هدایت شده از انس با صحیفه سجادیه
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_نامه_36
*️⃣ و من كتاب له (علیه السلام) إلى أخيه عقيل بن أبي طالب في ذكر جَيش أنفذَه إلى بعض الأعداء و هو جواب كتاب كتبه إليه عقيل :
از نامه هاى امام(عليه السلام) است که آن را به عنوان پاسخ به برادرش #عقيل بن ابى طالب درباره لشکرى که به سوى بعضى از دشمنان گسيل داشته، نوشته است.
👈 این نامه در 2 بخش می آید :
✳️ بخش دوم: ایستادگی در مبارزه با باطل :
وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ؛ لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً. وَ لَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيكَ -وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ- مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً وَ لَا مُقِرّاً لِلضَّيْمِ وَاهِناً وَ لَا سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ وَ لَا وَطِيءَ الظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ [الْمُقْتَعِدِ] الْمُتَقَعِّدِ، وَ لَكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيمٍ:
فَإِنْ تَسْأَلِينِي كَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي
صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ الزَّمَانِ صَلِيبُ
يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي كَآبَةٌ
فَيَشْمَتَ عَادٍ أَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ
✳️ 2. اعلام مواضع قاطعانه در جنگ :
امّا آنچه را كه از تداوم جنگ پرسيدى، و رأى مرا خواستى بدانى، همانا رأى من پيكار با پيمان شكنان است تا آنگاه كه خدا را ملاقات كنم. نه فراوانى مردم مرا توانمند مى كند، و نه پراكندگى آنان مرا هراسناك مى سازد. هرگز گمان نكنى كه فرزند پدرت، اگر مردم او را رها كنند، خود را زار و فروتن خواهد داشت، و يا در برابر ستم سست مى شود، و يا مهار اختيار خود را به دست هر كسى مى سپارد، و يا از دستور هر كسى اطاعت مى كند، بلكه تصميم من آنگونه است كه آن شاعر قبيله بنى سليم سروده:
« اگر از من بپرسى چگونه اى، بدان كه من در برابر مشكلات روزگار شكيبا هستم،
بر من دشوار است كه مرا با چهره اى اندوهناك بنگرند، تا دشمن سرزنش كند و دوست ناراحت شود »
http://farsi.balaghah.net/محمد-دشتی/ترجمه
👌 شرح فقرات نورانی فوق را " اینجا " بخوانید
* دست از مبارزه با خائنان بر نمى دارم
🆔 @sahife2
هدایت شده از انس با صحیفه سجادیه
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_نامه_36
*️⃣ و من كتاب له (علیه السلام) إلى أخيه عقيل بن أبي طالب في ذكر جَيش أنفذَه إلى بعض الأعداء و هو جواب كتاب كتبه إليه عقيل :
از نامه هاى امام(عليه السلام) است که آن را به عنوان پاسخ به برادرش #عقيل بن ابى طالب درباره لشکرى که به سوى بعضى از دشمنان گسيل داشته، نوشته است.
👈 این نامه در 2 بخش می آید :
✳️ بخش اول: دشمنی قریش با امیرالمؤمنین :
فَسَرَّحْتُ إِلَيْهِ جَيْشاً كَثِيفاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ، فَلَمَّا بَلَغَهُ ذَلِكَ شَمَّرَ هَارِباً وَ نَكَصَ نَادِماً، فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ الطَّرِيقِ وَ قَدْ طَفَّلَتِ الشَّمْسُ لِلْإِيَابِ، فَاقْتَتَلُوا شَيْئاً كَلَا وَ لَا، فَمَا كَانَ إِلَّا كَمَوْقِفِ سَاعَةٍ حَتَّى نَجَا جَرِيضاً بَعْدَ مَا أُخِذَ مِنْهُ بِالْمُخَنَّقِ وَ لَمْ يَبْقَ [مَعَهُ] مِنْهُ غَيْرُ الرَّمَقِ، فَلَأْياً بِلَأْيٍ مَا نَجَا. فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي الضَّلَالِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِي الشِّقَاقِ وَ جِمَاحَهُمْ فِي التِّيهِ، فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قَبْلِي؛ فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي، فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي.
✳️ 1. آمادگى رزمى امام عليه السلام :
لشكرى انبوه از مسلمانان را به سوى بسر بن ارطاة (كه به يمن يورش برد) فرستادم. هنگامى كه اين خبر به او رسيد، دامن برچيد و فرار كرد، و پشيمان باز گشت، اما در سر راه به او رسيدند و اين به هنگام غروب آفتاب بود، لحظه اى نبرد كردند، گويا ساعتى بيش نبود، كه بى رمق با دشوارى جان خويش از ميدان نبرد بيرون برد.
برادر قريش را بگذار تا در گمراهى بتازند، و در جدايى سرگردان باشند، و با سر كشى و دشمنى زندگى كنند. همانا آنان در جنگ با من متّحد شدند آنگونه كه پيش از من در نبرد با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هماهنگ بودند، خدا قريش را به كيفر زشتى هايشان عذاب كند، آنها پيوند خويشاوندى مرا بريدند، و حكومت فرزند مادرم (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را از من ربودند
http://farsi.balaghah.net/محمد-دشتی/ترجمه
👌 شرح فقرات نورانی فوق را " اینجا " بخوانید
* نامه در یک نگاه
بعد از داستان حکمین، چون معاویه شنید على(علیه السلام) بار دیگر آماده پیکار با او مى شود، در وحشت فرو رفت و براى تضعیف اراده مردم کوفه و عراق دست به برنامه هاى ایذایى زد از جمله ضحاک بن قیس را با سه هزار نفر لشکر به عراق فرستاد و گفت: هر کجا مى رسید طرفداران على را به قتل برسانید و اموالشان را غارت کنید و هرگز در یک جا نمانید; شب در یک جا و روز در جاى دیگر و از مقابله با لشکر على بپرهیزید. ضحاک که مرد مغرورى بود خود را به نزدیکى کوفه رسانید. امام(علیه السلام) سپاه بزرگى به فرماندهى حجر بن عدى فراهم کرد و او و لشکریانش را در هم کوبید. عده اى کشته شدند و بقیه از تاریکى شب استفاده کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند.
ماجراى حمله ضحاک اجمالا به عقیل که در مکّه بود رسید. سخت نگران شد و در این هنگام نامه اى به برادرش امیرمؤمنان على(علیه السلام) نوشت که خلاصه نامه اش چنین بود: خداوند تو را از هرگونه ناراحتى حفظ کند و از بلیات نگه دارد. من براى عمره به مکّه آمدم. عبدالله بن سعد (برادر رضاعى عثمان بن عفان) را در مسیر دیدم که با چهل نفر از جوانان از فرزندان طلقا آمده بود. در چهره هاى آنها آثار ناراحتى دیدم. گفتم: اى فرزندان دشمنان پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به کجا مى روید؟ مى خواهید به دشمنان اسلام ملحق شوید شما از قدیم الایام دشمن ما بوده اید آیا مى خواهید نور الهى را خاموش کنید؟ سپس هنگامى که به مکّه آمدم دیدم مردم درباره حمله ضحاک بن قیس به اطراف کوفه و غارت گرى هاى او سخن مى گویند. اف بر این دنیا که مرد پستى همچون ضحاک را در برابر تو جسور ساخته; مردى که کمترین ارزشى ندارد و من چنین پنداشتم که شیعیان و دوستانت دست از یاریت برداشته اند. برادر! دستورت را براى من بنویس ما مى خواهیم تا زنده ایم با تو باشیم و با تو بمیریم. به خدا قسم دوست ندارم لحظه اى بعد از تو زنده بمانم. به خداوند عز و جل سوگند که زندگى بعد از تو ناگوار است.
امام(علیه السلام) در پاسخ او نامه مورد بحث را نوشت و به او اطمینان داد که لشکریان ضحاک متلاشى شده اند و بعد از دادن تلفاتى فرار کردند و عقیل خوشحال شد.
*داستان ضحاک بن قيس
🆔 @sahife2