★پارادوکسی☆
__________
ساحلِ اُفتاده گُفت گَرچه بَسی زیستَم
هیچ نه مـَعلوم شُد،آہ،که مَن کیستَم
★پارادوکسی☆
السلام علیک یا ام البدور الاربعه 🥺
دورامو زدم
آخرش گرهگشای کارم
حضرت امالبنین شد 🥺🥲
احمق ، دلیل خودش را به من میگوید ؛
دانا ، من را متقاعد میسازد
و این است تنها فرق افراد دانا و نادان :)
★پارادوکسی☆
تلخ ترین لحظه: وقتی از دستت ناراحته 💔
رومخ ترین لحظه:
لرزش دست و ریزش مو 🫠
حس رو مخیه واقعا
دستات میلرزه ، موهات میریزه ، پوست انگشتت را میکنی و . . . 🫠💔
+حرف زدن باهاش چطوره برات ؟
آرامش بخش 🍃
وقتی باهاش حرف میزنم ،
حس برگی را دارم ک داره روی باد
آروم و بی دغدغه پرواز میکنه
★پارادوکسی☆
___________
نه شعرم میاد ک شعر بگم
نه ادبیاتم میاد که متن بنویسم 😅
فقط الان میدونم دقیقا شکل این تصویرم 🫠
★پارادوکسی☆
___________
از استرس آتش گرفت
آن قلب بیمار ، درد گرفت
من را همین دنیای بد
بی یار و بی یاور گرفت 🫠