eitaa logo
کانال پاتـــــوق دوستـــــان
2.4هزار دنبال‌کننده
118.9هزار عکس
84.3هزار ویدیو
262 فایل
سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما سروران وبزرگواران کانال پاتوق بهترین جملات زیبا, مذهبی , واشعار وبهترین جملات ناب لینک کانال @Patoghedoostanha
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 🌷 در عملیات آزاد سازی جاده بانه در خدمت شهید بزرگوار بودم، اسم ایشان را از لیست عملیات پاک کردم. شهید ناراحت شد. گفت:« من رضایت نامه ی شرکت در عملیات را از پدر و مادرم دارم. گفتم: پسرعمو من طاقت ندارم پیش من زخمی یا شهید شوید. کاظم گفت: «شما زن و بچه دارید، برای من ناراحت هستی؟ بعد از جبهه به زن و بچه ی تو چه بگویم؟» پسرعمو نگذاشت در عملیات شرکت کنم. ;پسرعموی شهید شهدا را یاد کنید با ذکر
❤ ✨🥀 یک روز یک تفنگ بادی دادم دستش، برای شکار گنجشک تا ساعت ۹ شب هر چه منتظرش شدیم، به خانه نیامد. مادرش خیلی تشویش داشت. گفت: برو، ببین بچه کجا رفت. من کمی اوقات تلخی کردم و گفتم: می خواهم بخوابم بعد از چند دقیقه دیدم از لای لحاف نامه ای بیرون افتاد. روی آن نوشته بود: آقاجان! منتظر من نباش رفتم جبهه.  :پدر بزرگوار شهید🌹 🌷 🌷 :۱۳۴۸/۰۱/۰۱ بهشهر 🕊 : ۱۳۶۵/۱۱/۰۸ شلمچه هدیه به ارواح مطهر شهدا 🌷 ‍‍ •◦ೋ•◦❥•⚘◦ೋ•┄┉╯ مردان الهی بچه پاک مامان و بابا بودن شیر جبهه ها و ترس ولرز بر پیکر خصم بودن چنان شجاع و بی بدیل بودن که دشمن راه هراس ز انان دگر نبود و شهید حسینعلی از تبار بهشهر در شلمچه و در عملیات کربلای پنج به خیل شهیدان انقلاب اسلامی پیوست و نامش جز سرداران بی ادعا آسمان شهادت در راه ولایت جاودانه ماند روحش شاد و یادش گرامی باد سروش .ش @Patoghedoostanha
🌷 🌷 ! 🌷برادری بود بسیار مؤدب و خوش اخلاق؛ همیشه ذکر خدا بر لب داشت. مسئول دسته‌ بود. نزدیک ظهر برای سرکشی نیروها و رسیدگی به وضعیت سنگرها از پشت تخته سنگ‌ها راه افتاد. منطقه‌ ناامن بود و امکان داشت هر لحظه دشمن هجوم بیاورد. نزدیک دره، غرش خمپاره‌ها فضا را آکنده ساخت، نزدیک آن ‌برادر به زمین خورد. ترکش به قلب او اصابت کرده بود و به شهادت رسیده بود. محلی که جنازه آن برادر قرار داشت، در تیررس دشمن بود و کسی نمی‌توانست به آن نزدیک شود و از طرف دیگر، اگر جنازه او نیز دیده می‌شد، گلوله بیشتری بر آن محل می‌ریختند و ضمناً محل اختفاء ما نیز لو می‌رفت. 🌷خدایا‌ چه‌کار می‌توانیم انجام دهیم؟ ناگهان یک دسته پرنده (کبک)، در آن محل بر روی زمین نشستند و جنازه آن عزیز در استتار کامل قرار گرفت، به‌طوری که به هیچ وجه معلوم نمی‌شد در آن جنازه‌ای روی زمین افتاده است؛ اگر چه گلوله‌هایی نیز به اطراف می‌خورد، اما پرندگان تا ساعت‌ها در آن محل ماندند. نزدیکی‌های غروب پرندگان رفتند و چون هوا کم‌کم تاریک می‌شد، برای ما این امکان به وجود آمد که جنازه آن شهید را به عقب برگردانیم. : شهید معزز غضنفر خندان 📚 کتاب "خاطره خوبان" اللهم عجل لولیک الفرج ❤️
🌷 !! 🌷شهید بهزاد همتی، بخشدار دیواندره و شیعه بود. شهید محمدی، شهردار دیواندره و سنی بود. هر دو خادمان واقعی مردم و انقلاب بودند و واقعاً تلاش می‌کردند تا زندگی راحتی برای مردم مهیا کنند. ضدانقلاب هر دو را گرفت و بعد هم با هم سرشان را برید و خونشان مخلوط با هم جاری شد. در سخنرانی مراسم شهادتشان، به مردم منطقه که آن‌ها را خیلی دوست داشتند گفتم: چه کسی می‌تواند خون این دو را از هم جدا کند و بگوید که کدام یک به بهشت می‌رود و کدام یک نمی‌رود؟! 🌷....چه کسی اختلاف مذهبی را باور می‌کند؟! خدا می‌داند که این‌ها فرزندان امام بودند و به فرمان او حرکت می‌کردند. اینهایی که نمی‌توانند این وضعیت را ببینند به دروغ بر اختلافات مذهبی و قومی تکیه می‌کنند. آن‌ها که الان به غلط تصور می‌کنند پاسدارها در منطقه محبوبیت ندارند و باید متملقان جبهه ندیده را جایگزین آن‌ها کرد باید بیایند و ببینند که مردم، آن‌هایی را که می‌دانند با آن‌ها صادق‌اند و به خاطر خدا به آن‌ها خدمت می‌کنند را چطور تقدیس می‌کنند. از این افراد داشته‌ایم و هنوز هم داریم. 🌷شهید پرویز کاک سوندی، ابا حبیب، شهید عثمان فرشته، مرحوم حاج میکاییلی که به زعم من مرگش هم شهادت بود، این‌ها روستاهایی را پاک‌سازی کردند که پر از ضدِ انقلاب بود. شهید سعید ورمرزیار، کاک جمیل، شهید عبدالله رحیمی، حاج ابراهیم، بهزاد همتی، شهید شهسواری که از بس زیبا بود بچه‌ها جمیل صدایش می‌کردند. امام می‌دانست که روزی این‌ها فراموش می‌شوند که تذکر داد: نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند! : جانباز سرافراز محمد الله مرادی (فرزند شهید) فرمانده سابق سپاه سقز، همرزم شهید بروجردی و از مؤسسان سازمان پیشمرگان کرد مسلمان است که نه یک گروه نظامی که گروهی ایدئولوژیک و فرهنگی برای مبارزه با ضدانقلابیون مذهبی و غیرمذهبی منطقه بود. ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️
🌷 🌷 ..... 🌷در عمليات بدر به عنوان کمک آر.پی.جی‌زن جمعى، از براى لشکر ۷ ولیعصرِ گردان مالک اشتر خوزستان بودم. خیلی به شهادت و انگیزه شهدا برای رسیدن به رستگاری کنجکاو بودم و روح و روانم تسخیر اين موضوع شده بود. ما موج سوم عملیات بدر بودیم، که قرار بود وارد عمل بشیم. دم غروب بود، رو اسکله داشتم نگاه می‌چكردم که با قایق مجروحين و شهدا رو می‌آوردند. تو همون حال اون چیزی که آرزو داشتم، نشونم دادن. شهیدی رو آوردند که از ناحیه پشت سر، مورد اصابت قرار گرفته بود.... 🌷روی شهید رو که امدادگر به طرف من چرخوند، چنان نوری از صورت آن عزیز خدا ساطع شده بود که انگار ماه شب چهارده بود! زبانم لال شده بود و توان تکان خوردن و حتى اشاره كردن از من گرفته شده بود. از آن بالاتر چيزى كه من رو مسحور خودش كرده بود، لبخند بسیار زیبا و دلنشينى بود كه روى لبهاى اين شهيد خودنمايى می‌كرد. لبخندى به رنگ خدا.... 🌷وقتی روی آن عزيز خدا رو پوشاندند و بردند، زبانم باز شد و به دوستم گفتم که نتونستم اون همه زيبايى رو بهت بگم. گفت: آن مسأله خواست خدا بوده و براى شما در نظر گرفته شده و قرار نبود ديگران ببینند. در همين عملیات (عمليات بدر) برادرم به شهادت رسید و خودم هم طعم شيرين جانبازى را چشيدم. : جانباز سرافراز علی محمد شیرعلی @Patoghedoostanha