eitaa logo
| پاتـوق مهـدویون |
4هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
8.3هزار ویدیو
169 فایل
[ وقف ِلبخند آســیدمهدی💚 ] . _سعی داریم مفید باشیم! . محتوا ؟ فاقد ثبات ؛ کپی ؟ روزمرگی‌ها نه ، بقیش حلالت مؤمن . . جهت ارتباط : @R_Aaa806
مشاهده در ایتا
دانلود
|°بانوےمحجبـه°|: اسفند ماه سال۱۳۹۴ بود. یک روز از سر کار به خانه بر می‌گشتم که از دور دیدم دم در ماشینی پارک شده است🚗 با خودم گفتم لابد میهمان آمده. خوب که نگاه کردم متوجه شدم ماشین خود من است! آنقدر آن را تمیز شسته بودند که اول خیال کردم ماشین همسایه است!🤯 وارد خانه که شدم با عباس تماس گرفتم و پرسیدم: «ماشین رو شما شستی؟» گفت: «کرایه که از ما نمی‌گیری، حداقل یه دستی به ماشینت بزنیم!»😁 به خاطر اینکه ماشین را برای ساعاتی به او داده بودم، دلش طاقت نیاورده بود و می‌خواست جبران کند☘ راوے:احمد دانشگر(عمو و پدرخانم شهید) 🌼☘
بخشے از وصیتنامه : ‌الگوی من در زندگیم پدرم، بعد از پدرم ابومهدی المهندس و سید هاشم الحیدری را الگو میدانم این افراد را بیشتر دوست دارم. به خانواده ام وصیت میکنم آیت الله سیستانی را تنها نگذارند همینطور ابومهدی المهندس و سید هاشم الحیدری را ترک نکنند. افرادی که در دلم بیشترین اثر را گذاشتند: ابومهدی المهندس، آیت الله سید علی سیستانی، سید هاشم الحیدری، امام خامنه‌ ای، سید حسن نصرالله، حضرت امام خمینی از خانواده‌ام میخواهم این افراد بزرگ که نام بردم یادشان نرود، اگر خانواده ام این شخصیت های عظیم یادشان برود، نمیخواهم کسی برای زیارتم بیاید! 🌸💫 🌼☘
❲ خدایا عاشق آنقدر به معشوق عشق می ورزد تا بمیرد من آنقدرعاشق تو هستم که میخواهم در راه تو تکه تکه شوم...❳ ♥️🕊 🌼☘
﴿‌ 💍﴾ وضــع غــــذاپخـتـنـم دیدنـے بود😑 بـراش فسنـــجـان درسـت کـردم چہ فسنجانے!😋🍵 گردوهــا رادرسـتہ انداختہ بودم توے خورش🙄🙈 آنقـدر رب زده بودم کہ سیاه شده بـود.🖤 بــرنـج هـم شـورشور😶 نشـست سـرسفـره دل تودلم نبـود🤯 غـــذایــش راتـاآخرخـورد😐😳 بعـــدشـروع کـردبہ شوخـے کـردن کہ (چـون توقره قروت دوست دارے بہ جاے رب قره قروت ریختہ اے توغـذا😆) چنـدتـااسـم هـم براے غذایم ساخـت:ترشـکی...فسنجون سیاه🙊 آخـرش گفـت:خداروشـکر✨🙂 دستت دردنکنہ💕 °🌷° :) 💛✨ 🌸 @Patoghemahdaviyoon 🍃
. همیشه‌ مۍگفت‌ : اگر‌ کھ میخواۍسرباز امام‌زمان‌ باشی‌ باید توانایي هاۍخودتو‌ خیلۍ بالا ببرۍ شیعہ‌باید همہ فن‌حریف‌ باشہ‌و از همہ‌ چۍ ‌سر در بیارھ :)'
🌸 ⛓ +میگفٺ: بعدشهادٺ‌عبدالحسین‌براےزیارٺ ‌رفٺهـ‌بودیم‌سوریهـ‌موقع‌برگشٺ دیدم‌ دخٺرم‌دارهـ‌‌پشٺ‌شیشهـ‌‌هواپیما دسٺ ٺڪون‌میدهـ گفٺم:چیشدهـ؟ گفٺ:مگهـ‌بابارونمیبینے؟ دارهـ‌بهمون‌نگاهـ‌‌میڪنهـ... همسر