eitaa logo
صالحین حضرت ام کلثوم س
148 دنبال‌کننده
5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
129 فایل
اطلاع رسانی برنامه ها و گزارشات پایگاه ام‌کلثوم س @yazahra_202
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 #⃣ 💢فهمیدم که منظور ایشان مرگ من و انتقال من به آن جهان است. مکثی کردم و پسرعمه اشاره کردم و گفتم: من آرزوی شهادت دارم سالها به دنبال شهادت بودم حالا با این وضع بروم؟! 💢اما اصرارهای من بی فایده بود باید میرفتم. دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند برویم. بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم لحظه‌ای بعد خود را همراه این دو نفر در یک بیابان دیدم. 💢زمان اصلا مانند اینجا نبود و در یک لحظه صدها موضوع را می فهمیدم و صدها نفر را می‌دیدم. آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده اما احساس خیلی خوبی داشتم از آن درد شدید راحت شده بودم شرایط خیلی عالی بود. 💢در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه باما هستند حالا داشتم این دو را می دیدم. چقدر زیبا و دوست داشتنی بودند،دوست داشتم همیشه با آنها باشم. در وسط یک بیابان خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم. کمی جلوتر چیزی را دیدم. روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم. 💢به اطراف نگاه کردم سمت چپ من در دوردست ها چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود،شعله های آتش بود. حرارتش را از دور احساس میکردم. به سمت راست خیره شدم در دوردستها یک باغ بزرگ و زیبا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود نسیم خنکی از آن سو احساس می‌کردم. 💢 به شخص پشت‌ میز سلام کردم با ادب جواب داد. منتظر بودم می خواستم ببینم چه کار دارد. آن دو جوان که در کنار من بودند عکس العملی نشان ندادند. اما همان جوان پشت میز، یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد و به آن کتاب اشاره کرد و گفت: کتاب خودت هست بخوان امروز برای حسابرسی،هم اینکه خودت آن را ببینی کافی است. 💢چقدر این جمله آشنا بود. در یکی از جلسات قرآن استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: "اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا". نگاهی به اطراف کردم و کتاب را باز کردم: بالای سمت چپ صفحه اول با خط درشت نوشته شده بود: ۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز. از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟ گفت سن بلوغ شما است. شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدید. 💢در ذهنم بود که این تاریخ یک سال از ۱۵ سال قمری کمتر است، اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم. قبل از آن و در صفحه سمت راست اعمال خوب زیادی نوشته شده بود: از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام به والدین و... 💢پرسیدم: اینها چیست؟ گفت اینها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام داده ای. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده است. قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم،جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت نمازهایت خوب و مورد قبول است،برای همین وارد بقیه اعمال می شویم. 💢 یاد حدیثی افتادم که پیامبر فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد نماز های پنجگانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا می رود نماز های پنجگانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی می شود نماز های پنجگانه میباشد. 💢من قبل از بلوغ نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر و مادرم همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش می‌آمد که نماز صبحم قضا شود. اگر یک روز خدای نکرده نماز صبحم قضا می‌شد تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم. وقتی آن ملک؛ یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین علیه السلام فرمودند: 💢اولین چیزی که مورد محاسبه قرار می گیرد نماز است‌.اگر نماز قبول شود بقیه اعمال قبول می شود و اگر نماز رد شود. خوشحال شدم به صفحه اول کتاب نگاه کردم، از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچکترین کارها حتی ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند. تازه فهمیدم که فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره یعنی چی! هرچی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم آنها جدی جدی نوشته بودند. .. 🆔 @P_omkolsoum99
⤴️⤴️⤴️ 🕰 این را هم بگویم که زمان اصلا مانند اینجا نبود. من در یک لحظه صدها موضوع را می فهمیدم و صدها نفر را میدیدم! آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده. اما احساس خیلی خوبی داشتم. از آن درد شدید چشم راحت شده بودم پسر عمه و عمویم در کنارم حضور داشتند و شرایط خیلی عالی بود. 🧚‍♂ در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند، حالا داشتم این دو ملک را میدیدم. چقدر چهره آنها زیبا و دوست داشتنی بود. دوست داشتم همیشه با آنها باشم. ما با هم در وسط یک بیابان کویری و خشک و بی آب و علف حرکت میکردیم کمی جلوتر چیزی را دیدم! 👱‍♂ روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم. 🔄 به اطراف نگاه کردم. سمت چپ من در دور دستها چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه میدیدم سراب نبود، شعله های آتش بود! حرارتش را از راه دور حس میکردم. 🍃🌸 به سمت راست خیره شدم در دوردستها یک باغ بزرگ و زیبا یا چیزی شبیه جنگلهای شمال ایران پیدا بود. نسیم خنکی از آن سو احساس میکردم. ☺️ به شخص پشت میز سلام کردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم میخواستم ببینم چه کار دارد این دو جوان که در کنار من بودند، هیچ عکس العملی نشان ندادند. ⚜ حالا من بودم و همان دو جوان که در کنارم قرار داشتند. جوان پشت میز یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد! ✍ حسابرسی جوان پشت میز به آن کتاب بزرگ اشاره کرد. وقتی تعجب من را دید گفت: کتاب خودت هست، بخوان. امروز برای حسابرسی همین که خودت آن را ببینی کافی است. 🤔 چقدر این جمله آشنا بود. در یکی از جلسات قرآن، استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا»(اسراء/۱۴) این جوان درست ترجمه همین آیه را به من گفت. نگاهی به اطرافیانم کردم. کمی مکث کردم و کتاب را باز کردم بالای سمت چپ صفحه اول با خطی درشت نوشته شده بود: ۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟ گفت : سن بلوغ شماست. شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدی. توی ذهنم بود که این تاریخ یکسال از پانزده سال قمری کمتر است. اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم. 😌 قبل از آن و در صفحه سمت راست اعمال خوب زیادی نوشته شده بود. از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام به والدین و ... پرسیدم: اینها چیست؟ 😇 گفت: اینها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده. 📖 قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت: نمازهایت خوب و مورد قبول استـ برای همین وارد بقیه اعمال می شویم. 📿 یاد حدیثی افتادم که پیامبر (ص) فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد نمازهای پنجگانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا میرود نمازهای پنجگانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی می شود نمازهای پنجگانه می باشد¹. من قبل از بلوغ نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر و مادرم همیشه در مسجد حضور داشتم کمتر روزی پیش می آمد که نماز صبحم قضا شود اگر یک روز خدای ناکرده نماز صبحم قضا میشد تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت میدادم. 💖 وقتی آن ملک یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه اعمال رفت یاد حدیثی افتادم که معصومین (ع) فرمودند: اولین چیزی که مورد محاسبه قرار می گیرد نماز است. اگر نماز قبول شود بقیه اعمال قبول میشود و اگر نماز رد شود... خوشحال شدم. 📖 به صفحه اول کتابم نگاه کردم. از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچکترین کارها، حتی ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند. تازه فهمیدم که «فَمن یعمل مِثقال ذرة خیراً یره» یعنی چه. 📝 هرچی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم آنها جدی جدی نوشته بودند! ¹. کنزالاعمال ج ۷ص۲۷۶ 📚 ادامه دارد... 🆔 @P_omkolsoum99
04_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
17.16M
|مستند صوتی 🟦🟨 ============= 🔻[مروری بر نکات ] : 🔹ادامه واقعه سوم..‌. 🔹از اینکه افراد سرشار از تعفن ولی بی‌خیال بودند، تعجب کردم 🔹موجودی هفت برابر انسان، با قیافه بسیار زشت را دیدم 🔹شیطانک‌هایی که گرد آن موجود طواف می‌کردند 🔹چرا شیطان بلند بلند می‌خندید 🔹کثافاتی که با وجود انسان‌ها یکی بودند 🔹آنچه می‌دیدم، تمثل بود نه کشف استار واسرار 🔹شبکه نور وظلمت که به هم تنیده بودند 🔹خانه‌های نورانی با شعاع نور به هم وصل بودند و از هم انرژی می‌گرفتند 🔹واقعه چهارم 🔹نورانی‌ترین نقطه عالم با رائحه‌ای دیوانه‌کننده 🔹به شفاعت حضرت عبدالعظیم برگشتم 🔹یکی بودن کربلا وحرم شاه عبدالعظیم 🔹اسم و رسم دنیا همه سراب است 🔹اثر گناه مثل آهن گداخته روی پوست است 🔹با وضو طهارت روحی پیدا می‌کنیم 🔹طهارت ظاهر وباطن انسان را در معرض نور خدا قرار می‌دهد 🔹مکان نورانی و عمل نورانی انسان را نورانی می‌کند 🔹مسجد محل صدور نور است 🔹حقیقت سلام نماز چیست؟ 🆔 @P_omkolsoum99