نکات طلایی بازگشایی مدارس
🔴 مهربانی و صبوری: در فصل بازگشایی مدارس، تلاش کنید دو برابر مهربان و پرحوصلهتر باشید. این دوران میتواند برای بچهها استرسزا باشد و نیاز به حمایت عاطفی دارد.
🔴 لذت از یادگیری: کمتر مادری را میبینیم که به معلم فرزندش بگوید که فقط میخواهد فرزندش از بودن در مدرسه لذت ببرد. یادگیری باید با شادی و لذت همراه باشد، نه فقط فشار و استرس.
🔴 شبهای امتحان: شبهای زمستانی را برای درس و امتحان به شبهای سیاه تبدیل نکنید. استرس و فشار بیش از حد میتواند تأثیر منفی بر یادگیری داشته باشد.
🔴 نمره و موفقیت: ما افراد ناموفقی را میشناسیم که نمرات عالی در کارنامه داشتند. نمره کم در یک درس نباید باعث ایجاد جو سنگین و عزای عمومی در خانه شود.
🔴 تهدید و فشار: از تهدید کردن و ایجاد فشار برای درس خواندن خودداری کنید. این کار میتواند به جای انگیزه، اضطراب و استرس ایجاد کند.
🔴 تعادل در زندگی: جلوی بچهها به خاله و عمه نگویید که نمیتوانید به مهمانیها بروید چون فرزندتان درس دارد. این رفتارها میتواند احساس تنهایی و فشار را در بچهها افزایش دهد.
🔴 عادی بودن: خواهش میکنم فقط عادی باشید. رفتار عادی و آرام شما میتواند به بچهها احساس امنیت و آرامش بدهد.
رعایت این نکات به ظاهر ساده میتواند تأثیر زیادی بر زندگی، درس و آینده بچهها داشته باشد. با ایجاد یک محیط مثبت و حمایتی، میتوانیم به رشد و پیشرفت آنها کمک کنیم.
#مدرسه_محیط_مثبت
#آموزش_عاطفی
#آینده_روشن
✍ نرگس
@Parvanege
🌟✨ شروعی نو از اول مهر: ۸ گام برای بهبود زندگی✨🌟
1. تنظیم خواب 💤:
به خواب خود نظم بده! سعی کن هر شب زودتر به رختخواب بروی و صبحها با انرژی و سرحال در ساعت مشخصی بیدار شوی. خواب کافی، کلید روزهای پربار است.
2. وقتگذرانی با دوستان 🤗:
محیط خود را با آدمهای خوب و امن پر کن. کنار کسانی باش که به تو حس خوب میدهند و میتوانی خود واقعیات را در کنار آنها نشان دهی. دوستیهای واقعی، زندگی را زیباتر میکند.
3. معنویات 🌿:
به روح خود اهمیت بده! نماز را در اول وقت بخوان، شکرگزاری کن و استغفار را فراموش نکن. نیت الهی برای تمام کارهایت داشته باش و هر روز چند آیه از قرآن را بخوان. سلام و توسل به یکی از معصومین را در برنامهات بگنجان.
4. هدفگذاری 🎯:
به ارزشهایت فکر کن و بر اساس آنها هدفگذاری کن. اهداف خود را روی کاغذ بنویس و هر روز به آنها نگاه کن. این کار به تو انگیزه و تمرکز میدهد.
5. مطالعه و پادکست 📚🎧:
کتابهای مفید و آرامشبخش را مطالعه کن و پادکستهای آموزشی را گوش بده. این فعالیتها به رشد فردی و افزایش آگاهیات کمک میکند.
6. کمک به دیگران ❤️:
با کمک به دیگران، حس خوبی به خودت پیدا کن. هر قدمی که برای دیگران برمیداری، به تو انرژی مثبت میدهد و زندگیات را غنیتر میکند.
7. شروع یک کار و فعالیت جدید 🚀:
هر چیزی که تا به حال به تعویق انداختهای یا فعالیتی که قبلاً به تو حس خوبی میداد، دوباره آغاز کن. این شروعهای جدید میتواند زندگیات را متحول کند.
8. ورزش و پیادهروی 🏃♂️:
هر روز زمانی را به فعالیت بدنی اختصاص بده. حتی یک پیادهروی کوتاه میتواند به بهبود روحیه و سلامتیات کمک کند.
#توسعه_فردی
#خود_مراقبتی
✍ نرگس
@Parvanege
با این ۸ گام، میتوانی از اول مهر به سمت یک زندگی بهتر و پربارتر حرکت کنی. هر روز را به عنوان یک فرصت جدید ببین و با انگیزه به جلو برو! 🌈
💜 #رمان: رابطه
💚نویسنده: سیده زهرا بهادر
🧡ژانر: مذهبی
💛با ما همـــراه باشیـــــن
🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان داستانی رابطه💖
قسمت اول
#بر_اساس_واقعیت
مطب دکتر رایحه
جلسه مشاوره ی خانم سین/ الف
نگاهی به برگه هایی که پر کرده بود انداختم و نگاهی به ساعت هنوز یک ساعتی مانده بود تا مریم بیاید، به خانم امیری گفتم: به نفر بعدی بگید بیان داخل...
مضطرب خودش رو یه گوشه ی صندلی جمع کرده بود دستهاش رو گاهی به صورت می کشید و گاهی بهم گره میزد چند دقیقه ای با همین روال گذشت...
نگاهش کردم و گفتم: خوب بفرمایید شروع کنید من در خدمتم...
لبش رو گزید و گفت: از کجای بدبختیام بگم!
در حالی که خودکار دستم بود و برگه های جلوم رو بررسی میکردم مهربانانه نگاهش کردم و گفتم: خانمی اینجا شما خیلی کلی نوشتید دقیقا این مسئله از کی شروع شد؟ عزیزم باید دقیق توضیح بدید تا بتونم کمکتون کنم....
با شروعش من هم نکته هایی که شاید خودش هیچ وقت بهشون توجه نکرده اما مسئله های مهمی رو نشون میداد خلاصه وار روی کاغذ می نوشتم تا بهتر بتونم گرهی باز کنم...
سرش رو تکون داد و نفس عمیقی کشید و گفت: همه چی از یه دعوای به ظاهر ساده شروع شد یه دعوایی شبیه همه ی دعواها و بحث های زن و شوهری...
( پس میدونه دعوا های زن و شوهری همه جا هست و یه مسئله طبیعیه)
حدود یکسال پیش بود با دانیال بحثم شده بود!
مثل همیشه برای اینکه بحث ادامه پیدا نکنه از خونه زد بیرون...
(همسرش برای تموم کردن بحث از از محیط دعوا خارج میشه)
منم برای اینکه کمی اعصابم آروم بشه گوشی تلفن رو برداشتم و بی هدف داخل فضای مجازی می چرخیدم که یکدفعه پیامی داخل پی وی شخصیم توجهم رو جلب کرد!
( نمیدونه راهکارهای آرامش اعصاب چیه به همین علت بی هدف چرخیدن داخل فضای مجازی را ترجیح میده)
پیام را که باز کردم پروفایل فرستنده عکس گل رزی بود که نوشته بود: سلام چقدر عکس پرفایل شما زیباست این زیبایی از اندیشه ی زیبا شما حکایت می کند ستودنی هستید...
آخرش هم یه استیکر گل گذاشته بود...
(توجه به جزئیات و ظاهر فرستنده پیام)
حالم بد بود اما با خواندن این پیام بدتر شد با خودم گفتم: آره ستودنی هستم ولی کیه که قدر بدونه! ترجیح دادم جوابش را تنها با فرستادن یه استیکر گل جواب بدم اما ذهنم درگیر شده بود...
( بدتر شدن حال نشون میده توی موقعیت مقایسه قرار گرفته)
درگیر اینکه چطور کسی که مرا نمی شناسه و ندیده تنها با خوندن چند متن و دیدن چند عکس اینقدر جذاب منو توصیف می کنه اما کسی که سالها باهاش دارم زندگی میکنم قدر منو نمی دونه و وسط جر و بحث براش غیر قابل تحمل میشم و از خونه میزنه بیرون!
( مسئله رو وارونه دیده چون خودش ازعان میکنه کسی که نمی شناستش، شاید اگر بشناسه قضیه فرق کنه، فعل خوب ترک محیط همسرش رو به اشتباه غیر قابل تحمل بودن خودش برداشت کرده و دچار خطای شناختی شده)
چند روزی از این ماجرا گذشت...
من و دانیال به روال عادی زندگی برگشتیم مثل همه ی زندگی ها هرازگاهی سر یه مسئله بحثمون میشد و آخر سر هم بعد از چند ساعت همه چی به روال عادی بر می گشت...
(تاکید بر دانستن اینکه جر و بحث در همه ی زندگی ها هست)
اما چند وقتی بود که حال من عادی نبود پیام هایی که توی پی وی شخصیم می اومد حکایت از حال و روزی داشت که من آرزوش رو داشتم حال و روزی که اصلا شبیه این زندگی نبود! دنبال کسی بودم درکم کنه! کسی که خوبی های منو ببینه!
(کم کم دچار مقایسه و رویا پردازی شده بین فردی که باهاش زندگی میکنه با فردی که ندیده و تنها مکالماتی بینشون رد و بدل شده)
نفس عمیقی کشید و با همون استرس مدام با انگشت های دستش ور می رفت...
(حالت بدنی حکایت از استرس بالا داره)
ادامه داد نمی دونستم کیه! اوایل خیلی مختصر جوابش رو میدادم و تنها به تشکری بسنده میکردم اما انگار خوب بلد بود فقط خوبی ها رو ببینه و خوبتر از اون بیانشون کنه...
( تاکید بر نگاه یک بُعدی فردی و یک بُعدی رفتاری از چندین بُعد موجود، فقط خوب دیدن و فقط از خوبی ها گفتن)
گاهی با خودم می گفتم شاید یه آدم تنها مثل منه! شاید هم یه آدم بیکار که حوصله اش سر رفته! شایدم یه شیاد کلاه بردار! اما این آدم هیچ وقت حرف از تنهایی نمی زد! هیچ وقت درخواست پلیدی بیان نکرد!
(دادن احتمالات معقول خطر اما به سادگی توجیه کردنشون)
فقط و فقط از من می گفت! نه از خود من، که از تفکر من! چون ظاهری از من ندیده بود که آدم ظاهر بینی باشه! با این رفتارهاش بعد از گذشت یه مدت کم کم یه حسی شروع شد...
(نیاز به توجه داشته و دیده شدن نه فقط ظاهری)
یه حسی که اولش هیچ حرف شخصی رد و بدل نمیشد فقط حرف از خوبی ها بود تا اینکه کم کم از خودش گفت: از اینکه به من علاقمند شده!
نمیدونم چرا نگفتم که متاهلم شاید.... شاید... چون یه حسی درون خودم هم بوجود اومده بود....
(غلبه احساسات بر قدرت عقل و...)
نویسنده: سیده زهرا بهادر
🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان داستانی رابطه💖
قسمت دوم
از یه طرف نگرانم بخاطر دانیال چون واقعا زندگیم بد نبود هر چند ایده آل نیست از یه طرف هم یه وابستگی بوجود اومده که نمیتونم رهاش کنم! بعد با بغض و مستاصل گفت: خانم دکتر بعضی وقتا به طلاق فکر می کنم بعضی وقتا هم به خودم میگم معلوم نیست آخر این رابطه چی میشه! من چکار باید کنم؟ دانیال شوهر ایده آلم نیست نمیگم بده، ولی خوب اونیم نیست که من می خوام بعد هم سکوت کرد...
(ایجا وابستگی کاذب، فکر کردن به گزینه های واقعی برای فردی مجازی، احساس ناراحتی از رابطه بوجود اومده، تردید داشتن بین انتخاب درست و انتخاب احساسی)
چند لحظه ای صبر کردم که مطمئن بشم حرفهاش تموم شده وقتش بود من شروع کنم بسم اللهی گفتم ومثل همیشه امید اولین تزریق بود اینکه نگران نباشید این مسئله کاملا قابل حله همین که اومدید مشاوره یعنی می خواهید تلاش کنید تا این مسئله حل بشه پس حالا که اولین قدم رو برداشتید همراه ما تا آخر این مسیر بیاید انشاالله درست میشه.
با همون استرس گفت: الان من باید چکار کنم؟ نمیشه که هر دو تاشونا دوست داشته باشم آخه احساس میکنم اینجوری نامردیه! قلب آدم باید فقط برای یکی باشه ولی من بین دو راهی گیر کردم، دو راهی عشق... بعد هم اشکش از گوشه ی چشمم جاری شد
همونطور که اشاره به دستمال کاغذی میکردم گفتم: آدم معمولا وقتی بین دو راهی قرار میگیره تنها راهش اینه که انتخاب کنه تا بتونه وارد یه مسیر بشه و از سردرگمی بیرون بیاد!
سرش رو آورد بالا و گفت: خوب من نمیتونم بین دانیال که چندین سال باهاش زندگی میکنم با مبین که یک سال با هم حرف میزنیم یکی رو انتخاب کنم اصلا به خاطر همین اومدم پیش شما...
لبخندی زدم و گفتم: خوب درست اومدید اما برای اینکه بتونید درست انتخاب کنید باید تمام کارهایی که میگم رو انجام بدید قبوله!
گفت: من واقعا از این وضعیت خسته ام سعی خودم رو میکنم ولی از الان نگران حذف شدن هر کدومشون هستم؟
نگاهش کردم و گفتم: ببینید این نگرانی شما الان طبیعیه اما مطمئن باشید وقتی با اطمینان و خیال راحت انتخاب درستی داشته باشید از اینکه وارد مسیر درست شدید نگران نخواهید بود.
برگه ای را به سمتش دادم و گفتم: حالا اولین قدم اینه که تا دفعه ی بعد این برگه را کامل برای من پر کنید حواستون باشه به همه ی رفتارها دقیق فکر کنید و بنویسید این برگه مثل یه ترازو به دوقسمت تقسیم شده هر کفه ی این ترازو بالاتر بره شناخت مسیر رو برای شما راحتتر میکنه.
یک قسمت شما باید هر خوبی یا بدی، با تاکید میگم دقت کنید هر چی که فکر می کنید خوبی یا بدی حساب میشه از یه تلفن زدن تا خرید خونه تا جمله ای که مثلا خانم چیزی نیاز نداری هم جز این قسمت می نویسید. یک طرف خوبی ها و بدی های همسرتون، طرف دیگه هم خوبی ها و بدی های فرد ناشناس مجازی.
با تعجب نگاهی به برگه کرد و نگاهی به من! بعد گفت: یعنی این برگه مشکل من رو حل میکنه؟! لبخندی زدم و گفتم: نه این برگه مشکلی رو حل نمیکنه اما میتونه در شناسایی مشکل خیلی بهمون کمک کنه! برای حل کردن یه مسئله اول باید مشکل رو پیدا کرد تا بعد براش بشه نسخه پیچید و حلش کرد.
با عجله گفت: خوب من همین الان بهتون میگم هر کدومشون چه ویژگی های خوب یا بدی دارن واقعا نیازی به این برگه نیستاااا!
نفس عمیقی کشیدم و با همون لبخند از روی صندلی بلند شدم و رفتم سمت تخته ی وایت برد، ماژیکی رو برداشتم و بعد یه محور روی تخته کشیدم که از عدد صفر تا صد روش نشون داده میشد ادامه دادم به نظر شما همسرتون از نظر بدی چه عددی روی این محور میگیره؟
نگاهم کرد و کمی ابروهاش بهم گره زد و گفت: شاید هشتاد و پنج!
جلوی عدد هشتاد و پنج علامتی زدم و بعد پرسیدم: به نظر شما بدترین آدم روی کره ی زمین کیه! متعجبانه گفت: بدترین آدم روی زمین شاید شمر!
گفتم: خوب چه عددی بهش میدی؟
گفت: خوب صد دیگه!
لبخندی زدم و روی محور عدد صد رو علامت زدم گفتم یعنی تفاوت همسر شما با شمر ملعون فقط پانزده امتیاز! یعنی آقا دانیال اینقدر بده!
خودشم خندش گرفت گفت: نه خدایش دیگه در این حدم نیست! دانیال رو بذارید شصت و پنج!
گفتم: خوب شما بعد از شمر به هیتلر از نظر بد بودن چه عددی میدی؟
گفت: هیتلر! نمیدونم شاید هشتاد یا نود...
گفتم: خوب یعنی آقا دانیال فقط بیست عدد از نظر بدی با هیتلری که بیش از چندین هزار آدم کشته تفاوت داره؟
لبهاش رو گزید و گفت: آخه نه! نه! به بدی هیتلرم نیست درسته یه عیبهایی داره اما این مدلی نیست آزار جمعی نداره! دانیال رو بذارید روی عدد چهل و پنج...
گفتم: ببینید تفاوت فکر کردن و نوشتن چقدر زیاده!!!
نویسنده: سیده زهرا بهادر
4_5942516359903581685.mp3
2.53M
🔸حکایت غربت (۵)
گفتاری پیرامون ابعاد غربت امام عصر علیهالسلام
🎧قسمت پنجم: غربت خانگی
#غربت_حضرت
#پادکست_مهدوی
@Parvanege