💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سؤال: من همواره دیده ام که علمای شیعه از عبدالله بن عباس به خوبی و بزرگی یاد می کنند؟
❓برایم جای سوال بود که ابن عباس با این که زمان امام حسین را درک کرد چرا همراه امام حسین به کربلا نرفت؟
❓آیا از ترس جان بود و او نیز در آخر عمر از اهل بیت منحرف شد؟
✅ پاسخ:
📚 بى ترديد ابن عباس در ميان امت و مذاهب مختلف شيعه و اهل سنّت، اشتهار به نيكى و علم و دانش و هوشيارى و خرد دارد و از او با القابى مانند «حِبْرالأُمة»، «تَرْجُمانُ الْقُرآنِ» و مانند آن ياد مى شود. او دوران جوانى خود را در خدمت پيامبر اكرم گذراند و حامل احاديث مهمى از آن حضرت بود كه در كتب معتبر نقل شده است.
📖 او مخصوصاً در تفسير قرآن صاحب نظر بود و از او به عنوان شاگرد على عليه السلام و محب او ياد شده است.
⚔ در جنگهاى على علیه السلام در ركاب او بود، وى در اواخر عمر نابينا شده بود. در سال ۶٨ هجرى، در فتنه پسر زبير، در طائف درگذشت، در حالى كه هفتاد سال عمر داشت. محمّد حنفيّه بر او نماز گزارد.
📚 اعیان الشیعه، ج ٨، ص ۵۵.
👤 مردى از اهل طائف به هنگامى كه ابن عباس بيمار بود؛ (همان بيمارى كه در آن دنيا را وداع گفت) نزد او آمد و لحظه اى نشست. ابن عباس بى هوش شد. او را به صحن خانه آوردند. به هوش آمد.
🔅گفت: خليل و يار من رسول خدا درباره من خبر داد كه در دوران عمرم دو بار هجرت خواهم كرد؛ هجرتى با رسول خدا داشتم و هجرتى با على عليه السلام و نيز به من خبر داد كه من در پايان عمر نابينا خواهم شد (و چنين شد)... و نيز به من دستور داد كه از پنج گروه بيزار باشم: از ناكثين (پيمان شكنان) همانها كه در جنگ جمل حاضر شدند و از قاسطين (ظالمان و ستمگران شام) كه در جنگ صفين حاضر شدند و از خوارج كه در ميدان نهروان حضور يافتند و از «قَدَريّه» آنهايى كه شبيه نصارا در دينشان بودند و گفتند: هيچ چيزى مقدر نشده (و همه چيز را خدا به ما تفويض كرده است) و از «مرجئه» آنها كه شبيه يهود در دينشان شدند.
👤گفتند: خدا آگاهتر است (كه گناهكاران نيز اهل بهشتند) سپس گفت؛
🔅«خداوندا من بر آنچه على عليه السلام بر آن زنده بود زنده ام و بر آنچه او بدرود حيات گفت مى ميرم» اين سخن را گفت و جان به جان آفرين تسليم كرد».
📚 بحارالأنوار، ج ۴٢، ص ١۵٢.
🐪🐫 او از جمله كسانى بود كه پس از تصميم امام حسين علیه السلام براى رفتن به كوفه، تلاش مى كرد آن حضرت را از اين سفر باز دارد و بى وفايى كوفيان را يادآورى مى كرد و چون كلماتش در اراده امام تأثير نگذاشت، بشدت متأثّر شد.
📚 حیاه الامام الحسین، ج ٣، ص ٢۵.
🏴از كسانى بود كه از شهادت سيدالشهدا پيشاپيش خبر داشت و روز عاشورا در مدينه بود و با ديدن خواب و تبديل مشكى كه داشت به خون، از كشته شدن حسين با خبر شد.
📗امالی صدوق، ص ۴٨٠.
👌🏻زمانی که سخنان او بر امام مبنی بر نرفتن به کوفه تاثیر نگذاشت خطاب به امام علیه السلام عرضه داشت:
🔅«اى پسر دختر پيامبر! فدايت شوم! گويى مرا به سوى خود مى خوانى و از من مى خواهى كه يارى ات كنم! به خدايى كه جز او خدايى نيست، اگر با اين شمشيرم در پيشِ روى تو، چنان ضربه زنم كه شمشيرم، به تمامى، خُرد شود، يكصدمِ حقّ تو را نگزارده ام. اينك، پيش روى توام. به من، فرمان بده».
⚜ امام حسین (علیه السلام) خطاب به او فرمود:
🔅«اى ابن عبّاس! تو پسر عموى پدرم هستى و از هنگامى كه تو را شناخته ام، پيوسته به نيكى فرمان مى دهى و به پدرم رايزنى هاى حكيمانه مى دادى. او پيوسته از تو خيرخواهى و رايزنى مى خواست و تو به درستى، به او پيشنهاد مى دادى. پس در پناه و پشتيبانى خدا، به مدينه برو و چيزى از خبرهاى تو، بر من پوشيده نمى مانَد».
📚 الفتوح، ج ۵، ص ٢٣ - مقتل الحسین خوارزمی، ج ١، ص ١٩٠.
👌🏻بنابراین علت عدم حضور ابن عباس (رضی الله عنه) در رکاب امام حسین علیه السلام دستور خود امام بود که ابن عباس را مأمور مدینه کرد تا اخبار مدینه را به امام گزارش دهد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
2338757.mp3
13.55M
🎧 #بشنوید | #زمینه فوق العاده
🎼 به پای پرچم سُرخِت...
🎙حاج محمود #کریمی
🎪 شب اول #محرم_الحرام۹۷
🗓 دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۷
🌐 @partoweshraq
5aeeed1e2fa89e767382633b_3157244248195257337.mp3
3.09M
🎧 #بشنوید | #زمینه جدید و بسیار دلنشین
🎼 هوا هوای بیقراری...
🎙حاج #مهدی_رسولی
🎪 شب اول #محرم_الحرام٩٧
🌐 @partoweshraq
4_5821300146448631451.mp3
3.48M
🎧 #بشنوید | #شور دلنشین
🎼 اگه این همه نفس نفس زدم، واسه اینه که به هیئت برسم...
🎙 #سید_رضا_نریمانی
🎪 شب اول #محرم_الحرام٩٧
🌐 @partoweshraq
4_5821300146448631381.mp3
4.96M
🎧 #بشنوید | #واحد زیبا
🎼 بارون اشکامو تو نامه غریب میفهمه...
🎙حاج #مهدی_اکبری
🎪 شب اول #محرم_الحرام٩٧
🌐 @partoweshraq
4_5819048346634947689.mp3
7M
🎧 #بشنوید | #زمینه
🎼 باز از غمت دم میزنم، بوسه به پرچم میزنم...
🎙 #سید_مهدی_میرداماد
🎪 شب اول #محرم_الحرام٩٧
🌐 @partoweshraq
5aeeed1e2fa89e767382633b_7298059971880442742.mp3
5.23M
🎧 #بشنوید | #شور دلنشین
🎼 رفیق زیاد دارم ولی، این رفیق چیز دیگه است...
🎙کربلایی #جواد_مقدم
🎪 شب اول #محرم_الحرام٩٧
🌐 @partoweshraq
باز دوباره بوی اسفند.mp3
12.01M
🎧 #بشنوید | #واحد جدید و بسیار دلنشین
🎼 پیرهن مشکی دارم به تن...
🎤 #حسین_سیب_سرخی
🎪 شب اول #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🌓 « #عمر_سعد» آدم عجیبی است!
⚔ آدم فکر نمی کند کسی مثل او فرماندهی تاریک ترین سپاه تاریخ بشود.
👹 ماها تصور می کنیم سر دستهی آدمهایی که مقابل امام حسین میایستند، باید خیلی آدم عجیب و غریبی توی ظلم و قساوت باشد. ظاهراً اما اینطور نیست.
👳🏻 عمرسعد، خیلی هم آدم دور از دسترس و غریبی نیست. ماها شاید شبیه «شمر» نباشیم یا نشویم هیچوقت، اما رگه هایی از شخصیت عمرسعد را خیلیهایمان داریم.
🌋 رگههایی که وسط معرکه میتواند آدم را تا لبهی پرتگاه ببرد.
👳🏻 از همان لحظهی اول ورود به کربلا شک دارد به آمدنش، به جنگیدنش با حسین.
👌🏻حتی جایی آرزو کرده که کاش خدا من را از جنگیدن با حسین نجات بدهد. عمر سعد «علم» دارد. «علم» دارد به اینکه حسین حق است.
⚔ به اینکه جنگیدن با حسین، یعنی قرار گرفتن توی سپاه باطل. اما چیزهایی هست که وقت «عمل» میلنگاندش.
📜 زن و بچه اش، مال و اموالش، خانه و زندگیاش و مهمتر از همهی اینها؛ گندمهای ری؛ وعدهی شیرین فرمانداریِ ری.
⛺ شب دهم امام میکِشدش کنار، حرف میزند با او، حتی دعوتش میکند به برگشتن، به قیام در کنار خودش.
👳🏻 میگوید؛ میترسم خانهام را خراب کنند، امام جواب میدهند: خانهی دیگری میسازم برایت.
👳🏻 میگوید؛ میترسم اموالم را مصادره کنند! امام دوباره میگویند؛ بهتر از آنها را توی حجاز به تو میدهم.
👳🏻 میگوید نگران خانوادهام هستم، نکند آسیبی به آنها برسانند!!
👌🏻ماها هم «شک» داریم، همیشه در رفت و آمدیم بین حق و باطل.
☀ با آنکه به حقانیت حق واقفیم.
❤ مال و جان و زندگی و موقعیتمان را خیلی دوست داریم؛ از دست دادنشان خیلی برایمان نگرانکننده است.
⚠ و اینها نشانههای خطرناکی هستند.
👳🏻 نشانههای سیاهی از شباهت ما با عمر ابن سعد ابن ابی وقاص.
📖 هزاری هم که هر بار توی زیارت عاشورا لعنتش کنیم.
👳🏻 عمرسعد از آن خاکستری هایی بود که کربلا تکلیفشان را با خودشان معلوم کرد.
🌓 رفت و آمد میان سیاهی و سفیدی تمام شد دیگر. رفت تا عمق سیاهیها و دیگر همانجا ماند.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#مــقــالـاٺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌴 دوم محرم، ورود كاروان #امام_حسین علیه السلام به كربلا
❓چرا #طرماح_بن_عدی بین شهدای كربلا نبود؟
🎙حجت الاسلام #عالی
🌐 @partoweshraq
#تکیه
4_5812409366577415428.mp3
3.07M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #روضه
🐪🐫🌴 ورود به کربلا
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
🏴 یادآوری مصائب #امام_حسین (ع) از شعائر الهی است
❓پرسش: نظر شما دربارۀ شعائر حسینی چیست؟
❓پاسخ کسانی که میگویند این شعائر مراسمی است که چون در زمان ائمۀ اطهار علیهمالسلام نبوده است، مشروعیت ندارد، چیست؟
⚜ حضرت #آیت_الله_بهجت (ره):
🎙هر آنچه موجب یادآوری مصائب امام حسین (علیه السلام) شود از شعائر الهی است و تا زمانی که با فعلی که بهخودیخود حرام است، انجام نشود، خداوند و رسول او (صلّیاللّهعلیهوآله)، آن را دوست دارند.
📗رحمت واسعه، ص ٣٣۴.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜
🎭 برای آنکه بازیچه عاشق نماها نشوید!
✊🏻 قاطع باشید!
👤 اگر طرف مقابلتان بهانههایی مثل اینکه:
👌🏻تو فرد ایده آل من هستی اما من آدم زندگی مشترک نیستم،
👌🏻تو گزینههای بهتر از من میتوانی داشته باشی،
👌🏻دوستت دارم اما نمیتوانم به خاطر برخی مشکلات با تو ازدواج کنم و...
🔺❌ پس بدانید شما را معطل میکند، خیلی زود رابطه را تمام کنید.
⚠ این افراد نه آنقدر شهامت آن را دارند که بگویند هیچوقت فکر ازدواج با شما نیستند و هدفشان صرفاً دوستی و وقتگذرانی است، و نه آن قدر قابل اعتماد هستند که بتوانید به تغییر نظرشان درباره ازدواج امیدوار باشید.
✊🏻 در مقابل این افراد، قاطعیت داشته باشید و به او بگویید در گفتگو با شما از کلمات محبت آمیز استفاده نکند.
🌟 برای خودتان ارزش قائل شوید و موقعیتهای بعدی زندگیتان را به خاطر بودن در یک رابطه عقیم و بی سرانجام هدر ندهید.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🔺نامه کوتاه جبرائیلی به رئیس قوهقضائیه:
سلامعلیکم
⚠ضمن قدردانی از همت دستگاه قضائی درمبارزه با احتکار، باستحضار عالی میرساند احتکار واقعی در گمرکات کشور اتفاق افتاده وحجم عظیمی ازکالاها به دلایل واهی ومشکوک ترخیص نمیشود.
🔅خواهشمند است دستور فرمایید دراسرع وقت به پدیده #احتکار_گمرکی رسیدگی شده وکالاهای احتکار شده درگمرک همچون سایرموارد احتکار با دستور قضایی دربازار عرضه شود.
🌐 @partoweshraq
🔺سردار باقری: درحمله موشکی به کردستان عراق از نظر نظامی کاملا به اهداف تعیینشده رسیدیم. دقت کار اطلاعاتی وفرماندهی موشکی دقیق پیش رفت.
🚀اینکه از این فاصله موشک به محل جلسه اصابت کند اتفاقی نیست.
🔺آنها قول داده بودند درایران عملیات انجام ندهند امااز سال گذشته عهد خود رابه تحریک آمریکا و کشورهای منطقه شکستند و عملیاتهایی انجام دادند که قابل تحمل نبود و چندین بارتذکر داده شد
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و بیست و هفتم
⚡ولی آنچنان جراحتی به جانم افتاده بود که به این سادگی قرار نمیگرفتم و باز خودم را سرزنش می کردم:
🏻من که نمیخواستم اینجوری شه! من که نمیخواستم بچهام انقدر غصه بخوره! دست خودم نبود!»
🏻و او طاقت نداشت به تماشای این حالم بنشیند که با لبخند مهربانش به میان حرفم آمد:
👌الانم چیزی نشده عزیزم! فقط حوریه هوس کرده زودتر بیاد! فکر کنم حوصلهاش سر رفته!
🏻🏻و خندید بلکه صورت پژمرده من هم به خندهای باز شود، ولی قلب مادریام طوری برای سلامت کودکم به تپش افتاده بود که دیگر حالی برای خندیدن نداشتم.
👁 از چشمان بیرنگ و صورت گرفته مجید هم پیدا بود که تا چه اندازه دلش برای همسر و دخترش میلرزد و باز مثل همیشه دردهای مانده بر دلش را از من پنهان میکرد.
⚽ چند قدمی تا سر کوچه خودمان مانده بود که پسر همسایه همانطور که با توپ پلاستیکیاش بازی میکرد، به سمتمان دوید و با شور و انرژی همیشگیاش سلام کرد.
👦 صورت تپل و سبزهاش زیر تابش آفتاب سرخ شده و از لای موهای کوتاه و مشکیاش، عرق پایین میرفت.
✋با حالتی مردانه با مجید دست داد و شبیه آدم بزرگها حال و احوال کرد.
👦سپس به سمت من چرخید و با خوش زبانی مژده داد:
- الهه خانم! داداشتون اومده، دمِ در منتظره!
👌و با بادی که به گلویش انداخته بود، ادامه داد:
👦 من گفتم بیاید خونه ما تا آقا مجید اینا بیان، ولی قبول نکرد!
🏻 مجید دستی به سرش کشید و با خوشرویی جواب میهماننوازیاش را داد:
- دمِت گرم علی جان!
👦 و او با گفتن «چاکریم!» دوباره توپش را به زمین زد و مشغول بازی شد.
🏻 مجید کیسه داروها را از این دست به آن دستش داد و زیر گوشم زمزمه کرد:
👌الهه جان! غصه نخور! اگه میخوای همه چی به خیر بگذره، سعی کن از همین الان دیگه غصه نخوری! فقط بخند!
🏻 و من نمیخواستم عبدالله اشکهایم را ببیند که با گوشه چادرم صورت خیسم را پاک کردم و نفس عمیقی کشیدم تا کمی آرام شوم.
👨🏻 عبدالله به تیر سیمانی چراغ برق تکیه زده بود و همین که چشمش به ما افتاد، خندید و به سمتمان آمد.
🏻هر چند سعی میکردم به رویش بخندم، ولی باز هم نتوانستم اندوه نگاهم را مخفی کنم که به صورتم خیره شد و پرسید:
👨🏻 چی شده الهه؟
🏻 مجید در را باز کرد و برای آنکه از مخمصه نگرانی برادرانه عبدالله خلاصم کند، تعارفمان کرد تا وارد شویم و خودش پاسخ داد:
- چیزی نیس! یه خورده خسته شده!»
🚪وارد اتاق که شدیم، از عبدالله عذرخواهی کردم و روی کاناپه دراز کشیدم که از امروز باید بیشتر استراحت میکردم و او هم روی مبل مقابلم نشست که با دلخوری طعنه زدم:
👨🏻 چه عجب! یه سری به ما زدی! گفتم شاید تو هم دور ما رو خط کشیدی!
👌و شاید عقدهای که از وضعیت خطرناک بارداریام به دلم مانده بود، اجازه نداد دلخوری این مدت را پنهان کنم که رنجیده نگاهم کرد و با صدایی گرفته پاسخ داد:
👨🏻 گرفتار بودم.... و همین جمله کافی بود تا به جای اخم و دلگیری با دلواپسی سؤال کنم:
❓چیزی شده؟
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq