eitaa logo
دبستان پسرانه مبین بابلسر
67 دنبال‌کننده
23 عکس
17 ویدیو
0 فایل
مجموعه آموزشی تربیتی اُنس
مشاهده در ایتا
دانلود
بهداشت روان با روش‌های ارزان!😳 تازه به مدرسه ما آمده ۵ سال جای دیگری درس خوانده همان تابستان و در همان چند جلسه در چشمانش می‌شد زندگی جدید را دید😃 حالا این روزها ، آن چشم‌ها ، دنبال موقعیتی میگردند👀 تا به اداره مدرسه‌ی خودِ او، کمک کنند، مدرسه ای که مال اوست. و کدام میدانی بهتر از میدان بازی؟! آقای کلاس ششمی، در حالی که بزرگ جمع به نظر می‌رسد کوچکترها را سرگرم می‌کند تا شاد باشند. با آنها بازی میکند، به آنها بازی یاد میدهد و در عین حال الگویی می‌شود برای کوچکترها! البته کارهای بزرگ و کوچک دیگری هم هست که این مردها در مدرسه عهده‌دار آن هستند، از برگزاری صبحگاه تا رسیدگی به شکایات بچه ها. در مدرسه دنبال چه میگردیم؟ جز میدانی برای میدان‌داریِ مردانِ فردا؟! خداقوت آقای کلاس ششمی!✋ : آقای سیفی ، مربی پایه ششم دبستان پسرانه مبین بابلسر @pmatons_ir مجموعه آموزشی تربیتی اُنس @matons_ir
30.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه از مدرسه‌ی روستایی خود به کل ایران پیام بفرستیم؟ بحث تبلیغات کاندیداهای شورای مدرسه داغ بود که آقا رضا در یکی از پیشنهاداتش به کلاس ششمی‌ها، فرستادن سلام به پاورقی را جهت معرفی مدرسه خوبشان به کل ایران مطرح کرد. ایده رأی‌آوری بود. مدتی می‌شد که من برای نشان دادن غرب به بچه‌ها دنبال محتوای مناسب می‌گشتم. کتاب سرگذشت استعمار جالب بود و اسناد آن در باغ اروپای پاورقی جالب‌تر. بچه ها با پاورقی به عنوان یک مستند قوی اما طنز ارتباط خوبی گرفته بودند. محمدحسین می‌گفت در مهمانی و در جواب یکی از فامیل‌ها به یکی از قسمت‌های پاورقی استناد کرده. این شد که پیشنهاد آقا رضا گرفت و هم برای معرفی مدرسه و هم برای تشکر از پاورقی گزاره‌هایی را فراهم کردند و من آنها را سرودم و رفتیم و ضبط کردیم و فرستادیم و ... دعوت پسرهای ششمی از پسرهای پنجمی برای مشارکت در این پروژه هم از نکاتی بود که نشانه دوریشان از تکبر است که الحمدلله. : آقای سیفی، مربی پایه ششم دبستان پسرانه مبین بابلسر @pmatons_ir مجموعه آموزشی تربیتی اُنس @matons_ir
املا نمکی✍️🧂 این هم یکی از ترفندهای معلمی است. آن هم ویژه معلم های کلاس اول که هرطور شده شکوفه های اولی را با دنیای نوشتن آشنا و همراه کنند. مخصوصاً از جنس پسرش که نشستن و نوشتن برایشان سخت ترین کار دنیاست!😄 وقتی نمک را در سینی ریختم🧂🧂 و به بچه ها دادم ، با چنان اشتیاقی به نمک دست زدند که انگار اولین بار بود نمک را از نزدیک می دیدند.😊😊 بماند که قبل از شروع بدشان نمی آمد مثل سرآشپزها شوری نمک را امتحان می کردند. اولین کلمه را با سرانگشتان کوچکشان نوشتند.✍ باید بودید و ذوق را از نزدیک در چهره های دوست داشتنی شان می دیدید.☺️ به همین سادگی می شود درس را لذت بخش کرد.🙂🙂 :خانم مکانیکی، مربی پایه اول دبستان پسرانه مبین بابلسر @pmatons_ir مجموعه آموزشی تربیتی اُنس @matons_ir
68.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می‌شد در مدرسه و برای خودمان مجلس بگیریم می‌شد همه کارها را ما مربیان و خانواده ها انجام دهیم می‌شد پول خرج کنیم و سازه‌های آماده برای موکب تهیه کنیم ‌می‌شد پارچه های اعلای سیاه تهیه کنیم به جای چادرهای مشکی و قدیمی مادران می‌شد خوراکی ها را در چشم دوربین فرو کنیم می‌شد موقع عکس گرفتن به همه بگوییم به دوربین نگاه کنید می‌شد خودمان سخنرانی کنیم می‌شد خودمان مداحی کنیم می‌شد خیلی کارهای دیگر کرد ولی نمی‌شد به بچه‌ها بگوییم بایستید و سینه بزنید چون خیلی خسته بودند و رمقی برایشان نمانده بود : سیفی، مربی پایه ششم دبستان پسرانه مبین بابلسر فاطمیه ۱۴۰۳ مجموعه آموزشی تربیتی اُنس @matons_ir
گفتم : این کتاب را ورق بزنید، مطالعه‌ای کنید و بخشی را که می‌پسندید انتخاب کنید برای شرکت در پویشی که برای شادی روح حاج قاسم عزیز در نظر گرفته شده. انواع روش‌های شرکت در پویش را هم شرح دادم. پرسید: آقا کتاب خوبی‌است؟ می‌دانستم منظورش چیست، گفتم: نه! کتاب فنی نیست، اما همینقدر را بگویم که خود حاجی نوشته. برق گرفت‌شان ادامه دادم: «انگار کنید دفترچه خاطرات حاجیه» به سبک قیدار دستش را بلند کرد و گفت: حق! من رفتم به کارم برسم، دیگر نمی‌دانم آن وقت چه کردند اما امروز بعضیهاشان پیام دادند که کتاب را تمام کردیم. حالا باید دنبالشان بدوم که بابا! در پویش شرکت کنید! پی نوشت: حلقه گم شده در این متن که مقابل شماست انس با کتاب است که قبلا ایجاد شده، بچه ها از مهر که به مدرسه می‌آیند منتظرند ببینند کتاب جدید در کیف آقا چیست! حالا پویش باشد نباشد این‌ها کتاب میخوانند. پی نوشت دوم: این عکس‌ها هم مخفیانه گرفته شده. : سیفی ، مربی پایه ششم دبستان پسرانه مبین بابلسر دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با اینکه غم داشتند... بین ما و بچه‌ها گاهی کلام باید به حداقل ممکن برسد، اما بهترین کلام باشد. در مجالسمان گاهی لازم است ما مستمع باشیم و بچه‌ها گوینده و خواننده. گاهی لازم است ما محکم باشیم ولی از بچه‌ها نمی‌توان انتظار داشت دلتنگ بزرگمردی چون عمو قاسم نباشند. چند ثانیه از بالارفتن احساسی بچه‌ها از نردبان غیرت را تماشا کنید. پی نوشت: این فیلم کوتاه تصادفا توسط یکی از والدین حاضر در مجلس ضبط شد و در اختیار مجموعه قرار گرفت. : دوربین تلفن همراه یکی از مادران بزرگوار مراسم بزرگداشت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی دبستان پسرانه مبین بابلسر دی ۱۴۰۳
26.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعتکاف مقامی است که باید با طی مدارج به آن رسید. یا آنقدر باید پایین رفته و در ظلمت نفس گرفتار شده باشی که گوشه ای از خانه خدا را برای خود خلوت کنی و از ته چاه، رو به آسمان کنی که :«الیک نصبت وجهی و الیک مددت یدی»، یا آنقدر بالا رفته باشی که خودت را در گوشه‌ای دنج از خانه‌اش به خاک بیاندازی و سر به سجده کنی که :«فقیرک و ذلیلک ببابک» از این دو معنی، هیچکدام در تخیل بچه‌های ششم و البته قبل‌تر از آن، نیست. اینها برای رسیدن به اعتکاف باید پله پله روی نفس پا گذاشته، جهت حرکت رو به بالا را تجربه کنند و الا اعتکافشان می‌شود فوتبال دستی و ادابازی و کی از همه بیشتر نماز شب خونده! امسال، یک شب، در مدرسه، چند پله گذاشتیم که بعضی ها بالا بروند: پله‌ی گرسنگی از روزه داری و حتی تشنگی، پله‌ی صبر تا افطار، پله‌ی تهیه آتش و افطار و رفتار در برابر نعمت، پله‌ی اول بقیه بخورند بعد من پله‌ی خودمان باید ظرف ها را بشوییم هر چند آب یخ است، پله‌ی گذشتن از بچگی‌هایی مثل کارت کیمدی، پله‌ی اسراف نکردن، پله‌ی جمع کردن و تمیز کردن، پله‌ی محبت به اهل بیت و عرض دلتنگی محضر حضرت زینب سلام الله علیها در کمال سادگی و بی آلایشی، پله‌ی حلقه معرفت و تحمل و تامل، پله‌ی بازی همه با هم، نه علیه هم، پله‌ی مواجهه با ترس و تاریکی، پله‌ی دیر خوابیدن و بیدار شدن برای نماز صبح با همه خستگی، پله‌ی ورزش فوتبال، نه مسابقه فوتبال، و چندین پله دیگر. سال بعد خودشان تصمیم بگیرند به اعتکاف رسیده اند یا خیر! پی نوشت: عمده تصاویر بدون اعلام قبلی گرفته شد. :سیفی، مربی پایه ششم دبستان پسرانه مبین بابلسر دی۱۴۰۳
اژدها وارد می شود🦖 دهه شصتی ها می دانند که چه می گویم. چند دهه ی گذشته در خانه ی هر خانواده ای که پسر داشت مهمان می شدیم روی دیوار اثر مشت به چشم می خورد. 👀 بروسلی بود و مشت هایش. تصویر مشت های روی گچ دیوار در بین بهم ریختگی خاطرات کودکیم گم بود تا اینکه هفته ی پیش به بچه ها گفتم :" آرد و نمک با خودتون بیارین و می خوایم باهم خمیربازی درست کنیم." هدفم این بود که با ورز دادن خمیر کمی مچ و انگشتان شان قوت بگیرد تا موقع نوشتن کمتر خسته شوند.🙂 آردها را روی میز گذاشتند. آب و رنگ خوراکی به آن ها اضافه کردم و گفتم حالا چنگ بزنید تا خمیر شود. ۱۰ ثانیه نگذشت که صداهایی از گوشه و کنار کلاس بلند شد. " اجازه خیلی سفته" " اجازه دستم درد گرفت" " اجازه رنگم پخش نشد" "اجازهههه" و اجازه مجبور شدخودش دست به کار شود.😉 کمی برایشان ورز دادم و بقیه ی کار را به خودشان سپردم و با ماشاالله ماشاالله عجب قدرتی خمیرها ورزیده شدند. بچه ها برای انگیزه گرفتن نیاز به جملات مثبت دارند. خودشان هم نمی دانند که چه توانمندی هایی دارند.😊 یک زنگ کامل فقط ورز دادند تا جایی پیش رفتند که خمیرهارا به دیوار چسباندند و مشت می زدند.جای مشت های کوچک شان روی خمیرهای چسبیده به دیوار، مرا به یاد خاطرات کودکیم انداخت. هروقت خواستید خمیر درست کنید از بچه ها کمک بگیرید. قول می دهم از پسش برمی آیند. بچه ها همراهی می خواهند تا بتوانند توانمندی و استعدادشان را بیابند. تا جایی که می توانید همراه باشید.☺️ : خانم حق نواز، مربی پایه دوم دبستان پسرانه مبین بابلسر