#رمانی_جنجالی 😱💢♨️💯
⭕️ #رمانی_که_تو_ایتا_نظیر_نداره ⭕️
با ترس و لرز پشت سر شادی وارد سالن شدم،زیر چشمی به امیر نگاه کردم که روی مبل نشسته بود و با چشمایی به خون نشسته سیگار میکشید...
با دیدن ما سیگارشو خاموش کرد و از جاش بلند شد،با قدم هایی که حرص و عصبانیتشو به رخ میکشید به سمتمون اومد،انگار شادی فهمید خیلی عصبیه چون جلوش ایستاد و دستاشو از هم باز کرد و گفت:امیر! خواهش میکنم .
امیر با حرص شادیو کنار زد و روبه روی من قرار گرفت،ناخودآگاه تو خودم جمع شدم...
امیر حرصی نگام کرد و گفت:سرخود شدی؟
چیزی نگفتم که داد زد:واسه من شاخ و دم در آوردی؟
لرز بدی به تنم افتاد،بازومو کشید و همونطور که منو به سمت اتاق میبرد گفت:آدمت میکنم!
صدای امیر امیر گفتن شادی هم نتونست جلوشو بگیره و...
http://eitaa.com/joinchat/1708589075Cfd15129396
برید تو لینک ببینید چه بلایی سر دختره میاره😱😰
#بر_اساس_واقعیتی_تلخ 😔💔
❌دختری که به اجبار خانوادش با پسری خشن و هوس باز میشه❌