eitaa logo
پرورشی‌ ناحیه‌ یک
3هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
8.4هزار ویدیو
1.9هزار فایل
قرآن، عترت و نماز @sayedhadi63 فرهنگی هنری @Majlesi_ac سازمان دانش آموزی @SazDan سلامت @khoshgoftar13750 پیشگیری از آسیب های اجتماعی @iahosin تربیت بدنی @ مشاوره @s_meftah اردوها و فضاهای پرورشی @ @Y_khaghanikhoob نظرات، انتقادات، پیشنهادات @SazDan
مشاهده در ایتا
دانلود
18.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوشته بود: {کوهها به عشق ِ (؏) هشت می شوند} قشنگ نوشته بود، به دلم نشست❤️:) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 پرورشی ناحیه یک 🆔 @Parvareshin198 ╚═══🍃🌺🍃═══╝
بقول حضرت حافظ: "گویند سنگ، لعل شود در مقامِ صبر آری شود و لیک به خون جگر شود..." ما که خون به جگر شدن رو، مثل بابا نان داد و مادر آب دادِ کلاس اول روی تخته گچی یاد گرفتیم تو این کشور، قد کشیدیم با تسبیح به دست گرفتن و ذکر گفتن تو موقعیت‌های حساس، تو پیچ و خم رسانه و طوفانِ فضای مجازی دَووم آوردیم، قد عَلَم کردیم در برابر هر کی که جز حـُب و وطن کلمه‌ای رو گفت، ولی کاش آخرش طبق حرف خودتون، بعد از این صبوری‌ها، سنگمون واقعا لعل بشه آقای حافظ. نه استوری که مجبور بشیم با کپشنِ "آه از غمی که تازه شود با غمی دیگر" پستش کنیم.من خیلی دلم میخواد مأموریت تورو اینجوری بنویسم که: "در آخرین روز گرم اردیبهشت ماه، سید ابراهیم رئیسی دیداری خصوصی با مأمورین و مسئولین و محکومین رده‌ی اول داشت، آن هم نه حضوری، از پشت میز ریاست جمهوری. و عید را نیز از پشت همان تریبون به ملت شریف ایران تبریک گفت." ولی اون چیزی که منو اذیتم می‌کنه، اینه که تو توی این تاریخ دیدار نداشتی، نه با مامورین، نه با مسئولین، نه با محکومین. این که پشت میز ریاست جمهوری نبودی. این که امروز، یه روز گرم اردیبهشتی نبود. تو حتی عید رو هم تبریک نگفتی بهمون، به عادت سال‌های پیش، نوتیف پیامک وزارت ارتباطاتت نیومد روی گوشی‌های چند اینچی‌مون. حقیقت قضیه اینه که باید اینجوری بنویسم: آخرین روز اردیبهشت ماه بود، اما به دلیل حضور در نقطه‌ی صفر مرزی، گرم نبود. سرد بود. مه بود. باران بود. جنگل‌های ورزقان بود. بدون تیم محافظتی بود. بی‌خبر بود. یک مأموریت برای افتتاح سد بود. جو هواشناسی خراب بود. راه‌های ارتباطی قطع بود. سیستم راداری بالگرد مختل بود. دل خیل عظیمی از بدخواهانِ داخلی کشورش شاد بود. دشمن امیدوار و شاد و در حال زخم زبان زدن بود. اما؛ خبری از صحت و سلامتیِ او نبود... کاش فعل آخرم نیز به بود ختم میشد، ولی نبود. نه ختم شدن فعلِ من، و نه خبري از تو. تنها چیزی که امشب می‌تونم براش فعل بودن رو صرف کنم، اینه که: امشب او خادمي تنها، در زیر باران، برای خدمت به همین مردم بود... به قلم افرا افشاری فر پایه یازدهم تجربی دبیرستان شاهد رضویه تاریخ ۱۴۰۳/۰۲/۳۰ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 پرورشی ناحیه یک 🆔@Parvareshin1 ╚══🍃🌺🍃══╝