eitaa logo
پرتو اشراق
724 دنبال‌کننده
24.6هزار عکس
12.9هزار ویدیو
52 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
💠💎💠 🌹حضرت آیت الله خامنه‌ای: 🎙«سر تا پای زندگی امیرالمؤمنین جهاد مخلصانه است. از هنگام نوجوانی که اسلام آورد تا شصت و سه سالگی که به شهادت رسید». 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 پدرم فدای شهید تنها... ⚜ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: 🌴 در يكى از راه‌هاى مدينه به همراه پيامبر (صلى الله عليه و آله) راه می‌‏رفتيم، تا اينكه به باغى رسيديم. 🌷 عرض كردم: يا رسول الله، چه باغ زيبايى است! 🌹فرمودند: «چه زيباست! ولى براى تو در بهشت زيباتر از اين هست». 🌴🌳 به باغ ديگرى رسيديم. عرض كردم: يا رسول الله، چه باغ زيبايى است! 🌹فرمود: «چه زيباست، ولى براى تو در بهشت زيباتر از اين هست». 🌴🌳 تا آنكه از هفت باغ گذشتيم. در هر كدام من عرض می‌‏كردم: يا رسول الله، چه زيباست! و حضرت می‌‏فرمود: «براى تو در بهشت زيباتر از اين هست». 🫂 وقتى راه خلوت شد پيامبر صلى الله عليه و آله مرا در آغوش گرفتند و در حالى كه گريه‌‏ می‌کردند فرمودند: «پدرم فداى شهید تنها!» 🌷 عرض كردم: يا رسول الله، چرا گريه می‌‏كنید؟ 🌹فرمود: «از كينه‌‏هايى كه در دل اقوامى است و آن را برايت ظاهر نمی‌‏كنند مگر بعد از من‏ و آن کینه های بدر و خون های احد است». 🌷 عرض کردم آیا دینم در آن هنگام سلامت خواهد بود؟ 🌹فرمود: دینت در سلامت خواهد بود. 📗 اسرار آل محمد، ص ۲، ترجمه اسماعيل انصاري زنجاني خوئيني. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 📿 ذکر علی علیه السلام 🕌 بخشش خدا به احترام شاه نجف 🎙 حجت الاسلام 🏴 ویژه علیه السلام 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
⚜ امیرالمؤمنین علیه السلام: 🔅«خدا را خدا را در باره نماز، چرا كه ستون دين شماست». 📗 نامه ۴۷ نهج البلاغه 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🤲🏻 مولا على (عليه السلام) در حق او دعا كرد! 💚 عمرو بن حمق يك از مخلص و دوستان صميمى اميرالمؤمنين على (عليه السلام) بود، در جنگ صفين كه جنگ سختى بين سپاه على (عليه السلام) و لشكر معاويه بود به على (عليه السلام) عرض كرد: ✋🏻 «ما بخاطر تحصيل مال و يا خويشاوندى با شما بيعت نكرده ايم، بلكه بيعت ما با تو بر اساس پنج چيز است: 🔆 ۱- تو پسر عموى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) هستى. 🔆 ۲- تو داماد آن حضرت و همسر حضرت زهرا (عليه السلام) هستى. 🔆 ۳- تو پدر دو فرزند رسول خدا مى باشى. 🔆 ۴- تو نخستى فردى هستى كه به پيامبر ايمان آوردى. 🔆 ۵- تو بزرگوارترين مرد از مجاهدان اسلام بودى و سهم تو در جهاد با كفار از همه بيشتر است. ⛰ بنابراين اگر فرمان دهى تا كوه را از جاى بركنم، و دريا از آب تهى سازيم تا جان بر تن داريم سر از فرمان تو بر نتابيم و دوستانت را يارى نموده و با دشمنانت دشمن مى باشيم». 🌹 اميرمومنان (عليه السلام) براى اين دوست مخلص خود چنين دعا كردند: 🤲🏻 «اللهم نور قلبه باتقوى و اهده الى صراط مستقيم»؛ 🔅«خداوندا قلب او را به تقوى منور كن و او را به راه مستقيم هدايت كن»، دعاى على (عليه السلام) در وجود او ديده مى شد او هم دلى پاك و نورانى داشت و هم تا دم مرگ و شهادت در راه راست گام برداشت. 📗 قصص الدعا يا داستانهايى از دعا (جلد اول)، شهيد احمد مير خلف زاده و قاسم ميرخلف زاده 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🤲🏻 هرگاه شيعيان را دعا كردم سير شده ام!! ⛰ امام حسن عسگرى (عليه السلام) از حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام) روايت مى كند كه در كنار كوه صفا شخصى آمده بر حضرت امير (عليه السلام) سلام كرده عرض نمود: 📿 يا ولى الله چهار سال است كه در اين موضع به تسبيح و تمجيد و تكبر حق تعالى مشغولم و عبادت او را مى كنم امام حسين (عليه السلام) روايت كرده كه پدرم به او فرمود: ❓در اين مكان طعام و شرابى نيست، در اين مدت چطور زندگانى كرده اى؟ ✋🏻 عرض كرد: «اى مولاى من به آن خدائى كه ابن عم شما را به رسالت به خلق فرستاد. و تو را وصى او كرد كه: هرگاه گرسنه شوم شيعيان تو را دعا كردم سير شده ام! ⛲️ و هر وقت تشنه شده ام دشمنان تو را نفرين كردم دفع تشنگى من شده است». 🔅ياد تو مرا روح روان است على 🔅نام تو مرا ورد زبان است على 🔅عشق تو مرا حصن امان است على 🔅روى تو مرا قبله جان است على 📗 قصص الدعا يا داستانهايى از دعا (جلد اول)، شهيد احمد مير خلف زاده و قاسم ميرخلف زاده 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
👁 رؤیای زنی از اهل سنّت و شفای چشمان او ⚜ سید محمّد سعید افندی خطیب می گوید: 🧕🏻 زنی از اهل سنّت به نام ملکه، که همسرش شخصی به نام ملّا امین بود و این شخص در مکتب خانه حمیدی واقع در نجف اشرف معاون بود، شب سه شنبه دوم ربیع الاوّل سال ۱۳۱۷ به سردرد شدیدی مبتلا شد و صبح هم نور از دو چشمش رفت و نابینا گردید به طوری که هیچ چیز را نمی دید!! ☝️🏻مرا از این جریان مطّلع کردند. به شوهرش ملّا امین گفتم: شبانه او را به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام ببر و آن حضرت را نزد خداوند شفیع قرار بده؛ شاید به برکت ایشان به این زن شفا کرامت فرمایند. 🌌 آن شب که شب چهارشنبه بود، به خاطر شدّت دردی که زن در سر خود احساس می کرد، تعلّل نمودند و به حرم مطهّر نرفتند؛ ولی درد چشم قدری تخفیف پیدا کرده؛ و آن زن به هر صورتی بود خواب رفته بود. 🕌 در عالم رؤیا دید که خود و شوهرش - ملّا امین - با زنی دیگر به نام زینب در حال تشرّف به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام هستند. در بین راه گویا مسجد بزرگی را دیده بود که مملوّ از جمعیت است. برای تماشا کردن داخل آن مسجد شدند. 🌹یک نفر از آن جمعیت صدا زد: «یا ملکه، نترس؛ ان شاء اللّه هر دو چشم تو شفا می یابد». 🧕🏻 ملکه می گوید گفتم: تو کیستی؟ 🌹 آن بزرگوار فرمود: منم مهدی (عج) 🌄 زن در حالی که خوشحال و مسرور بود، از خواب بیدار شد و صبح (روز چهارشنبه سوم ماه) با زنهای زیادی از نجف اشرف خارج و وارد مقام حضرت مهدی علیه السّلام در وادی السّلام شدند. 🤲🏻 ملکه به تنهایی داخل محراب آن مقام شریف شد و شروع به تضرّع و زاری نمود. 👤👤 پس از گریه زیاد، حالت غشوه ای به او دست داد. در آن حال مشاهده کرد دو مرد جلیل، که یکی از آنها بزرگتر از دیگری و جلو بود و یکی کوچکتر و در پشت سر قرار داشت، حضور دارند. 👤 آن مرد بزرگتر به ملکه فرمود: نترس و به خود وحشت راه مده. 🧕🏻 ملکه گفت: تو کیستی؟ 👤👤 فرمود: منم علی بن ابی طالب و این مردی که پشت سر من است، فرزندم مهدی است. بعد آن مرد بزرگتر به زنی که آن جا ایستاده بود، دستور داد و فرمود: 🔅«ای خدیجه، برخیز و دست خود را بر چشمهای این ضعیفه بکش». 🧕🏻 آن زن برخواست و بر چشمهای ملکه دست کشید و او هم در این هنگام، از حالت غشوه به خود آمد و دید که چشمهایش از اوّل نورانی و بیناتر شده اند. ✋🏻 زنهایی که با او بودند، بالای سر او جمع شدند و صدای خود را به صلوات بلند نمودند به طوری که اکثر اهل نجف اشرف صدای آنها را از وادی السّلام می شنیدند. ⏳ از جمله افرادی که صدای آنها را می شنید، ناقل قضیه است. ایشان می گوید: الآن حدود چهارده سال است که از آن قضیه می گذرد؛ ولی صدای آنها هنوز گوشهایم را پر کرده است. 🕌 با همین کیفیت ملکه را وارد نجف نمودند و به حرم حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بردند و چشمهای آن زن بهتر از اوّل شد. [۱] 📚 پی نوشت: ۱. برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)؛ ص ۲۸۵، جواد معلم 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💀 جمجمه انوشيروان سخن مى گويد! 🏇 به امام على عليه السلام خبر رسيد معاويه تصميم دارد با لشكر مجهز به سرزمين هاى اسلامى حمله كند. 🏳 مولا على عليه السلام براى سركوبى دشمنان از كوفه بيرون آمد و با سپاه مجهز به سوى حركت كردند در سر راه به شهر مدائن (پايتخت پادشاهان ساسانى) رسيدند و وارد كاخ كسرى شدند. 🏛 حضرت پس از اداى نماز با گروهى از يارانش مشغول گشت در ويرانه هاى كاخ انوشيروان شدند و به هر قسمت كاخ كه مى رسيدند كارهايى را كه در آنجا انجام شده بود به يارانش توضيح مى دادند به طورى كه باعث تعجب اصحاب مى شد و عاقبت يكى از آنان گفت: ✋🏼يا اميرالمؤمنين! آن چنان وضع كاخ را توضيح مى دهيد گويا شما مدتها اينجا زندگى كرده ايد! 💀 در آن لحظات كه ويرانه هاى كاخها و تالارها را تماشا مى كرند، ناگاه على عليه السلام جمجمه اى پوسيده را در گوشه خرابه ديد، به يكى از يارانش فرمود: 🌹«او را برداشته همراه من بيا!» 🏛 سپس على عليه السلام بر ايوان كاخ مدائن آمد و در آنجا نشست و دستور داد طشتى آوردند و مقدارى آب در طشت ريختند و به آوردنده جمجمه فرمود: 🔅«آن را در طشت بگذار!!» 💀 وى هم جمجمه را در ميان طشت گذاشت! 🌹آنگاه على عليه السلام خطاب به جمجمه فرمود: «اى جمجمه! تو را قسم مى دهم! بگو من كيستم تو كيستى؟» 💀 جمجمه با بيان رسا گفت: «تو اميرالمؤمنين، سرور جانشينان و رهبر پرهيزگاران هستى و من بنده اى از بندگان خدا هستم!!» 🌹على عليه السلام پرسيد: حالت چگونه است؟ 💀جواب داد: «يا اميرالمومنين! من پادشاه عادل بودم، نسبت به زيردستان مهر و محبت داشتم، راضى نبودم كسى در حكومت من ستم ببيند. ولى در دين مجوسى (آتش پرست) به سر مى بردم. هنگامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) به دنيا آمد كاخ من شكافى برداشت‌. آنگاه به رسالت مبعوث شد من خواستم اسلام را بپذيرم ولی زرق و برق سلطنت مرا از ايمان و اسلام باز داشت و اكنون پشيمانم. اى كاش كه من هم ايمان مى آوردم و اينك از بهشت محروم هستم و در عين حال به خاطر عدالت از آتش دوزخ هم در امانم! واى به حالم! اگر ايمان مى آوردم من هم با تو بودم. اى اميرالمؤمنين و اى بزرگ خاندان پيغمبر!» 💀 سخنان جمجمه پوسيده انوشيروان به قدرى دل سوز بود كه همه حاضران تحت تاءثير قرار گرفته با صداى بلند گريستند. (۱) ⏳اميد است ما نيز پيش از فرا رسيدن مرگ در فكر نجات خويشتن باشيم. 📚 پی نوشت: ۱. بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۲۴. 📕 داستانهاى بحارالانوار جلد سوم محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
☀️ بازگشت خورشید! 🌟 به مناسبت ایام معجزه رد‌ّالشمس 🤲🏻 روزي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نماز عصر را در مدينه خوانده و سپس به صحراي وقع در غرب مدينه رفتند، اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه نماز عصر را نخوانده بود به دنبال حضرت از شهر خارج شده و به وي ملحق گرديد، وقتي به پيامبر (صلي الله عليه وآله) رسيد احساس كرد حضرت دوست دارد بخوابد... 🌄 رسول خدا (صلي الله عليه وآله) سر بر دامن علي (عليه السلام) گذاشته به خواب رفت و تا غروب خورشيد بيدار نشد، وقتي بيدار شد علي (عليه السلام) رو به پيامبر (صلي الله عليه وآله) نموده عرض كرد: ✋🏻 اي رسول خدا، من نمازم را نخوانده ام، و دوست هم نداشتم شما را بيدار نمايم! 🤲🏻 پيامبر (صلي الله عليه وآله) دست به دعا برداشته چنين گفت؛ خدايا، تو مي داني كه علي به خاطر پيامبرت و به احترام وي او را بيدار نكرده تا خورشيد غروب نموده است، او نماز عصرش را نخوانده، خدايا پيامبرت و وصي او را اكرام نموده خورشيد را براي علي برگردان تا نماز عصرش را بخواند. ☀️ ناگهان خورشيد شروع كرد از سمتِ مغرب بالا آمدن تا اين كه در موقعيّت عصر قرار گرفت، علي (عليه السلام) نمازش را خواند در حالي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ومردم نظاره گر وي بودند، با پايان يافتن نماز علي (عليه السلام) خورشيد همچون برق جهنده يا مانند شهاب سنگ به سمت مغرب رفته و بار ديگر غروب كرد، پيامبر (صلي الله عليه وآله) دستور داد در مكاني كه علي (عليه السلام) نماز عصرش را خوانده بود مسجدي بسازند تا در آنجا نماز خوانده شود. 📚 حسين بن حمدان خصيبي پس از نقل حديث چنين نوشته است: 🕌 من اين مسجد را در قسمت غربيِ مدينه ديده ام، و در سال ۲۷۳ به آنجا رفته و با عدّه زيادي در آنجا نماز خوانديم، اين مسجد معروف به «مكان ردّالشمس براي اميرالمؤمنين» است و جايي معروف و شناخته شده است. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. الهداية الكبري، ص ۱۲۰ ـ ۱۲۱. 📗 بازگشت خورشيد براى اميرالمؤمنين (عليه السلام)، محمّد جواد محمودی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
👈🏻 خَیرُالبَریّه ❓علی (علیه السلام) کیست؟ 🕋 جابر بن عبدالله انصارى گفت: ما در كنار خانه خدا در خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) نشسته بوديم كه مولا على (عليه السلام) به سوى ما آمد. 🌹 هنگامى كه چشم پيامبر (صلى الله عليه و آله) به او افتاد فرمود: 🔅«برادرم به سراغ شما مى آيد. سپس رو به كعبه كرد و گفت به خداى اين كعبه قسم كه اين مرد و شيعيانش در قيامت رستگارند بعد رو به ما كرد و فرمود: 🔅او قبل از همه شما به خدا ايمان آورد و قيام او به فرمان خدا بيشاز همه شما است وفايش به عهد الهى از همه بيشتر، قضاوتش به حكم الله افزون تر، مساواتش در تقسيم بيت المال از همه زيادتر، عدالتش درباره رعيت از همه فزون تر و مقامش نزد خدا از همه بالاتر است». ✨ جابر گفت: در اينجا آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» (۱) نازل شد و پس از آن هنگامى كه على (عليه السلام) مى آمد اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله) مى گفتند؛ 👈🏻 «بهترين مخلوق خدا» بعد از رسول الله (صلى الله عليه و آله) آمد. (۲) 📚 پی نوشت ها: ۱- سوره بينه، آیه ۷. ۲- همان مدرك. 📗 ۱۰۰۱ داستان از زندگانى امام على عليه السلام، محمد رضا رمزى اوحدى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🏳 جنگ مولا على علیه السلام در وادى يابس 🌄 على (عليه السلام) در جنگ با كفار وادى يابس ابتدا جنگ را شروع ننمود تا آنكه خورشيد طلوع كرد وقتى روز شد، على (عليه السلام) به پرچمداران پيامبر (صلى الله عليه و آله)، فرمود: 🏳 🏳
پرچمها را بلند كنيد وقتى پرچمها بلند شد و مشركان آن پرچمها را ديدند؛ شناختند، به همديگر گفتند، اين دشمن شماست كه شما در طلب او بوديد اينها محمد
(صلى الله عليه و آله) و اصحاب او هستند! 🧔🏽‍♀ غلامى از مشركان كه بدترين و كافرترين آنان بود. بيرون آمد و به اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله) چنين ندا داد: اى اصحاب ساحر دروغگو كدام يك از شما محمد (صلى الله عليه و آله) هستيد او بايد خود را به من نشان دهد. 🌹على (عليه السلام) به سوى او رفت و به او گفت: مادرت به عزايت بنشيند، تو ساحر دروغگو هستى، محمد (صلى الله عليه و آله) حق را از جانب حق آورد. 🧔🏽‍♀ غلام گفت: تو كيستى؟! 🌹 فرمود: من على بن ابيطالب برادر زاده رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پسر عمو و همسر دختر او هستم! 🧔🏽‍♀ غلام گفت: آيا تو داراى چنين منزلت و مقامى در نزد محمد (صلى الله عليه و آله) هستى؟ 🌹 فرمود: آرى! 🧔🏽‍♀ غلام گفت: پس تو و محمد (صلى الله عليه و آله) بر يك دين واحد هستيد و برايم فرقى نمى كند كه تو را ببينم يا محمد (صلى الله عليه و آله) را. 🗡 آنگاه غلام به سوى على (عليه السلام) دويد در حالى كه رجزى به اين مضمون مى خواند: 👈🏽 اى على، تو شير درنده اى را ديدى كه در چنگال او احدى آرام نمى گيرد و شيرى از مردان خثعم را كه آئين محكمى را يارى مى كند. هر كه مرا ببيند، غلامى را ديده كه درندگان بر او رو آورند و او سالم نمى ماند. 🌹 مولا على (عليه السلام) نيز در پاسخش چنين فرمود: ✋🏻 «و تو آن شير هاشمى را مى بينى كه دلير و بى باك است من على هستم كه به خثعم نشان خواهم داد كه به هر حركت شمشيرم خون مى ريزد و هر زننده اى را مى كشم». ⚔ آنگاه هر يك بر اسب سوار شدند و شروع به جنگ با شمشير كردند. 🩸حضرت على (عليه السلام) تنها يك ضربه به او زد و او را كشت! 🌹 آنگاه على (عليه السلام) فرمود: آيا كسى با من مبارزه مى كند؟ 🧔🏽 برادر آن غلام مقتول آمد در حالى كه مى گفت: قسم به بتهاى بزرگ لات و عزى كه من به هنگام جنگ بسيار با حوصله هستم هر كس با من بجنگد انواع دردها را به او مى چشانم. 🌹 مولا على (عليه السلام) فرمود: 🔅بالله ربى اننى لا قسم 🔅قسم حق ليس فيه ما ثم 🔅انكم من شرنا لن تسلموا 🔅«يعنى، من به پروردگارم قسم مى خورم قسم حقى كه در اداى آن معصيتى نيست كه شما از حمله ما سالم نمى ماليد». 🔥 آنگاه هر دو سوار بر اسب خود شده به پيكار رو آوردند على (عليه السلام) ضربه اى زد و او را هم به آتش جهنم فرستاد. 🌹حضرت فرمود: آيا كسى هست كه با من مبارزه كند؟ 👳🏽‍♂ آنگاه حارث بن مكيده كه رئيس، آن قوم بود و با ۵۰۰ سوار برابر مى كرد آمد و گفت: ☝️🏽حتماً لات مرا يارى مى دهد و به هر شمشيرى حلقى را پاره مى كنم و به هر ضربه اى گردنى مى زنم! 🌹على (عليه السلام) فرمود: به خدا قسم شما را با شمشير برنده ام از محمد (صلى الله عليه و آله) دور مى كنم... 🔥آنگاه على (عليه السلام) با ضربه اى او را هم به آتش جهنم فرستاده و باز فرمود: 🌹آيا كسى با من مبارزه مى كند؟ 🧔🏽‍♂ پسر عموى حارث بن مكيده كه عمروبن فتاك نام داشت، آمد و گفت: من عمرو، و پدرم فتاك است. شمشير به دستم، و سر هر كس كه حرمتمان را هتك كند مى برم! 🔥 على (عليه السلام) ضمن جواب او را هم به جهنم واصل كرد. 🗡 على (عليه السلام) تمامى جنگجويان آنان را كشت و آنان را به اسارت برد و اموالشان را گرفت و اسيران آنها را نزد رسول خدا آورد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. تفسير فرات، ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ، ج ۲۱، ص ۸۴. 📗 ۱۰۰۱ داستان از زندگانى امام على عليه السلام، محمد رضا رمزى اوحدى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq