👌حاضر جوابی عقیل!
🏛 روزی #معاویه در مجلسی بود، که #عقیل (برادر #حضرت_علی (علیه السلام)) نیز حضور داشت، به مردم گفت:
⁉ آیا شما #ابولهب را می شناسید؟ که خداوند #سوره_مسد را درباره او نازل کرده است؟
👥👥 اهل شام گفتند: نه نمی شناسیم!!
👈 معاویه گفت: ابولهب عموی این شخص (اشاره به عقیل) است.
👳🏻 عقیل بی درنگ به مردم گفت: آیا شما زن ابولهب را که خداوند در قرآن در مورد او می فرماید:
🔅همسر او هیزم حمل می کرد و در گردنش ریسمانی از لیف خرما آویزان بود، می شناسید؟
👥👥 مردم شام گفتند: نه!!
👳🏻 عقیل گفت: این زن، #عمه معاویه است، زیرا نام او #ام_جمیل دختر #حرب #بن_امیه، خواهر #ابوسفیان بود!!
👌این پاسخ عقیل، معاویه را سر افکنده کرد و دیگر زبان بازی ننمود. (١)
📚 پی نوشت ها:
١. داستانها و پندها، ج ٩، ص ٨٨.
📔 جُنگ جوان، محمود اکبری.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#پندها
#داستان_کوتاه
✊🏻 #دفاع_از_ولایت
- خسته شدم، نفسم برید، کمی آهسته تر.
- نه، تو عجله کن، اگر دیر برسیم جا برای ایستادن هم پیدا نمی شود، آن وقت باید بیرون مسجد زیر آفتاب سوزان بنشینیم، آنجا را ببین چه برو و بیایی به راه انداخته، چقدر ریخت و پاش و اسراف، گویی بیت المال مسلمین ارث پدرش است که این گونه حیف و میل می کند.
- آری، یاد علی (علیه السلام) به خیر، چقدر مواظب بیت المال بود.
🕌🌴 جمعیت زیادی در حال پیوستن به اجتماع داخل مسجد بودند. با هر زحمتی بود خود را به داخل مسجد رساندیم. #امام_حسن (علیه السلام) نیز آمده بود، همان امامی که با نیرنگ های #معاویه خانه نشین شده بود و در انزوا به سر می برد، شاید آمده بود تا ببیند معاویه بر منبر جدش چه خواهد گفت و این بار چه سرپوشی بر اعمال خلافش خواهد گذاشت.
👑 معاویه از لا به لای جمعیت گذشت. لباس گرانبهایش به زمین کشیده می شد و چند نفر بادمجان دور قاب چین نیز اطرافش بودند.
👌رفت و روی منبر نشست و شروع به صحبت کرد. پس از مقدمه چینی و مقداری صحبت از هدف سفر به سرزمین حجاز به #امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) توهین کرد و دشنام داد؛ البته برای مردم شام امری عادی شده بود، چون به دستور معاویه بر فراز منبرها و پس از نمازها #علی را لعن و نفرین می کردند، اما در مدینه چنین مسأله ای عادی نبود!!
👥👥 این سخنان برای گروهی از مردم بسیار ناخوشایند بود و خون را در رگ های عاشقان ولایت به جوش می آورد.
💨از حرف های معاویه داشتم منفجر می شدم، چقدر توهین و ناسزا؛ به دوستم گفتم:
- بیا اعتراض کنیم، لنگه کفشی چیزی به طرفش پرتاب کنیم، این طور که نمی شود!
- صبر کن، این آرامش مرگبار که بر این جمع حاکم است، آرامش قبل از طوفان است!
🌹هنوز حرفهای دوستم تمام نشده بود که امام حسن (علیه السلام) برخاست تا از حیثیت و شرف پدرش دفاع کند، حق هم داشت که آرام ننشیند، باطل بر ضد حق سخن می گفت و مردم بی تفاوت خاموش نشسته بودند.
✋🏻 امام با صدایی رسا گفت:
🔅مردم، خدا هر پیامبری را که مبعوث کرد، در دودمان او جانشینی برایش قرار داد و همه پیامبران نیز دشمنانی از جنایتکاران و فاسقان داشتند.
🔅بدون شک بسیاری از شما جریان #غدیر_خم را به یاد دارید، همه می دانید که علی (علیه السلام) وصی #رسول_خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، من نیز فرزند همان #وصی رسول خدایم.
🔅و تو ای معاویه، پدرت #ابوسفیان است و جدت #حرب. مادرت #هند بود - که در ناپاکی شهره و زبانزد بود - اما مادر من #زهرای_اطهر (سلام الله علیها) است که آیینه #عفاف بود.
🔅تو با این شأن و منزلت پست چطور جرأت می کنی به خاندانی که خداوند آنها را از هر بدی پاک گردانیده توهین کنی.
🔅خدا از ما دو نفر آن کسی را که از لحاظ نسب خانوادگی پست تر، در کفر پیشتازتر و از یاد خدا غافل تر است لعنت کند...
✋🏽🤚🏽 همه حاضران با صدای بلند آمین گفتند.
👑 معاویه که دید مردم پس از شنیدن آن حقایق به جنب و جوش افتاده اند و مسجد از کنترل خارج شده، سرافکنده از منبر پایین آمد. چنان خشمگین شده بود که دندانهایش را به هم می فشرد و از شدت عصبانیت سبیل هایش را می جوید... و از مسجد بیرون رفت.
💭 می دانستم که در ذهنش نقشه جدید ترسیم می کند؛ توطئه ای که امام را از سر راه خود بردارد و مزاحمی نداشته باشد. (١)
📚 پی نوشت ها:
١. سفینة البحار، ج ٢، ص ١٨٧.
📗حیات پاکان ٢، داستان هایی از زندگی #امام_حسن_مجتبی، امام حسین و امام سجاد (علیهم السلام)، مهدی محدثی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ