154-استاد انصاریان.mp3
5.34M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹ویژگیهای اهل بیت از منظر #امام_هادی (علیه السلام)
🎙حجت الاسلام #استاد_انصاریان
🌐 @partoweshraq
#نکات_ناب_استاد_انصاریان
4_5767194592290014356.mp3
11.86M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌺 صفات و فضیلت های بسیار والای مولا علی(ع)
🌹✨هر چه خوبان همه دارند، علی یکجا دارد...
🎙حجت الاسلام #دانشمند
💠🌴💠 #غـدیـرنـامـہ
🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
🌸 ولادت با سعادت حضرت امام هادی (علیهالسلام) مبارک باد.
⚜ #آیت_الله_بهجت (ره):
🎙اگر مسألۀ امام شناسی بالا رود، خداشناسی هم بالا میرود، زیرا چه آیتی بالاتر از امام علیهالسلام؟!
🔅امام آیینهای است که حقیقت تمام عالم را نشان میدهد.
📚 در محضر بهجت، ج ١، ص ۴١.
🌐 @partoweshraq
🚨 جعبه سیاه وزیر صنعت درحین فرار دستگیر شد!
سخنگوی قوهی قضائیه:
میثم رضایی با حکم قضایی بازداشت است و حسب گزارش وزارت اطلاعات قصد خروج از کشور داشته است.
😐 میثم رضایی رئیس انجمن صنفی کارفرمایی واردکنندگان خودرو است که رسانهها از آن به عنوان جعبه سیاه واردات غیرقانونی معروف به دست راست شریعتمداری یاد میکنند.
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و ششم
🏻میدانستم که به خاطر من نمازش را نخوانده تا زودتر بساط شام را مهیا کند که از همانجا با ناله ضعیفم صدایش کردم:
- مجید جان! بیا نمازت رو بخون.
و او از آشپزخانه پاسخ تعارفم را با مهربانی داد:
- تو باید زودتر غذا بخوری! من بعد شام نمازم رو میخونم...
🍽 و به نیم ساعت نکشید که سفره شام را همانجا کنار سجاده روی زمین پهن کرد.
🏻🏻 با هر دو دست زیر سر و کمرم را گرفت و کمکم کرد تا بلند شوم و به پایه مخملی کاناپه تکیه بدهم.
🌯 خودش با دنیایی محبت برایم لقمه گرفت و همین که لقمه را نزدیک دهانم آورد، حالم طوری به هم خورد که بدن سنگینم را از جا کَندم و خودم را به دستشویی رساندم!
از بوی غذا، دلم زیر و رو شده بود و چیزی در معدهام نبود تا بالا بیاید که فقط عُق میزدم.
🚪مجید با حالتی مضطرب در پاشنه درِ دستشویی ایستاده و دیگر کاری از دستش برایم بر نمیآمد که فقط با غصه نگاهم میکرد.
🏻دستم را به لبه سرامیکی دستشویی گرفته بودم و از شدت حالت تهوع ناله میزدم که نگاهم در آیینه به صورتم افتاد...
رنگم از سفیدی به مُرده میزد و هاله سیاهی که پای چشمم افتاده بود، اوج ناخوشیام را نشان میداد.
🏻 مجید دست دراز کرد تا دستم را بگیرد و کمکم کند از دستشویی خارج شوم که دیدم از اندوه حال خرابم، چشمانش از اشک پُر شده و باز میخواست با کلمات شیرین و لبریز محبتش، دلم را به حمایتش خوش کند و من نه فقط از حالت تهوع و کمر درد که از بلایی که به سرم آمده بود، دوباره به تب و تاب افتاده و شکیباییام را از دست داده بودم.
🛋 به پهلو روی کاناپه دراز کشیده بودم و باز از اعماق جگر سوختهام ضجه میزدم که دیشب در خانه و کنار خانواده خودم بودم و امشب در خانه یک غریبه به پناه آمده و جز همسرم کسی برایم نمانده بود و چه ساده همه عزیزانم را در یک شب از دست داده بودم.
🍽 سفره غذا دست نخورده مانده بود و مجید به غمخواری غمهای بیکرانم، کنار کاناپه نشسته و پا به پای مویههای غریبانهام، بیصدا گریه میکرد که سرِ درد دلم باز شد:
🏻مجید! دلم خیلی میسوزه! مگه من چه گناهی کردم که باید این همه عذاب بکشم؟ مجید دلم برای مامانم خیلی تنگ شده! وقتی مامانم زنده بود، همیشه حمایتم میکرد، نمیذاشت بابا اذیتم کنه. هر وقت بابا میخواست دعوام کنه، مامان وساطت میکرد. ولی امروز دیگه مامانم نبود که ازم دفاع کنه، امروز خیلی تنها بودم. اگه مامان زنده بود، بابا انقدر اذیتم نمیکرد. مجید بابا امروز منو کشت...
🏻 با یک دستش، انگشتان سردم را گرفته بود تا کمتر از گریه بلرزد و با دست دیگرش، قطرات اشکم را از روی صورتم پاک میکرد. میدیدم که او هم میخواهد از دردهای مانده بر دلش، با صدای بلند گریه کند و باز با سکوت صبورانهاش، برای شکوائیههای من آغوش باز کرده بود تا هر چه میخواهم بگویم و من چطور میتوانستم از این مجال عاشقانه بگذرم که هر چه بر سینهام سنگینی میکرد، پیش محرم زندگیام زار میزدم:
🏻مجید! بخدا من نمیخواستم ازت جدا شم، ولی بابا مجبورم کرد که برم تقاضا بدم. به خدا تا اون تقاضای طلاق رو نوشتم، هزار بار مُردم و زنده شدم. فقط میخواستم بابا دست از سرم برداره. امید داشتم تو قبول کنی سُنی شی و همه چی تموم شه، ولی نشد. دیشب وقتی بابا احضاریه دادگاه رو اُورد، داغون شدم. نمیدونستم دیگه باید چی کار کنم، نمیتونستم باهات حرف بزنم، ازت خجالت میکشیدم! برا همین تلفن رو جواب نمیدادم. امروز به سرم زد که تهدیدت کنم، گفتم شاید اگه تهدید کنم که ازت جدا میشم، قبول کنی...
👌و حالا نوبت او بود که به یاد لحظات بعد از ظهر امروز، بیتاب شود.
👁 سفیدی چشمانش از بارش بیقرار اشکهایش به رنگ خون در آمده و با صدایی که زیر ضرب سر انگشت غصه به لرزه افتاده بود، شروع کرد:
🏻الهه! وقتی گفتی ازم طلاق میگیری، بخدا مرگ رو جلوی چشمام دیدم! نفهمیدم چجوری از پالایشگاه زدم بیرون! باورم نمیشد تو بهم این حرف رو بزنی! نمیدونستم باید چی کار کنم، فقط میخواستم زودتر خودم رو بهت برسونم، میخواستم به پات بیفتم...
👌و نگفت که با اینهمه آشفته حالی، تسلیم مذهب اهل تسنن شده بود یا نه و من هم چیزی نپرسیدم که با مصیبتی که امروز به سرم آمده بود، تنها حفظ کرامت زنانه و زندگی دخترم برایم ارزش پیدا کرده بود و او همچنان با نفسهای خیسش نجوا میکرد:
📱وقتی گوشی رو خاموش کردی دیوونه شدم! فکر کردم دیگه حتی نمیخوای صِدام رو بشنوی! باورم نمیشد انقدر ازم متنفر شده باشی! نمیدونی اون یه ساعتی که گوشیات خاموش بود و جوابمو نمیدادی، چی کشیدم! ولی وقتی خودت بهم زنگ زدی و گفتی بیام دنبالت، بیشتر ترسیدم! نمیدونستم چه بلایی سرت اومده که اینجوری بُریدی...
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 بر
🌹✨ با زمزمۂ سرود یارب رفتند
❣چون تیرشهاب در دل شب رفتند
❣ تا زنده شود رسالت خون حسین
🌹✨ با نام شکوهمند زینب رفتند
🌷 #شهید_مدافع_حرم_محمد_رضا_دهقان
🌐 @partoweshraq
#شعر
#سـیـره_شـہـداء
پرتو اشراق
🕖 💠📚💠 #حڪمٺ_مطہر
🌹سالروز ولادت حضرت امام علی النقی الهادی(ع) مبارک باد!
🍷اشعار تکان دهنده امام هادی(ع) در بزم شاهانه خلیفه عباسی!
🌷 #استاد_مطهری(ره):
🌌 متوکل یک شب بیخبر و بدون سابقه، عدهای از دژخیمان خود را فرستاد به خانه امام هادی علیه السلام که خانهاش را تفتیش و خود امام را هم حاضر نمایند. متوکل این تصمیم را در حالی گرفت که بزمی تشکیل داده مشغول میگساری بود. مأمورین سرزده وارد خانه امام شدند و امام را به حضور متوکل بردند.
👣 وقتی که امام وارد شد، متوکل در صدر مجلس بزم نشسته مشغول میگساری بود. دستور داد که امام پهلوی خودش بنشیند. امام نشست.
🍷متوکل جام شرابی که در دستش بود به امام تعارف کرد.
⚜ امام امتناع کرد و فرمود:
🔅«به خدا قسم که هرگز شراب داخل خون و گوشت من نشده، مرا معاف بدار».
👑 متوکل قبول کرد، بعد گفت:
«پس شعر بخوان و با خواندن اشعار نغز و غزلیات آبدار محفل ما را رونق ده».
⚜ فرمود: «من اهل شعر نیستم و کمتر، از اشعار گذشتگان حفظ دارم».
👑 متوکل گفت: «چارهای نیست، حتما باید شعر بخوانی!»
⚜ امام شروع کرد به خواندن اشعاری که مضمونش این است:
🔅«قلههای بلند را برای خود منزلگاه کردند، و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهبانی میکردند، ولی هیچ یک از آنها نتوانست جلو مرگ را بگیرد و آنها را از گزند روزگار محفوظ بدارد».
🔅«آخرالامر از دامن آن قلههای منیع و از داخل آن حِصنهای محکم و مستحکم به داخل گودالهای قبر پایین کشیده شدند، و با چه بدبختی به آن گودالها فرود آمدند!»
🔅«در این حال منادی فریاد کرد و به آنها بانگ زد که: کجا رفت آن زینتها و آن تاجها و هیمنهها و شکوه و جلالها؟»
🔅«کجا رفت آن چهرههای پرورده نعمتها که همیشه از روی ناز و نخوت، در پس پردههای الوان، خود را از انظار مردم مخفی نگاه میداشت؟»
🔅«قبر عاقبت آنها را رسوا ساخت. آن چهرههای نعمت پرورده عاقبة الامر جولانگاه کرمهای زمین شد که بر روی آنها حرکت میکنند!»
🔅«زمان درازی دنیا را خوردند و آشامیدند و همه چیز را بلعیدند، ولی امروز همانها که خورنده همه چیزها بودند مأکول زمین و حشرات زمین واقع شدهاند!»
🍷نشئه شراب از سر میگساران پرید.
👑 متوکل جام شراب را محکم به زمین کوفت و اشکهایش مثل باران جاری شد. به این ترتیب آن مجلس بزم درهم ریخت و نور حقیقت توانست غبار غرور و غفلت را، ولو برای مدتی کوتاه، از یک قلب پرقساوت بزداید.
📚 استاد مطهری، داستان راستان، ج ۱، ص ۱۰۷ - ۱۰۳ (با تلخیص).
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
⚜ امام على (عليه السلام):
🔅بايد منفورترين مردم نزد تو و دورترين آنها از تو كسى باشد، كه بيش از همه عيب جوى مردم است.
📗غررالحكم، حدیث ٧٣٧٨.
🌐 @partoweshraq
#حدیث
🌹 #سواد_زندگی
💍 یکی تو ۲۳ سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو ۱۰ سال بعد به دنیا میاره،
💍 اون یکی ۲۹ سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره!
🎓 یکی ۲۵ سالگی فارغ التحصیل میشه ولی ۵ سال بعدش کار پیدا میکنه،
🎓 اون یکی ۲۹ سالگی مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا میکنه!
🏭 یکی ۳۰ سالگی رئیس شرکت میشه و در ۴۰ سالگی فوت میکنه،
🏭 اون یکی ۴۵ سالگی رئیس شرکت میشه و تا ۹۰ سالگی عمر میکنه!
👌🏻تو نه از بقیه جلوتری نه عقب تر...
⏳ تو توی زمان خودت و با شرایط خودت زندگی میکنی پس آرام باش، از زندگی لذت ببر و خودت را با دیگری مقایسه نکن.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓آیا راست است که پس از آن که پیامبر(ص)، علی (ع) را در غدیر به عنوان امام معرفی کرد کسی آمد به نزد پیامبر و به ان انتخاب اعتراض کرد و خداوند هم سنگی از آسمان فرو فرستاد که بر سرش خورد و مرد؟
✅ پاسخ:
⚜ خداوند می فرماید:
🔅«تقاضا کننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است، و هیچکس نمی تواند آن را دفع کند از سوی خداوند ذی المعارج است (خداوندی که فرشتگانش بر آسمانها صعود می کند)».
📖 معارج ١ تا ٣.
📚 بسیاری از مفسران و ارباب حدیث شأن نزولی برای این آیات نقل کرده اند که حاصل آن چنین است:
🌴 «هنگامی که رسول خدا علی (علیه السلام) را در روز غدیر خم به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت:
🔅من کنت مولاه فعلی مولاه «هر کس من مولی و ولی او هستم علی مولی و ولی او است»، چیزی نگذشت که این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد. نعمان بن حارث فهری خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد تو به ما دستور دادی شهادت به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی دهیم ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی ما همه اینها را نیز پذیرفتیم اما با اینها راضی نشدی تا اینکه این جوان (اشاره به علی علیه السلام است) را به جانشینی خود منصوب کردی، و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، آیا این سخنی است که از ناحیه خودت یا از سوی خدا؟
🔅پیامبر(ص) فرمود: قسم به خدائی که معبودی جز او نیست این از ناحیه خدا است.
🔅نعمان روی بر گرداند در حالی که می گفت: اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء:
🔅«خداوندا اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما بباران».
🔅اینجا بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا آیه سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع نازل گشت.
👌آنچه را در بالا گفتیم مضمون عبارتی است که در مجمع البیان از ابوالقاسم حسکانی با سلسله سندش از امام صادق علیه السلام نقل شده است.
📚 مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۳۵۲.
📚 همین مضمون را بسیاری از مفسران اهل سنت، و روات حدیث با مختصری تفاوت نقل کرده اند.
📚 تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۶۷۵۷.
📚 تفسیر ثعلبی، ج ۲۹، ص ۵۲.
⚜ مرحوم علامه امینی در الغدیر آن را از سی نفر از علمای معروف اهل سنت نقل می کند (با ذکر مدرک و نقل عین عبارت) از جمله:
📚 تفسیر غریب القرآن (حافظ ابوعبید هروی).
📚 تفسیر شفاء الصدور (ابوبکر نقاش موصلی).
📚 تفسیر الکشف و البیان (ابواسحاق ثعالبی).
📚 تفسیر ابوبکر یحیی (القرطبی) .
📚تذکره ابواسحاق (ثعلبی).
📚 کتاب فرائد السمطین (حموینی).
📚 کتاب (دررالسمطین )(شیخ محمد زرندی).
📚 تفسیر سراج المنیر (شمس الذین شافعی).
📚 کتاب (سیره حلبی).
📚 کتاب نور الابصار سید مؤمن شبلنجی.
📚 و کتاب شرح جامع الصغیر سیوطی از (شمس الدین الشافعی).
📚 و ...الغدیر، جلد ١، صفحه ٢٣٩ تا ٢۴۶.
📚 در بسیاری از این کتب تصریح شده که آیات فوق در همین رابطه نازل شده است، البته درباره اینکه این شخص حارث بن نعمان بوده یا جابر بن نذر یا نعمان بن حارث فهری اختلاف است، و می دانیم این امر تأثیری در اصل مطلب ندارد.
📚 تفسیر نمونه، ج ٢۵، ص ٧.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
2⃣8⃣ #ضرب_المثل زیر کاسه نیم کاسه ای است!
👌🏻(برای بیان این معنا که فریب و نیرنگی در کار است از این ضرب المثل استفاده می شود).
🍖 در گذشته که وسایل خنک کننده و نگاه دارنده مانند یخچال و فریزر و فلاکس و یخدان وجود نداشت، مردم خوراکی های فاسد شدنی را در کاسه می ریختند و کاسه ها را در سردابه ها و زیرزمین ها، دور از دسترس ساکنان خانه و به ویژه کودکان می گذاشتند.
🐀 آن گاه کاسه ها و قدح های بزرگی را وارونه بر روی آن ها قرار می دادند تا از خس و خاشاک و گرد و غبار و حشرات و حیوانات موذی مانند موش و گربه محفوظ بمانند.
🍚 کاسه ی بزرگ در جاهای صاف و مسطح زیر زمین چنان کاسه های کوچک تر و نیم کاسه ها را می پوشاند که گرمای محتویات آن ها تا مدتی به همان درجه و میزان اولیه باقی می ماند.
👌🏻 ولی در آشپزحانه ها کاسه ها و قدح های بزرگ را وارونه قرار نمی دهند و آن ها را در جاهای مخصوص پهلوی یکدیگر می گذارند و کاسه های کوچک و کوچک تر را یکی پس از دیگری در درون آن ها جای می دهند. از این رو در گذشته اگر کسی می دید که کاسه ی بزرگی در آشپزخانه وارونه قرار گرفته است به قیاس کاسه های موجود در زیر زمین، گمان می کرد که در زیر آن نیز باید نیم کاسه ای وجود داشته باشد که به این شکل گذاشته شده است، ولی چون این کار در آشپزخانه معمول نبود و نیست، در این مورد مطمئن نبود و لذا این کار را حقه و فریبی می پنداشت و در صدد یافتن علت آن بر می آمد.
👥 بدین ترتیب رفته رفته عبارت «زیر کاسه نیم کاسه ای است» به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب المثل در آمده و در موارد وجود شبهه ای در کار مورد استفاده قرار گرفت.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
😳 سفره عِیش و بَزم «مولوی عبدالحمید»؛ به سختی میشه تعداد غذاهای موجود روی میز را شِمرد!!
🔺عبدالحمید از وضعیت مردم سیستان و بلوچستان خبر داره؟!
🌐 @partoweshraq