eitaa logo
پاسدار عشق
5.8هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
53 فایل
ـ[ ﷽ ]ـ •[دلبسته عشق ،بسته دنیا نیست زندگی ختم شهادت نشود زیبا نیست]• #پاسدار‌ان‌وَصیت‌ِحاجی :) @ahkam1375 آیدی ادمین تبادلات: @ahkam1375
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 سرداری که امام زمان (عج) خبر از شهادتش دادند یه روز به نیتِ نظافت کردن؛ وارد اتاق محمد ابراهیم شدم. تا رفتم داخل، بوی عطر بسیارخوشی به مشامم رسید. یه نور خاص هم توی اتاقش وجود داشت و محمد ابراهیم که حالِ عجیبی داشت؛ خیلی خوشحال بود. بهش گفتم: مادر! چرا اتاقت حال و هواش فرق داره؟ گفت: چیزی نیست خیلی اصرار کردم؛ اما چیزی نمی گفت. من هم کوتاه نیومدم و بعد از کلی اصرار؛ بالاخره گفت: به شرطی میگم که تا زنده ام ؛ به کسی نگید. وقتی قول دادم؛ گفت: امام زمان(عج) تشریف آوردند توی اتاقم. اول خوشحالم که سعادتِ دیدارِ مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا بشارت دادند که من شهید میشم... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم موسی پسندی 📚منبع: خبرگزاری فارس؛ به نقل از مادر شهید خاکریز خاطرات ۴۷ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh
🔸 رفتارِ جالبِ فرمانده ی شهید در میدانِ جنگ؛ که منجر به امداد غیبی شد توی عملیاتِ بازی دراز هلی کوپترهایِ بعثی مستقیم به سنگرِ بچه ها شلیک می کردند. اوضاع وخیم شده بود. یکی رفت سراغِ فرمانده مون (شهیدوزوایی) و با ناراحتی گفت: پس این نیروهایِ کمکی چرا نمیان؟ چرا بچه ها رو به کشتن میدی؟ دیدم شهید وزوایی سرش رو به سمتِ آسمان گرفت و با صدایِ بلند این آیه رو خوند: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ ... بچه ها هم با فرمانده این آیه رو فریاد زدند. یهو دیدم یکی از هلی کوپترهایِ بعثی اشتباهی تانکِ خودشون رو زد. چند لحظه بعد دو تا از هلی کوپترهایِ بعثی با هم برخورد کرده و منفجر شدند... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید محسن وزوایی 📚منبع: سالنامه یاران ناب ۱۳۹۱ خاکریز خاطرات ۴۸ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همیشه اینجوری نمی مونه آقا خوشکله... 🌹🌹روایتی کوتاه از عشق سرشارِ شهید نجفی و همسرش 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh
✳️ تا عشق به شهادت نداشته باشی در وادی بندگی قدم نگذاشته ای! 🔻 همان طور كه نبوّت لطف خداست به عبد تا انسان راه و رسم بندگی را بداند، شهادت نيز لطف خداست به مؤمنین تا بندگی را به عالی ترين شکل ظهور دهند و یقیناً تا انسان مؤمن عشق به شهادت نداشته باشد، در وادی بندگی قدم نگذاشته است. دغدغهٔ دنياپرستی انسان را گرفتار انانیّت و خودخواهی می کند و رهايی از خودخواهی با نظر به شهادت در راه خدا ميسّر است. 👤 استاد اصغر طاهرزاده 📚 کتاب فرزندم اینچنین باید بود ج۱ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh
✍️ وقتی شهید زین الدین حاضر نشد عکس دخترش را ببیند... 🔹نزدیکِ عملیات بود. می دونستم مهدی زین الدین دختردار شده. یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبش زده بیرون. پرسیدم: این چیه؟ گفت: عکس دخترمه... گفتم: بده ببینم عکسش رو گفت: هنوز خودم ندیدمش... پرسیدم: چرا؟!!! گفت: الان وقتِ عملیاته، می ترسم مِهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه برا بعد از عملیات... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین 📚منبع: یادگاران۱۰ کتاب شهید زین الدین صفحه ۶۵ خاکریز خاطرات ۵۰ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh
💐شهید کاظمی آرزوی پیرزن را برآورده کرد... 🔹 نجف آباد اصفهان که بودیم؛ یه پیرزن سراغ حاج احمد رو می گرفت. وقتی حاجی برا سرکشی اومد، پیرزن رفت ملاقاتش و بعد از چند دقیقه گفتگو، رفت... 🔸یک هفته بعد پسر پیرزن اومده بود برای تشکر. می گفت: حاج احمد مشکلم رو حل کرده. بعد فهمیدیم پسرِ پیرزن به خاطر نداشتن دیه قرار بوده بره زندان. اما حاج احمد بخشی از ارثیه ای که از پدر و مادرش بهش رسیده رو میده، تا ديه رو پرداخت کنن. و اینجوری پسرِ پیرزن آزاد شده بود.. 👤خاطره ای از زندگی سرتیپ شهید احمد کاظمی 📚منبع: فصلنامه نگین ایران، شماره۱۶، صفحه۲۷ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh
🔸برای تو دعا می کنم مادر... نوجوان که بود؛ خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی بهم گفت: این داودِ تو، ماندنی نیست؛ به زودی پر خواهد کشید... شب ها هر از گاهی بیدار می شدم و از اتاقش صدای زمزمه ای به گوشم می رسید. وقتی در رو آهسته باز می کردم؛ می دیدم فرش رو کنار زده؛ روی خاک نشسته و گریه می کنه، می گفتم: داوود جان! تو این راه رو میری مدرسه و میای؛ آخه گناهی نکردی! چرا گریه می کنی؟ می گفت: مادر جان! برای شما دعا می کنم... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید داوود حق وردیان 📚منبع: خبرگزاری تسنیم؛ به نقل از مادر شهید 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh
🔹نامه ی سراسر عشقِ شهید، به دختر بچه هایش داشتم خاطرات شهدا رو می خوندم که چشمم خورد به نامه ی یک شهید... ظاهراً این شهیدِ عزیز نامه رو خطاب به فاطمه کوچولوی نازنینش نوشته ؛ و از حرفاش معلومه که زهراش هم هنوز به دنیا نیومده یا شاید خیلی کوچولو بوده... بهتره به جای توضیح، خودتون حرفای شهید که چند جمله بیشتر نیست، رو بخونین: دخترم! فاطمه جان!من صدای بابا بابا گفتن تو روشنیدم. آرزو داشتم صدای بابا بابا گفتن زهرا رو هم می شنیدم، اما نشد. وعده ی دیدار ما در بهشت. ان شاءالله اونجا شما رو می بینم و صدای گرمتون رو می شنوم... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید حسین چیتگر 📚منبع: سالنامه فانوس ۱۳۹۰ خاکریز خاطرات ۵۴ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh
🔸جلوگیری از اتلاف وقت به سبکِ فرمانده ی شهید هر موقع نماز صبح یا قبل از آن، به چادرِ مهدیه ی گردان می رفتم؛ می دیدم آقا مجید داره قرآن تلاوت می کنه... نشسته بودیم به انتظارِ شروعِ جلسه. حاج مجید گفت: حالا که بیکار نشستیم، نباید الکی حرف بزنیم... رفت و چند تا قـرآن آورد و بین بچه ها پخش کرد. دورِ هم نشستیم و قرآن خوندیم... هم قرآن خوندیم و هم وقتمون تلف نشد... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج مجید زینلی 📚منابع: بنیاد حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس/ پرتال فرهنگی راسخون خاکریز خاطرات ۵۶ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh
🔸روش جالبِ شهید صیادشیرازی در تربیت فرزندانش... نسبت به تربیتِ بچه ها خیلی حساس بود. سعی می کرد به وسیله ی مطالعه و مشورت با کارشناسان، بهترین روشِ تربیتی رو انتخاب کنه. یه روز دیدم بعد از واکس زدنِ کفشای خودش، شروع کرد به واکس زدنِ کفش های پسر بزرگمون. وقتی علتِ این کارش رو پرسیدم، گفت: پسرمون جوونه، اگه مستقیم بهش بگم کفشت رو واکس بزن ، ممکنه جواب نده ؛ خودم کفشش رو واکس می زنم تا به طورِ عملی واکس زدن رو بهش یاد بدم... 👤خاطره ای از زندگی امیرسپهبد شهید علی صیادشیرازی 📚منبع: پایگاه اینترنتی مشرق نیوز، به روایت همسر شهید خاکریز خاطرات ۵۷ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh
🔸رفتار زیبای شهیدهاشمی در بازارچه مقابل پدر و مادرش اوایل ازدواجمون بود. برای خرید با سیدمجتبی رفتیم بازارچه. در بین راه با پدر و مادرِ آقاسید برخورد کردیم. سیدمجتبی به محض اینکه پدر و مادرش رو دید، در نهایت تواضع و فروتنی خم شد، روی زمین زانو زد و پاهای والدینش رو بوسید. این صحنه برای من بسیار دیدنی بود. آقا سید با اون هیکلِ تنومند و قامت رشید در مقابل پدرو مادرش اینطور فروتن بود و احترام اونا رو تا حد بالایی نگه می داشت... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید سید مجتبی هاشمی 📚منبع: سالنامه یاران ناب ۱۳۹۳ به نقل از همسر شهید 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه ════════════ 🆔 @Pasdar_Eshgh