⛏ #مادر_قبر_کن!
💚 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
⚜ حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای #حاج_آقا_حسین_نظام_الدینی_اصفهانی (رحمت اللّه علیه) نوشته اند:
✍ روزی منزل #حاج_عبدالغفور (یکی از حاجی های موجه و ملازم #آیت_اللّه_حاج_سید_محمد_تقی_فقیه_احمد_آبادی صاحب کتاب شریف #مکیال_المکارم فی فوائد الدعاء للقائم (ع)) بودم، یکی از رفقاء ایشان به نام حاج #سید_یحیی مشهور به #پنبه_کار می گفت:
🌌 برادرم را که مدتی بود فوت نموده در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب تعجب شگفت بود، گفتم:
⁉ داداش دیگر آن دنیا کلاه چه کسی را برداشتی؟!
👳🏻 گفت: من کلاه کسی را بر نداشتم.
👌گفتم: من تو را می شناسم این لباس و این موقعیت از آن تو نیست!!
🌌 گفت: آری، دیشب، شب اول قبرِ مادرِ قبر کن بود، آقا #حضرت_سیدالشهداء ابا عبداللّه الحسین(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و فرمودند:
🌷 به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت ببخشند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب و این لباس فاخر را پوشیده ام.
🛏 از خواب بیدار شدم نزدیک اذان صبح بود، کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم برای #تخت_فولاد (قبرستان تاریخی و با عظمت اصفهان) برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم، بعضی قرآن خوانها کنار قبر قرآن می خواندند از قبرهای تازه پرسش کردم، قبر مادر قبر کن را معرفی کردند.
❓گفتم: کی دفن شده؟
👥 گفتند: دیشب شب اول قبر او بوده، متوجه شدم تاریخ با گفته برادرم در خواب مطابق است.
🎪 رفتم نزد آقای قبر کن در تکیه مرحوم #آیت_اللّه_آقا_میرزا_ابوالمعالی (استاد مرحوم #آیت_اللّه_العظمی_بروجردی و #صاحب_کرامات_عجیبه) که محازی قبر آن زن بود، احوالپرسی نمودم راز فوت مادرش را سئوال کردم.
🌌 گفت: دیشب شب اول قبر او بود.
❓گفتم: ایشان #روضه خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ #کربلا مشرف شده بود؟
👴🏻گفت: خیر! سئوال کرد: این پرسشها برای چیست؟
👌خواب خود را گفتم.
🌄 گفت: مادرم هر روز #زیارت_عاشورا می خواند.
🔆🔅🔆
👥👥 حاج عبدالغفور در تکیه آقا میرزا ابوالمعالی بالا خانه ای داشتند که هر وقت ایشان با رفقایشان می رفتند تخت فولاد در این اطاق منزل می کردند، روزی به اتفاق ایشان و مرحوم #حاج_آقا_مصطفی_فقیه_ایمانی و #حاج_شیخ_امیر_آقا و #حاج_آقا_حسین_مهدوی_اردکانی... و (جمعی از علماء و بزرگان و امام جماعتهای اصفهان و رفقاء حاج عبد الغفور) به تکیه #آمیرزا_ابوالمعالی رفتیم، حاج عبدالغفور قبر مادر قبر کن را نشان داد و گفت:
🌹مادر قبرکن قبرش اینجاست که #امام_حسین (ع) به دیدن او تشریف آوردند و #خلعت دادند به کسانی که اطراف قبر او دفن شدند.(١)
📚 پی نوشت ها:
١. آثار، ص ۶٠.
📚 کرامات الحسینیة (ع) معجزات سیّد الشهداء (ع) بعد از شهادت، جلد ٢،علی میرخلف زاده.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#حـلقـہ_عشـاق
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#داستان_کوتاه
#پندها
👣 مسلمان شدن دزد!!
🌷 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
📚 در دارالسلام نقل کرده اند:
🐫🐪 جمعيتي براي زيارت آقا ابي عبدالله (عليه السلام) مشرف شدند.
🌌 شب در راه، دزدي بين آن ها آمد تا چيزي از آن ها بدزدد، او وقتي مسافتي از راه را پياده رفت، خسته شد و خوابش برد و در خواب ديد که قيامت بر پا شده و مي خواهند او را به جهنم ببرند؛ اما شخصي آمد و گفت:
🔅از او دست بکشيد که گرد زوار #حسين (عليه السلام) بر او نشسته.
👳🏻♂️ سپس بيدار شد و به راه ادامه داد.
🕌 وقتي به حرم #امام_حسين (عليه السلام) رسيد، شعري را که در #مدح آن حضرت سروده بود خواند و در اين ميان پرده اي از در به دوشش افتاد و از آن پس او را « #خليعی » خواندند و به شاعری که در آن جا بود به نام « #ابن_حماد » گفت:
👌🏻تو هر روز #شعر مي سرايي و خلعتي به تو ندادند؛ اما من يک شعر خواندم و به من #خلعت دادند!
👳🏻♂️🧔🏻 اين دو با هم به مشاجره پرداختند و دو شعر سرودند و در صندوق (ظریح) علي (عليه السلام) انداختند تا ايشان درباره آن ها قضاوت کند و #حضرت_علي (عليه السلام) در مدح خليعي چيزي نگاشت و ديگري غم زده شد و آن حضرت را در خواب ديد که فرمود:
🔅غم مخور که او تازه مسلمان شده و من با نوشته خود او را تشويق کردم، تو نيز شعري بسرا و فردا بخوان تا پاسخ شما را بدهم!
🧔🏻 فردا صبح او نيز شعرش را خواند و به اين مضموم رسيد که:
🔅چه کسي عمرو بن عبدود را کشت؟
🌷 آن گاه آواز بلندي از داخل صندوق بيرون آمد و گفت:
🔅من او را کشتم!
📚 دارالسلام، ج ۲، ص ۹۴.
📕منبع: کرامات حسينيه و عباسيه؛ موسي رمضاني پور، صفحات ۲۸ و ۲۹.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#کرامات
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ