فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖🌸این سبد گل زیبا را تقدیم میکنم
🌸💖به شما دوستان گلم
💖🌸در این عصر زیبا
🌸💖براتون آرزوی سلامتی
💖🌸و دلخوشی دارم
🌸💖شاداب و سرزنده
💖🌸مثل گل باشید
.
از خویش گریزانم و
سویِ تو شتابان
با این همه راهی به وصال #تُ
ندارم...
#شفیعی_کدکنی
┅┄✶........❤........✶┄┅
💞.............ℒℴνℯ...........💞
از شَب...
#تُ مانده ای و خواستَنت...
#مریم_پورقلی
┅┄✶........❤........✶┄┅
💞.............ℒℴνℯ...........💞
#دل_نوشت ❤️
🚪#روزگاری در زدن هم اصولی داشت ، کوبه زنانه داشتیم و مردانه...
و وقتی در زده میشد صاحب خانه میدانست آنکه پشت در است زن است یا مرد و بر آن مبنا به استقبال او میرفت،
زندگی ها در عین سادگی در و پیکر و اصول داشت...
👞مردها کفشهای پاشنه تخم مرغی میپوشیدند تا از صدای آن از فاصله دور در کوچه پس کوچه های تو در تو خانمها بفهمند نامحرمی در حال عبور است...
منزلها بیرونی و اندرونی داشت و از ورود مهمان تا خروجش طوری منزل ساخته شده بود که متعلقات به تکلف نیفتند...
آن #روزگاران امنیت ناموسی چندین برابر این زمان بود،
نه سیستم امنیتی در منازل بود و نه شبکه های مجازی برای پاییدن همدیگر...
اطمینان و شرافت و وفاداری و نگه داشتن زندگی با چنگ و دندان و آبروداری زوجین اصل زندگی بود...
من هرگز بخاطر ندارم کسی مهریه ای اجرا بگذارد و دادسراها این همه پرونده طلاق و درخواست طلاق و فرزندان طلاق...
📺نه ال سی دی بود نه اسپیلت و لباسشویی،
صابون مراغه ای بود و دستان یخ زده مادر در زمستان که با گریسیلین ترکهایش را مداوا میکرد...
و پدری که سر شب دم غروب خونه بود و خیز برمیداشت زیر کرسی و مادر کاسه اناردون کرده روی کرسی میگذاشت و نصف بدنمان زیر کرسی و سر و کله کز کرده در بیرون آن،با لباسهای ضخیم...
پاییزی وزمستانی پراز باران داشتیم
👢#یادش بخیر همه چکمه داشتیم و تا لبه چکمه برف می آمد،هم زمین برکت داشت هم آسمان...
سفره مان برنج بخود کم میدید،اما صفا و سادگی داشت...
و #پنج ریالی پدر در صبحگاه مدرسه میشد نصف نان بربری با پنیر...
آن روزها پشت این دربهای کوبه دار با هم حرف میزدند خیلی گرم و صمیمی...
تابستان ها چقدر روی تخت های چوبی ستاره شمردیم و لذت آسمان بی غبار را بردیم...
چه حرمتی داشت #پدر و مادر...
💰و پولها و مالها چه برکتی...
چقدر دور هم حرف برای گفتن داشتیم،
و چقدر از خدا میترسیدیم...
کله صبح قمری ها(یاکریم ها) میخواندند ،
🚴با دوچرخه درخونه ها نون تازه و عدسی و شیر می آوردند محال بود کسی یازده صبح بیدار شود...
زود میخوابیدند و سحر بیدار میشدند و بهترین رزقها را دریافت میکردند،
زمستون برف وشیره میخوردیم و خیلی چیزی برای خوردن پیدا نمیشد و بهترین غذا را #جمعه ها میخوردیم،
آنروزها مردم چقدر به یکدیگر رحم میکردند و مهربان بودند و گره گشا و اعصابها حرام ترافیک و ... نمیشد...
نفهمیدم چی شد ولی برف و کرسی و ستاره ها و کاسه بی تکلف انار و# درب کوبه دار و دورهمی ها همه یکباره جمع شد...
حالا ما مانده ایم و دنیای بی خیر و برکت و دربهای ضدسرقت و آدمهایی که سخت فخر میفروشند و متکبرند گویی هرگز نمیمیرند و چنان دنیا دارند که گویی برای آن آفریده شده اند...
چقدر نعمتها از کف رفت و ما خواب خوابیم.
یادش بخیر آن روزها😔😔😔😔 ..................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشق اگرباشۍشهیدمۍشوے؛عاشقترڪهباشۍگمنــام..❤️شهادتت مبارڪ ابراهیمِ گمنام
😭😭😭😭😭😭
شهادتتمبارك🥺♥️
التماسدعاداداش ابراهیم✋🏻خیلیبرایما عزیزی
🦋🦋🦋
اگر زندگى درى رو به روى تو بست
دوباره بازش كن،
درها رو براى اين كار ساختن:
كه باز و بسته بشن
#حرف_دل 🧡
🌺🧚♀️سال ، دارد تمام می شود ...
دارم فکر می کنم ؛
به روزهایی که رفت ...
به لحظاتی که خندیدم ...🌼🍃
لحظاتی که اشک ریختم ...
و تمامِ ثانیه هایی که کنارِ عزیزانم گذشت ...
با سرعت ، مرور می کنم ؛
اتفاقاتِ خوب و بدی را که برایم افتاد ...🌼🍃
آدم هایِ جدیدی را که وارد زندگی ام شدند ...
و آدم هایی را ... که از زندگی ام رفتند ...
دیگر قرار است یک جمله ی "یادش بخیر" قبل از خاطراتِ خوبِ امسالم بیاید ...🌼🍃
قرار است امسالم بشود ؛ "پارسال" ...
من تمام این روزها را زندگی کردم ،
خوب هایشان برایم امید بود ، و بدهایشان برایم درس !
میانِ همین روزها بود که یاد گرفتم ؛
قوی تر باشم ...🌼🍃
عاشق تر باشم ...
مهربان تر باشم ...
خدایا ، به مردمِ کشورم کمک کن !
دستی به سر و رویِ زندگیشان بکش ...
دردهایشان را درمان باش ...🌼🍃
و دلهایشان را از همیشه شادتر کن !!!
ای کاش سالِ جدید برایمان ، سالِ اتفاقاتِ خوب باشد ...
کاش بادهایِ بهار ، همدلی و عشق را همه جا پخش کنند ...
و کاش ابرها ، مهربانی بر سرِ این مردم ببارند ...🌼🍃
آنقدر که انسانیت ، جانی دوباره بگیرد !
کاش سالِ پیشِ رو ، بهترین سالِ زندگیمان شود ...
سالی که تنها اشکِ جاری از چشم ها ، اشکِ شوق باشد ...
سالی که همگی خوشبخت باشیم ...
سالی که ...
دلمان نیاید تمام شود ... !🌼🍃
انسان تصور میکند که در نمایشنامهای معین نقش خود را ایفا میکند و هیچ ظن نمیبرد که در این اثنا بیآنکه به او خبر بدهند صحنه را تغییر دادهاند،
و او ندانسته خود را وسط اجرایی متفاوت مییابد.
#میلان_کوندرا
مرحوم سلطان الواعظین شیرازی، در کتاب شبهای پیشاور مینویسد:
در يكى از سالها كه از كاظمين، بهوسيله راه آهن با جمعى از زوار شيعه عازم سامراء بوديم، در اطاق ما جمعى از اهل موصل بودند بهاتفاق دو نفر از قضات و علماء اهلسنت.
پيوسته بر ما خورده مىگرفتند و مسخره مىنمودند و تهمتها مىزدند، غافل از اينكه حقير با لسان عربى آشنائى دارم، ما همه را بهسكوت گذرانيديم.
تا آنكه يكى از آن قضات گفت:
اين رافضيها عادات و اخلاق فاسد بسيار دارند تماما اهل بدعت و مشرك هستند!! مثلا يكى از بدعتهاى عجيب آنها اين است كه سلام نماز را كه مىدهند دستها را بلند مىنمايند و سه مرتبه مىگويند: خان الامين، يعنى امين خيانت كرد!!
آنها پرسيدند: امين كه بوده و خيانت او چه بوده؟!
شيخ گفت: شيعهها مىگويند پيغمبر و على و جعفر در كوه حرا خوابيده بودند، جبرئيل امين مأمور شد از جانب خدا وحى نبوت را بهعلى بدهد خيانت كرد و بهخاتم الانبياء داده!!! اين است كه تمام شيعيان با جبرئيل دشمناند، بعد از هر نماز سه مرتبه مىگويند: جبرئيل خيانت كرد.
يعنى وحى را عوض على بخاتم الانبياء داد!!!!
حقير بىطاقت شدم، گفتم: جناب شيخ! دروغ و تهمت از گناهان كبيره است يا صغيره گفت كبيره است.
گفتم: پس جنابعالى با اين محاسن سفيد چرا دو گناه بزرگ نموديد و اين نسبت غلط را بهشيعيان دادى؟!
با كمال پرروئى گفت: مطلب همين است!!
از آن آقايان موصلى سؤال كردم: فارسى مىدانيد؟! دو سه نفر از آنها گفتند بلى.
من ده دوازده نفر از پير و جوان زائرين را كه از موضوع خبر نداشتند يكىيكى صدا كردم و پرسيدم: شما بعد از سلام نماز كه دستها را بر مىداريد تا مقابل گوش چه مىگوئيد؟!
گفتند: براى قبولى نماز سه مرتبه مىگوئيم: اللهاكبر.
گفتم: جناب شيخ! خجالت كشيديد يا نه؟!
گفت: شما يادشان داديد!!
گفتم: از خدا بترسيد! من كه پهلوى شما نشستهام و از جا برنخاستم و حرفى نزدم.
رو كردم بهآن آقايان موصلى گفتم: خواهش مىكنم برخيزيد برويد بهاطاقهاى ديگر و از زائرين شيعه كه در اطاقهاى راه آهن هستند، سؤال كنيد.
چند نفر جوان فهميده كه زبان هم مىدانستند رفتند و بعد برگشتند برافروخته، حمله كردند به شيخ كه:
شما چه منظور از اين دروغ داشتيد ما از همه زوارهاى دهاتى و شهرى سؤال كرديم،همه گفتند الله اكبر مىگوئيم
حتى ما سؤال از كلمۀ خانالامين كرديم، گفتند: ما همچنین كلمهاى را نمىشناسيم!!
شيخ گفت: منهم در كتابها خواندهام كه شيعهها اينطور مىگويند!
جوانها چون تحصيل كرده بودند بنا كردند شيخ را تقبيح نمودن كه انسان عالم تا چيزى را تحقيق ننمايد نمیگوید
فوری، اختصاصی کانال حوزه انقلابی
🔴 کوتاهی در پیگیری طرح های درمانی و داروهای مؤثر محققان ایرانی از سوی نهاد ریاست جمهوری مورد رسیدگی فوری قرار میگیرد
▪️ یک منبع آگاه از جلسه امروز در نهاد ریاست جمهوری خبر داد که با حضور نماینده وزارت بهداشت و درمان موضوعات و اشکالات روند مدیریت کرونای کشور در حوزه روش درمان و داروی مؤثر درمانی محققان ایرانی برای بیماران کرونایی مورد رسیدگی قرار گرفت
▫️ مقرر گردید در اسرع وقت در وزارت بهداشت طرح های تحقیقاتی و داروهای مؤثر درمانی محققان ایرانی مورد بررسی علمی قرار گیرد و تمام اشکالات مرتبط و راهکارهای پیشنهادی مقابله با ویروس منحوس کرونا در کوتاهترین زمان ممکن در وزارتخانه بهداشت برطرف شود
▪️نماینده ویژه ای در نهاد ریاست جمهوری مسئول پیگیری این موضوع تا حصول نتیجه قطعی شد
▫️ کانال حوزه انقلابی نهایت تقدیر و تشکر را از اقدامات موثر نهاد ریاست جمهوری بر تحقق طرح تحول مدیریت کرونای کشور دارد
ببینیم وتعریف کنیم
❌ طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت!
✍️فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده:
🌸 یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (ع) عرضه مى دارد:
🍃 شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟!
🌹شب امیرالمؤمنین (ع) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید: اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو:
🌟به آسمان رود و کار آفتاب کند.🌟
🍃 پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!
🌹بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید: "سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند)"
🍃 پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد،
🔹مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مى کنند!!
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند، چون در را باز مى کنند، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند)
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید:"این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید"
🌼 مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود.
🦋 فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصى که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟
🌳 گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است.
🍃پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است.
🌳 هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جاى برخاستند، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست.
نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم، و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید.
🌺 چون صیغه جارى شد، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟
🌷راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (ع) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعراى ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد، پیش خود گفتم: حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (ع) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایى ام را به او ببخشم، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم.
🌿شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم:
"به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند"
🍃طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (ع) است. راجه سجده شکر کرد و خواند:
🌻به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
🌻به آسمان رود و کار آفتاب کند
💙به عشق امیر مومنان علی
به اشتراک بگذارید
📚 منبع: کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در پی اقدامات اسلام ستیزانه دولت هند و قدرت گرفتن روز افزون هندو های افراطی، دانش آموزان دختر مسلمان در هند مجبورند بیرون از کلاس، درس بخوانند زیرا اجازه ورود به کلاس را ندارند مگر اینکه حجاب خود را کنار بگذارند
😳واکسن های قرمز کننده کشور!
😱۹۰ درصد جمعیت هدف واکسیناسیون شدهاند
🔹وزیر بهداشت: میزان واکسیناسیون اکنون به ۹۰ درصد جمعیت هدف (جمعیت هدف ۶۸ میلیون است) رسیده است، آنهایی که دو دز تزریق کردهاند به ۸۳ درصد جمعیت هدف و آنهایی که سه دوز تزریق کردهاند به ۳۰ درصد جمعیت هدف رسیده است که ما در این زمینه از بسیاری از کشورهای پیشرفته در اروپا و آمریکا جلوتر هستیم!!!!
👌اروپا و آمریکا زیر بار این فاجعه نرفته اند... مردم ایران موش ازمایشگاهی اروپا وامریکا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺فرار شبانه زنان و کودکان از دونتسک در میان ترس از تشدید تنش نظامی❗️
فیلم ها شهروندان دونتسک را نشان می دهد که شهر را به سمت مرز روسیه و شهر روستوف روسیه ترک می کنند.
تخمین زده می شود که حدود 70000 نفر از دونباس خارج شوند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
به خدا توکل کن ....
🌴🌴💙🌴🌴
خدایا
آن ده که آن به؟
آن به که آن ده؟
آن به که آن به؟
آن ده که آن ده؟
نمیدونم ...
اگه بخوام راحت بهت بگم پول میخوام😂😂