eitaa logo
🇮🇷بیــتعارفــــ با اخـــبار ایران
8 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
77 فایل
نوشته‌‌های بی‌تعارف؛ خبری، فرهنگی، مذهبی، سیاسی، ورزشی، اقتصادی و... ملی منعکس و یا با #پی‌نوشت برای #تبیین و بهره‌برداری مناسب برای به چالش‌کشیدن آن‌موضوعات، برای اطلاع‌رسانی در این‌کانال درج‌می‌گردد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آخرین خبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیه های کرباسچی به پزشکیان برای جوانگرایی غلامحسین کرباسچی: 🔹️در ۲۹ سالگی استاندار شدم و در ۳۶ سالگی شهردار اما الان دنبال پیرمردهای ۶۰ ساله می‌گردند. 🔹️بنده وقتی با آن همه مشکلات دوران جنگ، استاندار شدم، ۲۹ سالم بود اما الان زورمان می‌آید فردی ۴۵ ساله که تازه در انقلاب بزرگ شده و تجربه دارد را استاندار بگذریم. 🔹️ از طرفی وقتی شهردار شدم ۳۶، ۳۷ ساله بودم اما حالا دنبال پیرمرد ۶۰، ۷۰ ساله می‌گردیم، این واقعا ضایعه برای کشور است. @Akharinkhabar | akharinkhabar.ir
هدایت شده از آخرین خبر
📸 عکس جنجالی؛ آیا امارات در حملات به فلسطینیان شرکت داشته؟ 🔹️یک عکاس لبنانی تصویر زیبایی از یک جنگنده در نور ماه منتشر کرد که موجب بحث و جدل شد. 🔹️عده‌ای عکس او را تکذیب کردند و او بر حقیقی بودنش اصرار داشت، البته تحقیقات هم نشان داد فتوشاپ یا هوش مصنوعی نیست. 🔹️پرواز جنگنده رافائل بر فراز لبنان تحلیلگران را به این سمت برد که شاید مصر یا امارات، دارندگان این هواپیما علیه مقاومت وارد عمل شده‌اند. 🔹️البته در خود امارات پایگاه فرانسوی هم وجود دارد. 🔹️با این حال این عکس‌ نشان می‌دهد کشورهای دیگری، در کشتار مردم فلسطین و لبنان شریک هستند. 🔹لبیران @Akharinkhabar | akharinkhabar.ir
هدایت شده از خبر فوری سراسری
♨️با حامیان پزشکیان بیشتر آشنا بشوید! ✍اینکه یکی از نزدیکان آقای پزشکیان ۷۰ ساله به جهت راحتی بیشتر (شاید انجام امور شخصی )همراه ایشون باشه شاید از نظر بعضی ها محل اشکال باشه اما مسئله مهمی نیست شهید رییسی هم در انجام بعضی امور از نزدیکان خودشون کمک میگرفتن. مشکل ما با بوقلمون صفتها و بادمجان دورقاب چین هایی هست که با افکار مسمومشان اطراف آقای پزشکیان رو فرا گرفتن و هر روز به یک رنگ در میان 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
هدایت شده از سبک‌ زندگی‌ انسانی
🔔 💍 ازدواج یک امر بسیار مهم و سرنوشت ساز در زندگی هر فردی محسوب میشه که تاثیر مستقیمی در مناسبات زندگی فرد داره. 💍 لذا با توجه به اهمیت این موضوع باید در انتخاب شریک زندگی، نهاااایت دقت و توجه رو داشته باشیم، و با یادگیری مهارت‌های انتخاب صحیح و تحقیق درست سعی کنیم انتخاب درستی داشته باشیم؛ البته نه بگونه‌ای که دچار وسواس بشیم❌ 💍 قبل از هر کاری معیارها رو برای خود دسته بندی کرده و ملاک‌های اصلی و فرعی رو مشخص کنیم. میزان اثرگذاری هر کدوم رو در دوام و بقای زندگی مشترک و ایجاد یک رابطه صمیمانه و محبت آمیز، مورد ارزیابی قرار بدیم.
هدایت شده از سبک‌ زندگی‌ انسانی
💍 معیارهای اصلی یک ازدواج خوب: داشتن کفویت اعتقادی،اخلاق خوب، ایمان قوی، داشتن روحیه مسئولیت پذیری و توان اداره زندگی هست که شما با رصد و سنجش این معیارها و تحقق اونها در طرف مقابل، وارد مرحله بعد و ارزیابی معیارهای فرعی میشید. 👌 به این نکته توجه داشته باشید که داشتن همه معیارها به صورت صد درصدی هرگز ممکن نیست. 🍃 همون‌طور که میدونید زیبایی، امری نسبی هست نه مطلق؛ و بسته به نگاه و تعریف فرد از زیبایی، ممکن هست فردی در نظر کسی زیبا باشه اما در نظر فرد دیگه‌ای اینطور نباشه. 🍃 زیباترین و جذاب‌ترین چهره‌ها نهایتا بعد از چند ماه تبدیل به یک چهره عادی خواهد شد و مهمترین چیزی که در ادامه‌ی زندگی مشترک تاثیر گذار هست ایمان، اخلاق و منش فرد هست. مبارک 💕 🌸🍃مجموعه سبک زندگی انسانی @ostad_shojae_yazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅️دفاع مقدس 🔔رفسنجانی که بعد بنی صدر توسط امام ره به فرماندهی جنگ تا اواخر جنگ منصوب شد گزارشهائی را به محضر امام ره می برد که گزارشهائی باشد گزینشی از بعضی مناطق و یا بعضی امکانات که کمبودها را نشان دهد از رفسنجانی برمیاد که گزارشهای دروغ به محضر امام ره برده باشد تا اوضاع مناطق جنگی را بد نشان دهد حسین علائی می گوید نظر ارتش و سپاه در راستای نظر امام ره ادامه جنگ بود یعنی آنها که در وسط میدان بودند خود می دانستند که توانائی زیادی دارند اما رفسنجانی از اینکه سپاهیان و بسیجیان تسلیم ناپذیر در برابر صدام بودند برای شکست این اراده قبلا هم مخفی دوستش روحانی را به اروپا فرستاده بود تا با کمک غرب امام را در فشار قرار دهد به دوستش گفته بود به غربیها بگو تحریم کنند همگی که چیزی نرسد به جبهه ها اما چون موفق نشد و بازهم سپاه و ارتش و بسیج قدرتمندانه صدام را رو به زوال برده بودند به دروغ متوسل شد و گزارشهای دورغ تهیه کرد که وضع جبهه ها خراب است او راه امام ره و رزمندگان او را کله شقی می خواند و اشکار دروغ می بندد به امام ره جلو رزمندگان و می گوید این نظر رهبر است او نمی گذاشت امکانات به جبهه ها برود 👇 @ur_sep_farhanghian_bsij
هدایت شده از عاشقان امام زمان عج
18.mp3
3.36M
📝❤️نمونه های 🔻محبت و عشق سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 🎤حجت الاسلام 💠دهم ربیع الاول سالروز ازدواج حضرت محمد (ص) و حضرت خدیجه (س) مبارک باد. 🌻|↫‌ @emamzaaaman
⭕️ میخوایید بنزین رو گرون کنید چرا به چرت و پرت گفتن‌رو آوردید؟ البته حق تیم رسانه ای هست چون با همین روند انتخابات رو بُرد! 🔻 ظهور بسیار نزدیک است 🔹 eitaa.com/zoho313oor 🔹 t.me/zoho313or
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ هشت روز با مردگان سید محمد سعادت قسمت اول او مُرده بود و در کمال شگفتی پس از هشت روز زنده شده بود. کنجکاوی تمام وجودم را فرا گرفته و بسیار علاقهمند بودم از آنچه او در سفر هشت روزه‌ی خود به آخرت از سر گذرانده بود، گزارشی تهیه کنم و تحویل خبرگزاری بدهم. بعد از خواهش و تمنّای بسیار، پذیرفت چند ساعتی با او گفت و گو کنم تا داستان سفر عجیب و غریب خود را برایم بازگو کند. هم بسیار هیجان زده بودم و هم کمی دلهره داشتم. اما مشتاقانه برای شنیدن ماجرای سفرش به آن دنیا، لحظه شماری می‌کردم. بالاخره روز موعود فرارسید و من طبق قرار قبلی راس ساعت پانزده روز دوم اردیبهشت، خود را به در منزل آقای "سمس" رساندم. خودرو را پارک کردم، پیاده شدم و زنگ را به صدا درآوردم. آقای سمس خودش در را باز کرد و با خوش‌رویی تمام از من استقبال و به داخل منزل هدایت کرد. با راهنمایی ایشان، به قسمت سالن منزل رفتیم. بعد از احوال‌ پرسی و نوشیدن چای، او داستان سفر خود را این‌ گونه تعریف کرد: «هیچ چیزی از زندگی قبل از تصادف یادم نمی‌آید؛ بنابراین با اجازه‌ی شما از لحظه‌ی جداشدنِ روح از جسدم، موضوع را برایتان تشریح می‌کنم. آن‌چه به یاد دارم از لحظه‌ای است که دیدم روح من از جسدم جدا شده‌ و من، مثل ماهی که در آب حرکت می‌کند، در هوا معلق و شاهد و ناظر اعمال دیگرانم. می‌دیدم که بعضی در حال کمک به پلیس برای سر و سامان دادن به صحنه‌ی تصادف و باز کردن مسیرِ ترددِ خودروها بودند تا راه را برای رسیدن آمبولانس هموار کنند و برخی با نیم ‌نگاهی به صحنه‌ی تلخ تصادف، به مسیر خود ادامه می‌دادند. در این میان بودند افرادی که به نیت رفع قضا از خودشان، سکه‌ای به سمت جسدم پرت می‌کردند و عدّه‌ای نیز متأثر از این حادثه، ترس و نگرانی در وجودشان نمایان می‌شد، راننده ‌هایی که با دیدن این صحنه، با احتیاط بیشتری رانندگی می‌کردند تا مبادا آن‌ها هم به این وضع مبتلا شوند. تماشای راننده‌های عبوری از صحنه، باعث شده بود که لحظه به لحظه بر تراکم خودروها افزوده شود و به همان نسبت، تردد نیز به سختی و کندی صورت بگیرد. راننده‌ی آمبولانس به زحمت خودش را به صحنه رساند و به کمک پرستار اورژانس و پلیس حاضر در صحنه، جسد مرا در آمبولانس گذاشتند و پس از یک معاینه‌ی سطحی، اعلام کردند که هنوز علایم حیاتی دارد. وقتی دیدم پرستار اورژانس اعلام کرد که هنوز علایم حیاتی در جسد وجود دارد، ناخودآگاه به او گفتم تشخیص شما اشتباه است و این فقط یک جسد بی‌جان است و ... اما انگار که نه صدای مرا می‌شنید و نه این‌که مرا می‌دید، چون کوچک‌ترین توجهی به حرف‌های من نمی کرد. ابتدا از این همه بی‌توجهی او، دلگیر و ناراحت شدم اما خیلی زود متوجه شدم که من یک روح هستم که از جسم جدا شده‌ام و اهل دنیا هرگز مرا نمی‌بینند. در حالی که پرستار اورژانس در کنار جسد من در آمبولانس قرار گرفت و مشغول مداوای ابتدایی جسد شد، راننده نیز آمبولانس را به راه انداخت و آژیرکشان به‌ سمت شهر حرکت کرد. من هم همراه آمبولانس، روان بودم. بدون این‌که زمان و مکان برایم وجود داشته باشد و یا این که در و دیوار و... مانعی برای حرکت و عبور من باشد، جسدم را مشایعت می‌کردم. به‌راحتی از شیشه و بدنه‌ی آمبولانس خارج و وارد می‌شدم و همهی اشیای مادی دنیایی، برایم مثل هوایی بود که در آن شناور بودم. فقط کافی بود اراده کنم که فلان جا باشم، لحظه‌ای بعد در آن‌جا بودم؛ حتی اگر هزاران کیلومتر با من فاصله داشت. آمبولانس هم‌چنان با سرعت و آژیرکشان، جاده را می‌شکافت و به راه خود ادامه می‌داد و پرستار نیز مشغول کارهای درمانی ابتدایی بود و من هم به‌خاطر علاقه‌ای که به جسدم داشتم، آمبولانس را رها نمی‌کردم. ساعتی بعد جسدم را در بیمارستان پیاده کردند و به بخش اتفاقات انتقال دادند. بیماران حاضر در بیمارستان و همراهان آنان همگی با دیده‌ی ترحم به جسد من نگاه می‌کردند و گاهی سری به تاسف تکان می‌دادند. همان‌طور که جسدم را از راهرو عبور می‌دادند، من هم بدون هیچ مانعی از همه‌ی افراد و اشیاء و در و دیوار عبور می‌کردم و لحظه‌ای از جسدم فاصله نمی‌گرفتم. بعد از معاینات و عکسبرداری و سی‌تی‌اسکن از جسدم، گفتند باید سریعاً به اتاق عمل برود. به‌رغم این‌که برای من زمان و مکان هیچ مفهومی نداشت اما متوجه شدم که جسدم را در اول وقت صبح روز بعد به اطاق عمل بردند و تیم جراحی مشغول عمل شدند. ادامه دارد
هشت روز با مردگان سید محمد سعادت قسمت دوم برایم بسیار عجیب بود که چرا پزشکان تشخیص نمی‌دادند که این جسد قبض‌روح شده است! و به قصد کمک به زنده‌ماندنش، او را اذیت می‌کنند! چند ساعتی جسد در اتاق عمل بود و من هم، همان‌جا نظاره‌گر آن بودم و تمام فعل ‌و انفعالات تیم پزشکی را مشاهده می‌کردم و هیچ نگرانی و احساس ناراحتی نداشتم. تیم پزشکی کارش به اتمام رسید و جسد مرا به اتاق ریکاوری (ICU) منتقل و اعلام کردند اگر ظرف دوازده ساعت به‌ هوش نیامد، امیدی به زنده‌ماندن او نیست!!! جسدم را در اتاقی جای دادند که یک بیمار میانسال دیگر نیز در آن بستری بود. من هم در همان اطراف در حال پرواز بودم و گاهی نیز به سایر قسمت‌های بیمارستان و حتی خیابان‌های اطراف می‌رفتم و بدون محدودیت از در و دیوار عبور می‌کردم و هیچ نیازی نمی‌دیدم که حتماً باید از مکان‌هایی تردد کنم که راه عبور است. از این‌که نمی‌توانستم با کسی صحبت کنم، چندان راضی نبودم. چون که در حقیقت هیچ ‌کس مرا نمی‌دید و حتی نمی‌شنید و نمی‌فهمید و تمام توجه افراد و کادر بیمارستان، متوجه جسدم بود و دستگاه‌ها و لوله‌هایی که به آن وصل بود. آن ها به‌ طور مرتب و منظم عملکرد دستگاه‌ها را بررسی می‌کردند و چیز هایی در برگه‌ی بالای تختم می‌نوشتند. عصر اولین روز حضورم در آی‌سی‌یو بود که ناگهان همهمه‌ای درگرفت و پرستاران و یکی از پزشکان به بالین بیمار دیگر که در تخت کناری جسد من بستری بود، آمدند و مشغول رسیدگی به حال او شدند. مشخص بود که اتفاق خاصی افتاده و حالِ بیمار بدتر شده است. در همین هنگام بود که یک نور وارد اتاق شد و خطاب به بیمار بستری که حالش بدتر شده بود، ادای احترام کرد. این نور بسیار متفاوت با نورهای مادی و دنیایی بود و اگر بتوانم آن را توصیف کنم شاید بتوان گفت شباهت زیادی به نوری داشت که از تشعشع طلای زرد برخاسته بود. این نور دارای قالبی بود بسیار زیبا و جذاب، به ‌طوری‌که هر فردی ناخواسته جذب آن می‌شد. این نور چیزی نبود جز فرشته‌ی مرگ که آمده بود تا جان آن بیمار را بگیرد و در کمتر از یک دقیقه‌ی زمان دنیایی، روح از قالب بیمار جدا شد و در فضای اتاق و در کنار جسدش قرار گرفت! ادامه دارد
هشت روز با مردگان سید محمد سعادت قسمت سوم این روح که بسیار نگران به‌ نظر می‌رسید، هنوز متوجه حضور من نشده بود و تمام توجه‌اش به جسد خودش بود؛ گویا قصد نداشت جسد را رها کند و تلاش می‌کرد که مجدداً به جسم ملحق شود اما توان آن را نداشت. یعنی در حقیقت جسدِ او توانایی پذیرش روحش را نداشت. لحظاتی به همین منوال گذشت و روح مانند مادری بود که فرزندش را می‌خواهند از او بگیرند و مادر با تمام توانِ خود مقاومت می‌کند. اما این جهد و کوشش و تلاش‌ها، هیچ نتیجه‌ای نداشت و لذا مأیوس شد و دست از تقلّا برداشت و در گوشه‌ای مشغول تماشای جسد خودش شد. بعد از این‌که مانیتورها و سرم توسط پرستاران از جسد جدا شد، نیروی خدماتی بیمارستان پارچه‌ای سفید روی جسد کشید و با بی‌اعتنایی که حاصل دیدن مستمر این صحنه‌ها بود، جسد را به کمک همکارش روی یک برانکارد گذاشت و به ‌سمت سردخانه به راه افتاد. روح نیز به ‌دنبال آنان حرکت کرد. من هم ناخواسته به‌ همراه آنان حرکت کردم. در اینجا بود که آن روح متوجه من شد و فهمید که من هم از جنس خودش هستم. هر دو از این‌که می‌توانیم یکدیگر را درک کنیم، راضی بودیم. وقتی به سردخانه‌ی بیمارستان رسیدیم، چهار روح دیگر را مشاهده کردیم که در آن‌جا حضور داشتند. جسد را در سردخانه و در کنار جسدهای آن ارواح قرار دادند و رفتند و ما به همراه سایر ارواح هم‌چنان در همان حوالیِ سردخانه حضور داشتیم و فرصتی بود که با یکدیگر گفت‌وگویی کنیم. البته این گفت‌وگوها، هیچ شباهتی به مصاحبت‌های دنیوی نداشت و بیشتر شبیه انتقال یک احساس قابل درک بود؛ یعنی سؤالِ یک روح و پاسخِ روح دیگر صرفاً به ‌وسیله‌ی همین انتقال حس انجام می‌شد. ما ارواح به علت عادت و شاید هم علاقه‌ی شدیدی که به جسد خود داشتیم، معمولاً در اطراف جسد خود روان بودیم و همین امر باعث شد که با او(روح جدید) گفت‌وگو کنم. اولین سؤال من در باره‌ی نحوه‌ی جان‌دادن فردی بود که در کنار جسد من بستری بود و چند ساعتی از قبض ‌روح او نگذشته بود. از او پرسیدم: «زمان قبض‌روح چه حالی داشتی؟» پاسخ داد: «وقتی که فرشته‌ی مرگ وارد اتاق شد و با احترام خاصی به سمت من آمد، احساس خوبی داشتم چون تمام درد و ناراحتی‌ام تمام شد و لحظه به لحظه داشتم سبک‌بال می‌شدم؛ تا این‌که یک جاندار بسیار زشت و بدترکیب وارد اتاق شد و سعی داشت با یادآوری زن و فرزند و اموال و دارایی‌ام، مرا مشغول خود کند. حرکت این جاندار زشت، دقیقاً برخلاف رفتار فرشته‌ی مرگ بود. این موجود زشت و بد ترکیب با اظهار تأسف و ابراز دلسوزی نسبت به من، سعی داشت وانمود کند که زن و بچه‌ام تنها می‌مانند، اموالم را دیگران تصاحب می‌کنند، زحماتم به هدر خواهد رفت، منزلم که سالیانی برای ساخت آن زحمت کشیده بودم، در اختیار دیگران قرار خواهدگرفت و ... ادامه دارد
هدایت شده از خبرگزاری مهر
علی احمدنیا سرپرست امور اطلاع‌رسانی دولت شد 🔺الیاس حضرتی، رئیس شورای اطلاع‌رسانی دولت، طی حکمی علی احمدنیا را به عنوان سرپرست امور اطلاع‌رسانی دولت منصوب کرد. 📡 @Mehrnews
. تبریک به حضرتی و شرکا! 🔹فردی به نام علی احمدنیا، امروز از سوی الیاس حضرتی (رئیس شورای اطلاع‌رسانی دولت)، به عنوان "سرپرست امور اطلاع‌رسانی دولت" منصوب شد. 🔹وی دارای این سوابق است: 🔻بازداشت از سوی دستگاه های اطلاعاتی و محکومیت به پنج سال زندان 🔻دلال رمز ارز 🔻عضو کارگروه تخصصی نفت (زیر مجموعه شورای راهبری ظریف) برای تعیین وزیر 🔻مدیر پروژه بگیر کانال اصلاحات‌نیوز که در ویدئویی گفته بود: من‌ تو انتخابات (مجلس) از نظر مالی اشباع شدم. با نمایندگان بستم که بعد ورود به مجلس، مجازی‌شان دست ما باشد. من تیم دارم و باید به آنها پول بدهم. از همه پول گرفتم". 🔹او همان کسی است که به دروغ و برای دیده شدن بیشتر ادعا کرده بود: محمد رضا فروتن بازیگر سینما تغییر جنسیت داده است(!) این دروغ پراکنی با اعتراض تند فروتن مواجه شد. 🔹واقعا باید به آقای حضرتی (رفیق فابریک شهرام جزایری) برای چنین انتصاب شایسته ای تبریک گفت! @IMANI_mohammad
هدایت شده از نشر کوثر، سعادت
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸عرض سلام و احترام 📢توجه بفرمایید 📗بزودی داستان کتاب «هشت روز با مردگان» نوشته ی سید محمد سعادت در کانال نشر کوثر سعادت بارگذاری می شود ان شاءالله که از خواندن آن بهره ببرید . 🔰پس از اتمام کتاب، مسابقه ای تحت عنوان «زندگی پس از مرگ» از آیات و روایات کتاب «هشت روز با مردگان »در کانال گذاشته می شود من الله التوفیق و علیه التکلان @nashrekowsaresaadat
هدایت شده از نشر کوثر، سعادت
🔴ان شاءالله پس از اتمام کتاب، مسابقه ای تحت عنوان «زندگی پس از مرگ» از آیات و روایات کتاب «هشت روز با مردگان »در کانال برگزار می شود ،چنانچه سؤالی در رابطه با داستان کتاب دارید به آیدی زیر پیام دهید 👇 http://eitaa.com/Mohammad_Saadat من الله التوفیق و علیه التکلان @nashrekowsaresaadat
هدایت شده از نشر کوثر، سعادت
عرض سلام چندقسمت از داستان «هشت روز با مردگان» در کانال بارگذاری می شود 👇
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ هشت روز با مردگان سید محمد سعادت قسمت اول او مُرده بود و در کمال شگفتی پس از هشت روز زنده شده بود. کنجکاوی تمام وجودم را فرا گرفته و بسیار علاقه‌مند بودم از آنچه او در سفر هشت روزه‌ی خود به آخرت از سر گذرانده بود، گزارشی تهیه کنم و تحویل خبرگزاری بدهم. بعد از خواهش و تمنّای بسیار، پذیرفت چند ساعتی با او گفت و گو کنم تا داستان سفر عجیب و غریب خود را برایم بازگو کند. هم بسیار هیجان زده بودم و هم کمی دلهره داشتم. اما مشتاقانه برای شنیدن ماجرای سفرش به آن دنیا، لحظه شماری می‌کردم. بالاخره روز موعود فرارسید و من طبق قرار قبلی راس ساعت پانزده روز دوم اردیبهشت، خود را به در منزل آقای "سمس" رساندم. خودرو را پارک کردم، پیاده شدم و زنگ را به صدا درآوردم. آقای سمس خودش در را باز کرد و با خوش‌رویی تمام از من استقبال و به داخل منزل هدایت کرد. با راهنمایی ایشان، به قسمت سالن منزل رفتیم. بعد از احوال‌ پرسی و نوشیدن چای، او داستان سفر خود را این‌ گونه تعریف کرد: «هیچ چیزی از زندگی قبل از تصادف یادم نمی‌آید؛ بنابراین با اجازه‌ی شما از لحظه‌ی جداشدنِ روح از جسدم، موضوع را برایتان تشریح می‌کنم. آن‌چه به یاد دارم از لحظه‌ای است که دیدم روح من از جسدم جدا شده‌ و من، مثل ماهی که در آب حرکت می‌کند، در هوا معلق و شاهد و ناظر اعمال دیگرانم. می‌دیدم که بعضی در حال کمک به پلیس برای سر و سامان دادن به صحنه‌ی تصادف و باز کردن مسیرِ ترددِ خودروها بودند تا راه را برای رسیدن آمبولانس هموار کنند و برخی با نیم ‌نگاهی به صحنه‌ی تلخ تصادف، به مسیر خود ادامه می‌دادند. در این میان بودند افرادی که به نیت رفع قضا از خودشان، سکه‌ای به سمت جسدم پرت می‌کردند و عدّه‌ای نیز متأثر از این حادثه، ترس و نگرانی در وجودشان نمایان می‌شد، راننده‌هایی که با دیدن این صحنه، با احتیاط بیشتری رانندگی می‌کردند تا مبادا آن‌ها هم به این وضع مبتلا شوند. تماشای راننده‌های عبوری از صحنه، باعث شده بود که لحظه به لحظه بر تراکم خودروها افزوده شود و به همان نسبت، تردد نیز به سختی و کندی صورت بگیرد. راننده‌ی آمبولانس به زحمت خودش را به صحنه رساند و به کمک پرستار اورژانس و پلیس حاضر در صحنه، جسد مرا در آمبولانس گذاشتند و پس از یک معاینه‌ی سطحی، اعلام کردند که هنوز علایم حیاتی دارد. وقتی دیدم پرستار اورژانس اعلام کرد که هنوز علایم حیاتی در جسد وجود دارد، ناخودآگاه به او گفتم تشخیص شما اشتباه است و این فقط یک جسد بی‌جان است و ... اما انگار که نه صدای مرا می‌شنید و نه این‌که مرا می‌دید، چون کوچک‌ترین توجهی به حرف‌های من نمی کرد. ابتدا از این همه بی‌توجهی او، دلگیر و ناراحت شدم اما خیلی زود متوجه شدم که من یک روح هستم که از جسم جدا شده‌ام و اهل دنیا هرگز مرا نمی‌بینند. در حالی که پرستار اورژانس در کنار جسد من در آمبولانس قرار گرفت و مشغول مداوای ابتدایی جسد شد، راننده نیز آمبولانس را به راه انداخت و آژیرکشان به‌ سمت شهر حرکت کرد. من هم همراه آمبولانس، روان بودم. بدون این‌که زمان و مکان برایم وجود داشته باشد و یا این که در و دیوار و... مانعی برای حرکت و عبور من باشد، جسدم را مشایعت می‌کردم. به‌راحتی از شیشه و بدنه‌ی آمبولانس خارج و وارد می‌شدم و همهی اشیای مادی دنیایی، برایم مثل هوایی بود که در آن شناور بودم. فقط کافی بود اراده کنم که فلان جا باشم، لحظه‌ای بعد در آن‌جا بودم؛ حتی اگر هزاران کیلومتر با من فاصله داشت. آمبولانس هم‌چنان با سرعت و آژیرکشان، جاده را می‌شکافت و به راه خود ادامه می‌داد و پرستار نیز مشغول کارهای درمانی ابتدایی بود و من هم به‌خاطر علاقه‌ای که به جسدم داشتم، آمبولانس را رها نمی‌کردم. ساعتی بعد جسدم را در بیمارستان پیاده کردند و به بخش اتفاقات انتقال دادند. بیماران حاضر در بیمارستان و همراهان آنان همگی با دیده‌ی ترحم به جسد من نگاه می‌کردند و گاهی سری به تاسف تکان می‌دادند. همان‌طور که جسدم را از راهرو عبور می‌دادند، من هم بدون هیچ مانعی از همه‌ی افراد و اشیاء و در و دیوار عبور می‌کردم و لحظه‌ای از جسدم فاصله نمی‌گرفتم. بعد از معاینات و عکسبرداری و سی‌تی‌اسکن از جسدم، گفتند باید سریعاً به اتاق عمل برود. به‌رغم این‌که برای من زمان و مکان هیچ مفهومی نداشت اما متوجه شدم که جسدم را در اول وقت صبح روز بعد به اطاق عمل بردند و تیم جراحی مشغول عمل شدند. ادامه دارد
هشت روز با مردگان سید محمد سعادت قسمت دوم برایم بسیار عجیب بود که چرا پزشکان تشخیص نمی‌دادند که این جسد قبض‌روح شده است! و به قصد کمک به زنده‌ماندنش، او را اذیت می‌کنند! چند ساعتی جسد در اتاق عمل بود و من هم، همان‌جا نظاره‌گر آن بودم و تمام فعل ‌و انفعالات تیم پزشکی را مشاهده می‌کردم و هیچ نگرانی و احساس ناراحتی نداشتم. تیم پزشکی کارش به اتمام رسید و جسد مرا به اتاق ریکاوری (ICU) منتقل و اعلام کردند اگر ظرف دوازده ساعت به‌ هوش نیامد، امیدی به زنده‌ماندن او نیست!!! جسدم را در اتاقی جای دادند که یک بیمار میانسال دیگر نیز در آن بستری بود. من هم در همان اطراف در حال پرواز بودم و گاهی نیز به سایر قسمت‌های بیمارستان و حتی خیابان‌های اطراف می‌رفتم و بدون محدودیت از در و دیوار عبور می‌کردم و هیچ نیازی نمی‌دیدم که حتماً باید از مکان‌هایی تردد کنم که راه عبور است. از این‌که نمی‌توانستم با کسی صحبت کنم، چندان راضی نبودم. چون که در حقیقت هیچ ‌کس مرا نمی‌دید و حتی نمی‌شنید و نمی‌فهمید و تمام توجه افراد و کادر بیمارستان، متوجه جسدم بود و دستگاه‌ها و لوله‌هایی که به آن وصل بود. آن ها به‌ طور مرتب و منظم عملکرد دستگاه‌ها را بررسی می‌کردند و چیز هایی در برگه‌ی بالای تختم می‌نوشتند. عصر اولین روز حضورم در آی‌سی‌یو بود که ناگهان همهمه‌ای درگرفت و پرستاران و یکی از پزشکان به بالین بیمار دیگر که در تخت کناری جسد من بستری بود، آمدند و مشغول رسیدگی به حال او شدند. مشخص بود که اتفاق خاصی افتاده و حالِ بیمار بدتر شده است. در همین هنگام بود که یک نور وارد اتاق شد و خطاب به بیمار بستری که حالش بدتر شده بود، ادای احترام کرد. این نور بسیار متفاوت با نورهای مادی و دنیایی بود و اگر بتوانم آن را توصیف کنم شاید بتوان گفت شباهت زیادی به نوری داشت که از تشعشع طلای زرد برخاسته بود. این نور دارای قالبی بود بسیار زیبا و جذاب، به ‌طوری‌که هر فردی ناخواسته جذب آن می‌شد. این نور چیزی نبود جز فرشته‌ی مرگ که آمده بود تا جان آن بیمار را بگیرد و در کمتر از یک دقیقه‌ی زمان دنیایی، روح از قالب بیمار جدا شد و در فضای اتاق و در کنار جسدش قرار گرفت! ادامه دارد
هشت روز با مردگان سید محمد سعادت قسمت سوم این روح که بسیار نگران به‌ نظر می‌رسید، هنوز متوجه حضور من نشده بود و تمام توجه‌اش به جسد خودش بود؛ گویا قصد نداشت جسد را رها کند و تلاش می‌کرد که مجدداً به جسم ملحق شود اما توان آن را نداشت. یعنی در حقیقت جسدِ او توانایی پذیرش روحش را نداشت. لحظاتی به همین منوال گذشت و روح مانند مادری بود که فرزندش را می‌خواهند از او بگیرند و مادر با تمام توانِ خود مقاومت می‌کند. اما این جهد و کوشش و تلاش‌ها، هیچ نتیجه‌ای نداشت و لذا مأیوس شد و دست از تقلّا برداشت و در گوشه‌ای مشغول تماشای جسد خودش شد. بعد از این‌که مانیتورها و سرم توسط پرستاران از جسد جدا شد، نیروی خدماتی بیمارستان پارچه‌ای سفید روی جسد کشید و با بی‌اعتنایی که حاصل دیدن مستمر این صحنه‌ها بود، جسد را به کمک همکارش روی یک برانکارد گذاشت و به ‌سمت سردخانه به راه افتاد. روح نیز به ‌دنبال آنان حرکت کرد. من هم ناخواسته به‌ همراه آنان حرکت کردم. در اینجا بود که آن روح متوجه من شد و فهمید که من هم از جنس خودش هستم. هر دو از این‌که می‌توانیم یکدیگر را درک کنیم، راضی بودیم. وقتی به سردخانه‌ی بیمارستان رسیدیم، چهار روح دیگر را مشاهده کردیم که در آن‌جا حضور داشتند. جسد را در سردخانه و در کنار جسدهای آن ارواح قرار دادند و رفتند و ما به همراه سایر ارواح هم‌چنان در همان حوالیِ سردخانه حضور داشتیم و فرصتی بود که با یکدیگر گفت‌وگویی کنیم. البته این گفت‌وگوها، هیچ شباهتی به مصاحبت‌های دنیوی نداشت و بیشتر شبیه انتقال یک احساس قابل درک بود؛ یعنی سؤالِ یک روح و پاسخِ روح دیگر صرفاً به ‌وسیله‌ی همین انتقال حس انجام می‌شد. ما ارواح به علت عادت و شاید هم علاقه‌ی شدیدی که به جسد خود داشتیم، معمولاً در اطراف جسد خود روان بودیم و همین امر باعث شد که با او(روح جدید) گفت‌وگو کنم. اولین سؤال من در باره‌ی نحوه‌ی جان‌دادن فردی بود که در کنار جسد من بستری بود و چند ساعتی از قبض ‌روح او نگذشته بود. از او پرسیدم: «زمان قبض‌روح چه حالی داشتی؟» پاسخ داد: «وقتی که فرشته‌ی مرگ وارد اتاق شد و با احترام خاصی به سمت من آمد، احساس خوبی داشتم چون تمام درد و ناراحتی‌ام تمام شد و لحظه به لحظه داشتم سبک‌بال می‌شدم؛ تا این‌که یک جاندار بسیار زشت و بدترکیب وارد اتاق شد و سعی داشت با یادآوری زن و فرزند و اموال و دارایی‌ام، مرا مشغول خود کند. حرکت این جاندار زشت، دقیقاً برخلاف رفتار فرشته‌ی مرگ بود. این موجود زشت و بد ترکیب با اظهار تأسف و ابراز دلسوزی نسبت به من، سعی داشت وانمود کند که زن و بچه‌ام تنها می‌مانند، اموالم را دیگران تصاحب می‌کنند، زحماتم به هدر خواهد رفت، منزلم که سالیانی برای ساخت آن زحمت کشیده بودم، در اختیار دیگران قرار خواهدگرفت و ... ادامه دارد
27.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ اعتراض جدی خطیب نماز جمعه شهرستان شهرضا حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ اصغر قائمی به سوء استفاده برخی سیاستمداران از واژه « وفاق ملی » ! 🔸 زمان خاتمی واژه های « جامعه مدنی » و « آزادی » زمان روحانی هم واژه « اعتدال » شعارهایی بودند در ظاهر زیبا اما با همین واژه ها سوء استفاده های زیادی از مردم شد ! 🔹 اکنون هم با واژه « وفاق ملی » به افرادی پست داده شده که بعضی هایشان در فتنه ۸۸ و فتنه زن ، زندگی ، آزادی شریک بودند و اعلام برائت هم نکردند ! 🔸 چرا باید اشخاصی که در قتل شهدایی همچون آرمان علی وردی و روح الله عجمیان شریک و راضی بوده اند ، صاحب پست و مقام شوند ؟! ▪️ وظیفه دلسوزان جامعه این است که مطالبه گری کنند وإلا بدها بر خوب ها مسلط خواهند شد ! 🎙صدای ایران، صدای ملت بیدار👇 https://eitaa.com/joinchat/1564672000Cd58b0df75b
این آقا هم شدند سرپرست شورای اطلاع رسانی دولت |صدای ایران 🇮🇷 VOI| 🎙@VOINEWS|@VOINEWS
🔴 دومین گرانی رسمی با مصوبه دولت پزشکیان/ لبنیات این هفته گران می‌شود 🔸با تصویب دولت پزشکیان، قیمت شیر خام حدود ۲۰ درصد افزایش یافت. با ابلاغ این مصوبه در هفته جاری، قیمت انواع لبنیات هم افزایش پیدا خواهد کرد. 🔹با توجه به ضریب تاثیر حدودا ۷۰ درصدی قیمت شیر خام در هزینه تولید لبنیات، قیمت انواع لبنیات در نتیجه این تصمیم دولت چهاردهم ۱۰ تا ۱۵ درصد گران می‌شود. 🔸هفته گذشته هم با تصمیم دولت پزشکیان، قیمت نان حدودا ۵۰ درصد افزایش پیدا کرده بود. 🔻به مکشوفات بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2471821559C0d3be59a31
این‌ توییت‌‌ها برای همسر سرپرست امور اطلاع رسانی دولت جمهوری اسلامی است. ضمن عرض تبریک به علی احمدنیا بابت این انتصاب، امیدواریم دختر و همسرش لااقل از این به بعد تیم فوتبال کشور را به عنوان «تیم ملی» به رسمیت بشناسند و از باخت ایران خوشحال نشوند. تایملاین انقلاب 🎙صدای ایران، صدای ملت بیدار👇 https://eitaa.com/joinchat/1564672000Cd58b0df75b
خوب سمگا ۱۶۹ میلیون سهم وگردش رواز سهام تامین سرمایه امین رو به صورت بلوکی به خودش منتقل کرد و مجموع سهامشون به حوالی ۳۴ درصد رسید
هدایت شده از کدال۳۶۰
#دوره_1_ماهه منتهی به 1403/05/31 شرکت ▪️ شرکت تامین سرمایه امین طی عملکرد 1 ماهه منتهی به 1403/05/31 مبلغ معادل 3,303,273 میلیون ریال، از محصولات خود را به فروش رسانده که نسبت به مدت مشابه سال قبل 135 درصد رشد داشته است. ▪️ امین با سرمایه ثبت شده 25,000,000 میلیون ریال طی عملکرد 11 ماهه سال مالی منتهی به 1403/06/31 مبلغ 20,797,433 میلیون ریال درآمد فروش داشته که نسبت به مدت مشابه سال قبل 56 درصد رشد داشته است. 1403-06-05 15:55:20 (1239765) ➖➖➖➖⬇️⬇️⬇️⬇️ codal.ir https://eitaa.com/joinchat/1126629912C760f8491ba
هدایت شده از کدال۳۶۰
آگهی ثبت شرکت موضوع: آگهی ثبت افزایش سرمایه شرکت تامین سرمایه امین - نماد: امین(تامین سرمایه امین) با عنایت به مجوز افزایش سرمایه به شماره مجوز DPM-IOP-02A-152 مورخ 1402/09/11 بر اساس تصمیمات مجمع عمومی فوق العاده مورخ 1402/10/23 افزایش سرمایۀ شرکت از مبلغ 18,000,000 میلیون ریال به‌مبلغ 25,000,000 میلیون ریال ( از محل مطالبات و آورده نقدی مبلغ 7000000 میلیون ریال ، میلیون ریال و از آورده نقدی با سلب حق تقدم از سهامداران فعلی مبلغ میلیون ریال ) در در تاریخ 1403/05/30 در مرجع ثبت شرکت ها به ثبت رسیده است. 1403-05-30 14:35:09 (1237616) ➖➖➖➖⬇️⬇️⬇️⬇️ codal.ir https://eitaa.com/joinchat/1126629912C760f8491ba
هدایت شده از بورسینو (۲)
اخبار کدال هیئت‌مدیره با افزایش سرمایه 85 درصدی از محل سود انباشته و آورده نقدی با سلب حق‌تقدم موافقت کرد. هیئت‌مدیره با افزایش سرمایه 42 درصدی از محل سود انباشته موافقت کرد. هیئت‌مدیره با افزایش سرمایه 187.5 درصدی از محل سود انباشته موافقت کرد. تعهد پذیره‌نویسی و بازارگردانی اوراق صکوک مرابحه شرکت صنعت فولاد شادگان به مبلغ 1000 میلیارد تومان را پذیرفت. تعهد پذیره‌نویسی و بازارگردانی اوراق سلف موازی استاندارد بر پایه متانول شرکت صنایع پتروشیمی سبلان به مبلغ 1500 میلیارد تومان را پذیرفت. مجوز اجراي طرح انحصاری بيمه مستمري متصل به معدن به مدت پنج سال را اخذ کرد. قرارداد اسپانسری با شرکت  توسعه منابع انرژی توان شرکت به مبلغ 150 میلیارد تومان منعقد کرد. قیمت جدید محصول به نام ری را 976 میلیون تومان اعلام شد. رأی شکایت علیه شهرداری مشهد به نفع امین مبنی بر به پرداخت سالانه 4.5 درصد ارزش اسمی اوراق منتشره جمعا به مبلغ13  و 19 میلیارد تومان به همراه وجه التزام و هزینه های رسیدگی اعلام شد.