#برشی_ازکتاب
🐥بچه که بودم مادرم برایم جوجه می خرید؛ از همین جوجه های رنگی؛ دانه ای پنج تومان. اولش فکر نمی کردم بزرگ کردنشان کار چندان سختی باشد؛ اما بعد فهمیدم پرورش جوجه ها فوت و فن خودش را دارد. چند جوجه از بین رفتند تا توانستم جوجه داری را یاد بگیرم. پیرزن ها و پیرمردهای محله مان از دستم عاصی بودند؛ از بس که به سراغشان می رفتم و از تجربه هایشان می پرسیدم. یک بار که دوستم گفت کتابی دربارۀ جوجه ها در یک کتاب فروشی دیده، سر از پا نشناختم. به سراغ کتاب فروش رفتم. کتاب، گران بود؛ اما قیمتش برایم مهم نبود. من دغدغۀ بزرگ کردن جوجه هایم را داشتم.... من تنها نگران پرورش جسم جوجه هایم بودم و همین نگرانی مرا وا می داشت که به دنبال راه صحیح پرورش آن ها باشم. حالا که بزرگ شده ام، بچه هایی دارم که باید هم جسم و هم روحشان را پرورش دهم؛ اما یک سوال: دغدغۀ من برای پیدا کردن راه تربیت فرزندانم، آیا به اندازۀ نگرانی ام برای پرورش جوجه هایم هست؟
«مجموعهی منِ دیگرِ ما» کتاباول
مخاطب:
#پدران و #مادران
#تربیتی
#تربیت_کودک