هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫عروس خاله م شدم در حالیکه خودش...
کم سن بودم که عموی بزرگم بخاطر بیماری پدرم با اجازه دادگاه منو به #عقد پسرخالهم درآورد.
من واقعا #عاشقش بودم، قرار شد تو یه اتاق تو حیاط خالهم زندگی کنیم!
تمام اتفاقات درست از شب عروسی شروع شد یک ساعت بعد از رفتن مهمان ها شوهرم از پیش من رفت تو #اتاق خاله! 😰
تا صبح منتظرش موندم امابرنگشت😔، وقتی هم از خاله علتش رو پرسیدم بهم گفت ما نمیدونستیم تو... 😰👇
https://eitaa.com/joinchat/3556245875C0db195ffbf
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫عروس خاله م شدم در حالیکه خودش...
کم سن بودم که عموی بزرگم بخاطر بیماری پدرم با اجازه دادگاه منو به #عقد پسرخالهم درآورد.
من واقعا #عاشقش بودم، قرار شد تو یه اتاق تو حیاط خالهم زندگی کنیم!
تمام اتفاقات درست از شب عروسی شروع شد یک ساعت بعد از رفتن مهمونها شوهرم از پیش من رفت تو #اتاق خاله! 😰
تا صبح منتظرش موندم امابرنگشت😔، وقتی هم از خاله علتش رو پرسیدم بهم گفت ما نمیدونستیم تو... 😰👇
https://eitaa.com/joinchat/3556245875C0db195ffbf
سرنوشت پر از #هیجان مادربزرگ اعضا❤️🩹
با قلبی شکسته💔 و چشمانی پر از اشک، به اجبار از عشقم #یوسف جدا شدم😭. صدای ضربان قلبم در گوشهایم میپیچید و هر لحظه که به سفره #عقد نزدیکتر میشدم، احساس میکردم که دنیا بر سرم #خراب میشود. نشستم پای سفره عقد و با دستانی لرزان، شدم همسر #امیربهادرخان😔، مردی که هیچگاه #نمیتوانستم او را دوست داشته باشم...❌
❌براساس سرگذشت(گلچهره)واقعی😨 👇👇😰😰
https://eitaa.com/joinchat/683474953Cd141688fae
⭕️خیانت به عشق⭕️
درست یک روز قبل از #عقد، وقتی ذوق سفره ی عقد نباتی رنگ و لباس پف پفی رو داشتم رادین اومد و با نشون دادن اون تیکه کاغذ لعنتی همه چیز رو به هم ریخت... قرار بود کنار عشقم روی صندلی های پوشیده از تور و گل و روبان بشینیم...قرار بود برای همیشه به هم محرم بشیم اما رادین اومد و گفتی یا خودم همه چیز رو به هم بزنم یا فردا سر اون سفره عقد نباتی میشی اولین عروس بدون داماد...❤️🔥☠⛔️
😱🔞👇
https://eitaa.com/joinchat/1176503195C6a5901d929
باورم نمیشد که باردار باشم ازش😱🤬
تازه #عقد کرده بودم که گفتند #مادر_شوهرم افتاده و پاش شکسته...شوهرم گفت باید بیای خونه ما و به مادرم کمک کنی...اکثرا میرفت ماموریت کاری...من و مادرشوهرم تنها بودیم...اونروزم برای مأموریت رفته بود شمال ...از مادرشوهرم اجازه گرفتم به مادرم سربزنم...یادم اومد گوشیمو با خودم نیاوردم و فورا برگشتم ..کلید انداختم ودرُ باز کردم...ولی توی هال با دیدن اون صحنه تا مدت زیادی نمیتونستم حرف بزنم👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
هدایت شده از کافه زندگی 💚
تازه #عقد کرده بودم که گفتند #مادر_شوهرم افتاده و پاش شکسته...شوهرم گفت باید بیای خونه ما و به مادرم کمک کنی...اکثرا میرفت ماموریت کاری...من و مادرشوهرم تنها بودیم...اونروزم برای مأموریت رفته بود شمال ...از مادرشوهرم اجازه گرفتم به مادرم سربزنم...یادم اومد گوشیمو با خودم نیاوردم و فورا برگشتم ..کلید انداختم ودرُ باز کردم...ولی توی هال با دیدن اون صحنه تا مدت زیادی نمیتونستم حرف بزنم👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d