دلم ز عشق تو شد ذرهای و آن هم خون
تنم زِ مهر تو شد سایهای و آن هم هیچ
#امیرخسرو_دهلوی🌱
جانم فدای زلفِ تو آن دم که پُرسَمَت
کاين چيست، مویِ بافته؟ گویی که دام توست
#اميرخسرو_دهلوی 🌱
ناله را هرچند میخواهم که پنهانی کشم
سینه میگوید که من تنگ آمدم، فریاد کن
#امیرخسرو_دهلوی🌱
بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری
ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را
#امیرخسرو_دهلوی🌱
شب ز غم چون گذرانم منِ تنها مانده؟
ای خوش آن کس که شبش، تکیه به پهلوی کسیست...
#امیرخسرو_دهلوی🌱
نفسی
که با نگاری
گذرد به شادمانی
مفروش لذتش را به
حیات جاودانی...
#امیرخسرو_دهلوی🌱
هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال
از کدامین سو نگهدارم من این ویرانه را
#امیرخسرو_دهلوی 🌱
تاب زلفت سر به سر آلودهٔ خون من است
گر نخواهی ریخت خونم، زلف را چندین متاب
#امیرخسرو_دهلوی 🌱
خیالت داند و چشمِ من و غم
که هر شب در چه کارم با دلِ خویش
#امیرخسرو_دهلوی