eitaa logo
کانال پرسمان دینی
899 دنبال‌کننده
46 عکس
13 ویدیو
84 فایل
بحول و قوه الهی؛پاسخگوی شبهات وسوالات دینی در« گروه »و «کانالهای پرسمان» می باشیم. http://eitaa.com/joinchat/2121924619Ce5ff3b4f6e @ebadi_porseman
مشاهده در ایتا
دانلود
پرسمان 💢مسخ شدن که در قرآن 💢 @Porseman_channel مسئله مسخ شدن که در قرآن آمده در آیه 166 سوره اعراف و شبیه آن در آیه 60 سوره مائده بیان شده است. این سرگذشت چنانکه در روایات اسلامى به آن اشاره شده مربوط به جمعى از بنىاسرائیل است که در ساحل یکى از دریاها (دریاى احمر در کنار سرزمین فلسطین در بندرى به نام ایله که امروز به نام بندر ایلات معروف مىباشد) زندگى مىکردند و از طرف خداوند به عنوان آزمایش و امتحان به آنها دستور داده شد که صید ماهى را در آن روز تعطیل کنند اما آنها با این دستور مخالفت کردند و گرفتار مجازات مسخ شدند . مسخ یا به تعبیر دیگر تغییر شکل انسانى به صورت حیوان مسلما موضوعى بر خلاف جریان عادى طبیعت است، البته موتاسیون و جهش و تغییر شکل حیوانات به صورت دیگر در موارد جزئى دیده شده است، و پایههاى فرضیه تکامل در علوم طبیعى امروز بر همان بنا نهاده شده، ولى مواردى که در آن موتاسیون و جهش دیده شده صفات جزئى حیوانات است، نه صفات کلى، یعنى هرگز دیده نشده است که نوع حیوانى بر اثر موتاسیون تبدیل به نوع دیگر شود، بلکه خصوصیاتى از حیوان ممکن است دگرگون گردد، و تازه جهش در نسلهایى که به وجود مىآیند دیده مىشود، نه اینکه حیوانى که متولد شده است با جهش تغییر شکل دهد، بنا بر این دگرگون شدن صورت انسان یا حیوانى به صورت نوع دیگر امرى است خارق العاده اما بارها گفتهایم مسائلى بر خلاف جریان عادى طبیعى وجود دارد، گاهى به صورت معجزات پیامبران و زمانى به صورت اعمال خارقالعادهاى که از پارهاى از انسانها سر مىزند، هر چند پیامبر نباشند (که البته با معجزات متفاوت است) بنا بر این پس از قبول امکان وقوع معجزات و خارق عادات، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانى به انسان دیگر مانعى ندارد . . و همانطور که در بحث اعجاز انبیاء گفتهایم، وجود چنین خارق عاداتى نه استثناء در قانون علیت است نه بر خلاف عقل و خرد، بلکه تنها یک جریان عادى طبیعى در اینگونه موارد شکسته مىشود که نظیرش را در انسانهاى استثنایى کرارا دیدهایم .». بنا بر این هیچ مانعى ندارد که مفهوم ظاهر کلمه مسخ را که در آیه فوق و بعضى دیگر از آیات قرآن آمده است بپذیریم و بیشتر مفسران هم همین تفسیر را پذیرفتهاند .. ولى بعضى از مفسران که در اقلیت هستند معتقدند که مسخ به معنى مسخ روحانى و دگرگونى صفات اخلاقى است، به این معنى که صفاتى همانند میمون یا خوک در انسانهاى سرکش و طغیانگر پیدا شد، رو آوردن به تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکمپرستى و شهوترانى که از صفات بارز این دو حیوان بود در آنها آشکار گشت . این احتمال از یکى از قدماى مفسرین به نام مجاهد نقل شده است .. و اینکه بعضى ایراد کردهاند که مسخ بر خلاف قانون تکامل و موجب بازگشت و عقبگرد در خلقت است، درست نیست، زیرا قانون تکامل مربوط به کسانى است که در مسیر تکاملند، نه آنها که از مسیر انحراف یافته و از محیط شرائط این قانون به کنار رفتهاند، فى المثل یک انسان سالم در سنین طفولیت مرتبا رشد و نمو مىکند اما اگر نقائصى در وجود او پیدا شود، ممکن است نه تنها رشد و نموش متوقف گردد بلکه رو به عقب برگردد، و نمو فکرى و جسمانى خود را تدریجا از دست بدهد. ولى در هر حال باید توجه داشت که مسخ و دگرگونى جسمانى متناسب با اعمالى است که انجام دادهاند، یعنى چون عدهاى از جمعیتهاى گنهکار بر اثر انگیزه هواپرستى و شهوترانى دست به طغیان و نافرمانى خدا مىزدند و جمعى با تقلید کورکورانه کردن از آنها، آلوده به گناه شدند، لذا به هنگام مسخ، هر گروه به شکلى که متناسب با کیفیت اعمال او بوده ظاهر مىشده است. البته در آیات مورد بحث تنها سخن از قرده (میمونها) به میان آمده است و از خنازیر (خوکها) سخنى نیست، ولى در آیه 60 سوره مائده گفتگو از جمعیتى به میان آمده است که به هنگام مسخ به هر دو صورت فوق (بعضى قرده و بعضى خنازیر) تغییر چهره دادند، که به گفته بعضى از مفسران مانند ابن عباس، آن آیه نیز در باره همین اصحاب سبت است که پیر مردان سرجنبانان شکمپرست و شهوتپرستشان به خوک و جوانان مقلد چشم و گوش بسته که اکثریت را تشکیل مىدادند به میمون تغییر چهره دادند. ولى در هر حال، باید توجه داشت که طبق روایات، مسخشدگان تنها چند روزى زنده مىماندند و سپس از دنیا مىرفتند، و نسلى از آنها به وجود نمىآمد . تفسیر نمونه، ج6، ص: 425 @Porseman_channel
پرسمان 💢صبرجمیل چیست؟💢 @Porseman_channel «صبر جمیل» به معناى «شکیبایى زیبا» است، و آن صبر و استقامتى است که برای خدا صورت گیرد و تداوم داشته باشد؛ یأس و ناامیدى به آن راه نیابد؛ و توأم با بی‌تابى، شکوه و آه و ناله نگردد. صبر جمیل؛ شکیبایى در برابر حوادث سخت و آزمایش‌های سنگینی است که نشانه شخصیت و وسعت روح آدمى است. صبر و بردباری از اوصاف برجسته پیام آوران الهی است که در بهره‌مندی آنان از ولایت و رسالت تأثیرگذار بوده است. صبر جمیل؛ صبرى است که پیامبران الهی در برابر اذیت و آزار مخالفان و مشرکان می‌دیدند؛ مشرکان و مخالفان آنان را ساحر و دروغ‌گو می‌خواندند؛ بشارت‌های آنان را تکذیب می‌کردند، اما آنان لب به شکوه باز نمی‌کردند. مؤمنان کسانى هستند که در برابر حوادث هرگز پیمانه صبرشان لبریز نمى‌گردد، و سخنى که نشان دهنده ناسپاسى و کفران و بى‌تابى باشد بر زبانشان جارى نمى شود؛ صبر آنها، صبر زیبا و جمیل است. همان‌گونه که بیان شد؛ صبر و بردباری از اوصاف برجسته پیام آوران و اولیای الهی است، اما برخی از آنان نمونه بارز شکیبایی‌اند؛ نظیر صبر حضرت ایوب(ع) در برابر رنج‌های فراوان، بیماری‌های بسیار شدید که موجب شد تا خانواده و بستگان نزدیکش از او فاصله بگیرند، به گونه‌ای که تنها ماند، نه یارای حرکت داشت و نه کسی بود تا او را کمک کند، اما هرگز لب به ناله و شکوه نگشود و جز به خدای متعال به کسی متوسل نشد.[1] شکیبایی حضرت ایوب در برابر حوادث و ناملایمات به اندازه‌ای زیبا و برجسته است که در فرهنگ دینی ما «صبر ایوب» عنوان نمادینی شده که زبان‌زد خاص و عام است. صبر یعقوب در فراق یوسف(ع)،[2] صبر پیامبر اسلام(ص) در برابر استهزاء و تکذیب و آزار مخالفان،[3] بویژه تحمل شرایط سخت محاصره در شعب ابی‌طالب، صبر امام علی(ع) به مدت 25 سال برای صیانت از کیان اسلام،[4] صبر امام حسین(ع) در روز عاشورا[5] و صبر زینب کبری(س) در برابر حوادث روز عاشورا، کوفه و شام.[6] این نوع صبرها از مصادیق روشن صبر جمیل در تعالیم و آموزه‌های دینی ما است. نکته‌ای که در این موضوع قابل دقت است، این است که اگر کسی سؤال کند در قرآن کریم در داستان حضرت یعقوب(ع) آمده است که وی در فراق یوسف آن‌قدر گریه کرد که چشمانش را از دست داد، آیا این بی‌تابی با صبر جمیل در تقابل نیست؟![7] پاسخ آن است که قلب انسان کانون عواطف است، جاى تعجب نیست که در فراق فرزند، اشک انسان جارى شود، این یک امر عاطفى است، آنچه در این مورد مهم است؛ آن است که انسان کنترل خویشتن را از دست ندهد و سخنی بر خلاف رضاى خدا نگوید و یا کاری بر خلاف خواست الهی مرتکب نشود. از روایات استفاده مى شود همین اشکال را هنگامى که پیامبر اکرم(ص) در مرگ فرزندش ابراهیم اشک مى‌ریخت به آن‌حضرت گرفتند که شما ما را از بی صبری نهى می‌کنید، اما خودتان اشک مى‌ریزید؟! پیامبر در جواب فرمود: چشم مى‌گرید و قلب اندوهناک مى‌شود، ولى چیزى که خدا را به خشم آورد نمى‌گویم.[8] [1]. ر. ک: جوادی آملی، عبد الله، سیره پیامبران در قرآن، ج 7، ص 73 – 74، [2]. یوسف، 18. [3]. «فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً»؛معارج، 5. [4]. «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا»، نهج البلاغة ، ص ۴۸، [5]. که در برابر انبوه مشکلات می‌فرمود: «إلهى رضى بقضائک لا معبود سواک»؛ شرح أصول الکافی، ج 1، ص 96، [6]. «فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا»؛ ابن زیاد گفت کار خدا را نسبت به برادر و اهل بیتت چگونه دیدى، حضرت زینب فرمود: من جز زیبایى چیزى ندیدم. اللهوف على قتلى الطفوف،ص160، [7]. ر. ک: ، تفسیر نمونه، ج 9، ص 351- 353، [8]. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 3، ص 280، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1409ق. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِی حَدِیثٍ قَالَ: لَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) هَمَلَتْ عَیْنُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِالدُّمُوعِ ثُمَو قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ یَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا یُسْخِطُ الرَّب». @Porseman_channel
پرسمان 💢ذوالقرنین کیست؟ 💢 @Porseman_channel اسم «ذوالقرنین» در سوره کهف آمده است و سرگذشتی از او در مورد «یأجوج» و «مأجوج» بیان شده است. در این که ذوالقرنین چه کسی بوده است، و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود، در میان مفسران و مورخان بحث و گفت و گو بسیار است. به نظر می رسد که اول باید خصوصیات فردی ذوالقرنین روشن و بیان شود و بعد ببینیم با کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود. بهترین منبع برای خصوصیات ذوالقرنین، قرآن کریم است که از آن به خوبی استفاده می شود، ذوالقرنین دارای صفات ممتازی بود: 1. خداوند اسباب پیروزی ها را در اختیار او قرار داد: «ما به او در روی زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش نهادیم». کهف، 84. 2. او سه لشکرکشی مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه ای که در آن جا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هریک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد. 3. او مرد مؤمن و موحد و مهربانی بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمی شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت. 4. او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز. 5. او سازنده یکی از مهم ترین و نیرومندترین سدها است. سدی که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است. 6. او کسی بوده که قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعی از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر (ص) درباره او سؤال کردند، چنان که قرآن می فرماید: «از تو درباره ذوالقرنین سؤال می کنند». با توجه به خصوصیات ذکر شده در قرآن کریم، ذوالقرنین با کدام یک از کشورگشایان تاریخ منطبق است؟ در این مورد نظریاتی وجود دارد که مهم ترین آنها سه نظریه زیر است: اول: اسکندر مقدونی: بعضی او را به نام اسکندر ذوالقرنین می خوانند. و بیش از 36 سال عمر نکرد؛ جسد او را به اسکندریه بردند و در آن جا دفن نمودند. ولی این نظریه مردود است؛ زیرا ا سکندر فردى مشرک و بت پرست بود و حتى در اواخر و در پى پیروزى بر هخامنشیان ادعاى خدایى کرد. و با آنچه در قرآن کریم ذکر شده است منافات دارد. دوم: جمعی از مورخان معتقدند ذوالقرنین یکی از پادشاهان یمن بوده است. طبق این نظریه، سدّی را که ذوالقرنین ساخته همان سدّ معروف «مأرب» است. این نظریه هم اشکال دارد؛ زیرا اولاً: سدّ «مأرب» در یمن سدّی است که با هیچ یک از صفاتی که قرآن برای سدّ ذوالقرنین ذکر کرده است تطبیق نمی کند؛ زیرا سدّ ذوالقرنین طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی بوده، در حالی که سدّ مأرب از مصالح عمومی، و به منظور جمع آوری آب و جلوگیری از طغیان سیلاب ها ساخته شده بود. ثانیاً: در یمن چندین پادشاه به ذوالقرنین معروف بودهاند، معلوم نیست که آنان مؤمن باشند یا نه! سوم: کورش کبیر: این نظریه جدیدی است که دانشمند معروف اسلامی «ابوالکلام آزاد» گفته است؛ و بیشتر روی این نظریه متمرکز شده اند. و کورش هم ایرانی بوده و در زمان ایران هخامنشی، قرن ششم قبل از میلاد می زیسته است. ظرفیّت و زمینه پرورش شخصیّتى الاهى چون ذوالقرنین را داشته و در این میان، آیین و فرهنگ توحیدى کورش یک آیین توحیدى اصیل ایرانى و توحید تحریف نشده مزداپرستى بوده که در آن ایام در فلات ایران و در میان ایرانیان شرقى و غربى به وفور پیدا مى شده است . دلایل انطباق ذوالقرنین با کورش: 1. کورش مردی مؤمن، خدا شناس و موحد بود. 2. پادشاهی عادل و رعیت پرور و با رأفت و با احسان بود. 3. نسبت به ستمگران و دشمنان، مردی سیاستمدار و سخت گیر بود. 4. خدا به او از هر چیز سببی داده بود. 5. دین و عقل و فضایل اخلاقی و ثروت و شوکت در او جمع بود. 6. کورش به مغرب لشکرکشی کرد و بر « لیدیا » و اطراف آن نیز تسلط یافت. 7. کورش بار دیگر به طرف مشرق حرکت کرد و به «مَطِلعَ الشَّمس» رسید و در آن جا با مردی صحرا نشین و وحشی دیدار کرد. 8. همچنین کورش سدّی بنا کرد و این سد در تنگه «داریال» و میان کوه‌های قفقاز و نزدیکی‌های شهر «تفلیس» است. گفتنى است که عنوان ذوالقرنین هم در قرآن کریم آمده است و هم در تورات. اساساً، ارتباط این دو منبع در خصوص ذوالقرنین از آن جاست که بنابر روایات شأن نزول آیات مربوط به ذوالقرنین، طراح این سؤال (یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِى الْقَرْنَیْنِ) یا خود یهودى ها بودند و یا قریش به تحریک یهودى ها این سؤال را از پیامبر (ص)پرسیدند و مى خواستند پیامبراکرم (ص) را در برابر سؤال مشکلى قرار بدهند و از این طریق، حضرت را شکست داده، نبوت ایشان را مخدوش کنند. بنابراین، به طور مسلم ذوالقرنینى که در قرآن کریم آمده همان ذوالقرنینى است که در تورات آمده و اوصاف او در قرآن کریم و تورات مشخص ا
پرسمان 💢اثبات عدم تحریف درقرآن💢 قرآن کتاب هدایت بشر تا قیامت می باشد و با توجه به خاتمیت رسالت؛کتاب ایشان نیز تحریف ناپذیر و بدون تاریخ مصرف می باشد.وگرنه نقض غرض پیش خواهد آمد. تحریف به این معنا که چیزی برقرآن اضافه شده یا چیزی از آن کم و حذف شده به هیچ وجه قابل قبول نیست و موجب عدم حجیت همه کلام خدامی شود و همه آیات و مطالبش را تحت الشعاع احتمال تحریف و تغییر قرار خواهد داد @Porseman_channel 💢 فهرست ادله عدم تحریف قرآن💢 1- برهان حکمت 2- برهان اعجاز 3- برهان خاتمیت 4- برهان تحدی دائمی 5- برهان جامعیت 6- شیوه وحیانی قرآن 7- برهان تواتر 8- شیوه بیانی قرآن 9- شیوه نزول قرآن 10- شیوه تعلیم قرآن 11- اهتمام مسلمانان @Porseman_channel برای دریافت توضیح و تفصیل براهین مذکور به کتب مصونیت قرآن از تحریف ؛آیت الله معرفت قرآن هرگزتحریف نشده است؛ علامه حسن زاده آملی نزاهت قرآن از تحریف علامه جوادی آملی و...مراجعه فرمایید @Porseman_channel
پرسمان 💢طاغوت در قرآن💢 @Porseman_channel طاغوت مصدر است ولی معنی فاعلی دارد یعنی طاغی.این کلمه هشت بار در قرآن کریم آمده ومراد از آن خدایان دروغین ومردمان متجاوز وطاغی است.سید علی اکبر قریشی,قاموس قرآن ج4ص224 طاغوت صیغه مبالغه از ماده طغیان بمعنی تعدی وتجاوز از حد ومرز است,وبه هر چیزی که سبب تجاوز از حد گردد گفته می شود,از این رو شیاطین,بتها,حکام جبار ومستکبروهر معبودی غیر از پروردگار وهر مسیری که به غیر حق منتهی می شود,همه طاغوت است.تفسیر نمونه ج2ص280 در قرآن كریم، واژه «طاغوت» در هشت مورد به كار رفته است. این كلمه در سوره بقره، آیات 256 و 257; نساء آیات 6، 7 و 51; مائده آیه 60; نحل آیه 36; و زمر آیه 17 آمده است.8 واژه «طاغوت» در این آیات، به صورت كلی، در دو معنای اصطلاحی به كار رفته است: یكی در مورد چیزهایی كه به عنوان معبود در مقابل خداوند مورد پرستش قرار می گیرد; مانند بت ها، شیطان، جن و مانند آن; همچون آیه 256 سوره بقره; آیات 76 و 51 سوره نساء; آیه 60 سوره مائده; آیه 36 سوره نحل; و آیه 17 سوره زمر. در این آیات، شیطان، بُت ها و اجنّه به عنوان معبودی در مقابل خداوند مورد مذمّت قرار گرفته و بر آنان «طاغوت» اطلاق شده است. كسانی را هم كه اینها را اطاعت می كنند و از خداوند اطاعت نمی نمایند، به عنوان اطاعت كنندگان و پرستشگران طاغوت، توبیخ نموده، مذمّت می كند. در اصطلاح قرآنی، معنای دیگری كه برای «طاغوت» شده، حاكم ستمگر و هر فرمانروای ظالمی است كه طغیان كننده از اطاعت الهی بوده و عمل كننده به غیر قوانین خداوند است. بنابراین بطور کلی می توان چنین گفت که در قرآن كریم، دو نوع آیه در رابطه با «طاغوت» موجود است: آیاتی كه «طاغوت» را به معنای تمامی معبودهای شیطانی در برابر خداوند به كار برده است; و آیاتی كه «طاغوت» را بر پیشوایان گم راهی و حاكمان غیر الهی اطلاق كرده. معنای دوم «طاغوت» همان نظام های سیاسی، كه حاكمیت سیاسی، حقوقی و اجرائی آنها مطابق دیدگاه اسلام و ملاك های اصیل دینی نیست، مصداق نظام طاغوتی است. از نظر قرآن كریم و فقه شیعه، این نوع نظام سیاسی، مخالف ارزش دینی و اسلامی تلقّی شده، خارج از دایره نظام های مشروع است. @Porseman_channel
پرسمان 💢معنای متکبر بودن خدا؟💢 @Porseman_channel «کبر» نزد عالمان اخلاق، عبارت است از: حالتی که انسان خود را بالاتر از دیگری ببیند و بر این باور باشد که از دیگران برتر است. این خصیصه از بزرگ ترین صفات رذیله در انسان است.[1] «متکبر» از ماده «تکبر» به دو معنا است: یکى از آن معانی ممدوح و پسندیده است که در مورد خداوند به کار مى رود، و آن دارا بودن بزرگى و صفات پسندیده فراوان است، و دیگرى نکوهیده و مذموم است که در مورد غیر خدا به کار مى رود، و آن حالتی که انسان خود را بالاتر و برتر از دیگری ببیند و بر این باور باشد که از دیگران برتر است. و صفاتى را که ندارند به خود نسبت دهند. اولی پسندیده است و دومی در وصف عموم مردم است.[2] طبق تعریف ارائه شده از کبر و تکبر؛ تکبر صفتی از صفات خدا است؛ چون عظمت و کبریایی مختص ذات خداوند است، و هر بنده ای که تکبر کند در صفتی از صفات خدا با او به مقابله و منازعه برخاسته است. بنابر این، از آن جا که عظمت و بزرگى تنها شایسته مقام خدا است، این واژه به معناى ممدوحش تنها در باره او به کار مى رود، و هرگاه در غیر مورد او به کار رود به معناى مذموم است.[3] در حدیثى از امام صادق(ع) نقل شده است: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِمَنْ عِنْدَهُ الْکِبْرِیَاءُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَهُ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ کبه [أَکَبَّهُ] اللَّهُ فِی النَّارِ...». «کبریا و بزرگى رداى خداوند است و هر کس بر سر این ردا با او ستیزه و کشمکش کند، وى را در آتش سرنگون سازد».[4] مفسران قرآن کریم عموماً صفت تکبر در خدا را به عظمت و کبریایی معنا کرده اند؛ زیرا که کبریایى و عظمت و جلال مخصوص ذات بى زوال خداوند است و بزرگ تر و بالاتر از آن است که بتواند کسى در مقابل او اظهار بزرگى و منیّت نماید.[5] خداوند از آن جهت متکبر است که در نهایت کبریا، عظمت و بزرگى است، و هر پدیدهاى نسبت به ساحت او اظهار ذلت و خوارى مى نماید.[6] خلاصه این که متکبر بودن خداوند به معنای عظمت و بزرگی است؛ خداوند متکبر است؛ یعنی بلند مرتبه است. اما در انسان وقتی گفته می شود فلان شخص متکبر است؛ یعنی خود را برتر و بالاتر از دیگران می بیند و این از صفات شیطانی و رذیله اخلاقی است؛ چرا که در تعالیم دینی آمده است، انسان مؤمن باید در برابر مؤمنان و همنوعان خود متواضع باشد، نه متکبر. [1] جامع السعادات، ج 1، ص 328، معراج السعادة، ص 216، [2] المفردات فی غریب القرآن، ج 1، ص 696- 698، واژه «کبر». [3] ، تفسیر نمونه، ج 23، ص 554، [4] ، بحار الانوار، ج 83، ص 369، [5] مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 12، ص 244، ؛ تفسیر الکاشف، ج 7، ص 295، انوار درخشان، ج 16، ص 281، [6] انوار درخشان، ج 16، ص 281. @Porseman_channel
پرسمان 💢دلیل سوگندهای خدا در قرآن💢 @Porseman_channel از دیدگاه اسلام‌، سوگند یاد کردن عملی ناپسند بوده و اجتناب از آن بسیار مطلوب و پسندیده می‌باشد، اما متفاوت بودن حالات انسان به هنگام سوگند یاد کردن از یک سو و انگیزه‌های مختلف جهت قسم خوردن از سوی دیگر، موجب برخورد متفاوت قرآن کریم با انواع سوگندها شده است به بیانی واضح‌تر، خداوند متعال در قرآن کریم آیه 224 از سوره بقره مسلمین را از هر نوع سوگندی حتی به منظور نیکی و تقوی و اصلاح بین مردم برحذر داشته و سپس در آیه 225 از همان سوره با تقسیم سوگندها به سوگند لغو و سوگند جدّی‌، سوگند لغو را فاقد اثر جزایی و فقهی و سوگند جدی را موضوع احکام فقهی و اثرات وضعی قرار داده است‌. به عنوان مثال‌، قسم‌هایی که معمولاً از روی عادت برای امور عادی و کم‌ارزش‌، بر زبان جاری می‌گردند، در عین حال که نامطلوب و شایستة پرهیز هستند لغو و بی‌اعتبار شمرده شده و اسلام هیچگونه عقوبتی را چه دنیوی و چه اخروی بر آن مترتب نمی‌سازد. اما سوگندهایی که با عزم و اراده و تصمیم جدی و به منظور رسیدن به اهدافی خاص‌، از انسان صادر می‌شود، دارای اهمیت بوده و به همین لحاظ دارای اثرات گوناگون وضعی و فقهی هستند.(1) البته لازم به ذکر است که ممنوع بودن سوگند و نامطلوب بودن آن حکمی کلی است‌; ولی استنأبردار است‌. زیرا قسم خوردن نزد حاکم شرع‌، نه تنها ممنوع و یا مکروه نیست‌، بلکه در برخی موارد واجب و تنها راه حل خصومت‌ها است‌. از آن جمله هنگامی که مرد، همسر خود را متهم به زنا کرده و نتواند برای اثبات مدعای خود، چهار شاهد عادل بیاورد، به دستور قرآن کریم باید به ترتیبی خاص‌، سوگند یاد کند و همسر او نیز، می‌تواند در دفاع از خود به شیوه‌ای که قرآن کریم تعلیم داده‌، قسم بخورد.(2) (در کتب فقهی‌، مواضع لزوم سوگند در حضور قاضی به تفصیل بیان شده است‌.) و اما دربارة سوگندهایی که خداوند متعال در قرآن کریم یاد فرموده‌، باید گفت‌: که آن سوگندها دارای دو پیام و یک نتیجه هستند. پیام اول‌: توجه به موضوعی است که دربارة آن قسم یاد شده تا شنوندگاه با پی بردن به عظمت موضوع‌، در مفاد آن بیشتر دقت کنند. پیام دوم‌: توجه به اهمیت چیزی است که قسم به آن تعلق گرفته‌. خورشید، ماه‌، ستارگان‌، شب و روز، نفس انسان و کیفیت هدایت و اضلال و سایر چیزهایی که قرآن به آنها قسم یاد کرده‌; اموری بسیار مهم و دارای نکات برجسته‌، تأمل برانگیز و دقیق هستند. حاصل و نتیجه این دو پیام‌، تحرک فکری انسان و تلاش برای علم و فهم بیشتر است‌. واضح است که این نوع سوگندها به دلیل اثرات مفید و سازنده با سوگندهای لغو و بی پایه که معمولاً همراه با نوعی توهین به مقام شامخ ربوبی و یا سایر مقدسات می‌باشد، نسبتی ندارد و در حقیقت این دو نوع قسم‌، از دو مقوله جدا و بی‌ارتباط با یکدیگر هستند. 1- جهت اطلاع بیشتر در این خصوص‌، به تفسیر نمونه‌، ج 2، ذیل آیات یاد شده از سوره بقره (224 ـ 225)و همچنین تفسیر آیه 89 از سوره مائده مراجعه نمایید. 2- آیات 6 ـ 9 سورة نور. @Porseman_channel
پرسمان 💢مسخ شدن که در قرآن 💢 @Porseman_channel مسئله مسخ شدن که در قرآن آمده در آیه 166 سوره اعراف و شبیه آن در آیه 60 سوره مائده بیان شده است. این سرگذشت چنانکه در روایات اسلامى به آن اشاره شده مربوط به جمعى از بنىاسرائیل است که در ساحل یکى از دریاها (دریاى احمر در کنار سرزمین فلسطین در بندرى به نام ایله که امروز به نام بندر ایلات معروف مىباشد) زندگى مىکردند و از طرف خداوند به عنوان آزمایش و امتحان به آنها دستور داده شد که صید ماهى را در آن روز تعطیل کنند اما آنها با این دستور مخالفت کردند و گرفتار مجازات مسخ شدند . مسخ یا به تعبیر دیگر تغییر شکل انسانى به صورت حیوان مسلما موضوعى بر خلاف جریان عادى طبیعت است، البته موتاسیون و جهش و تغییر شکل حیوانات به صورت دیگر در موارد جزئى دیده شده است، و پایههاى فرضیه تکامل در علوم طبیعى امروز بر همان بنا نهاده شده، ولى مواردى که در آن موتاسیون و جهش دیده شده صفات جزئى حیوانات است، نه صفات کلى، یعنى هرگز دیده نشده است که نوع حیوانى بر اثر موتاسیون تبدیل به نوع دیگر شود، بلکه خصوصیاتى از حیوان ممکن است دگرگون گردد، و تازه جهش در نسلهایى که به وجود مىآیند دیده مىشود، نه اینکه حیوانى که متولد شده است با جهش تغییر شکل دهد، بنا بر این دگرگون شدن صورت انسان یا حیوانى به صورت نوع دیگر امرى است خارق العاده اما بارها گفتهایم مسائلى بر خلاف جریان عادى طبیعى وجود دارد، گاهى به صورت معجزات پیامبران و زمانى به صورت اعمال خارقالعادهاى که از پارهاى از انسانها سر مىزند، هر چند پیامبر نباشند (که البته با معجزات متفاوت است) بنا بر این پس از قبول امکان وقوع معجزات و خارق عادات، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانى به انسان دیگر مانعى ندارد . . و همانطور که در بحث اعجاز انبیاء گفتهایم، وجود چنین خارق عاداتى نه استثناء در قانون علیت است نه بر خلاف عقل و خرد، بلکه تنها یک جریان عادى طبیعى در اینگونه موارد شکسته مىشود که نظیرش را در انسانهاى استثنایى کرارا دیدهایم .». بنا بر این هیچ مانعى ندارد که مفهوم ظاهر کلمه مسخ را که در آیه فوق و بعضى دیگر از آیات قرآن آمده است بپذیریم و بیشتر مفسران هم همین تفسیر را پذیرفتهاند .. ولى بعضى از مفسران که در اقلیت هستند معتقدند که مسخ به معنى مسخ روحانى و دگرگونى صفات اخلاقى است، به این معنى که صفاتى همانند میمون یا خوک در انسانهاى سرکش و طغیانگر پیدا شد، رو آوردن به تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکمپرستى و شهوترانى که از صفات بارز این دو حیوان بود در آنها آشکار گشت . این احتمال از یکى از قدماى مفسرین به نام مجاهد نقل شده است .. و اینکه بعضى ایراد کردهاند که مسخ بر خلاف قانون تکامل و موجب بازگشت و عقبگرد در خلقت است، درست نیست، زیرا قانون تکامل مربوط به کسانى است که در مسیر تکاملند، نه آنها که از مسیر انحراف یافته و از محیط شرائط این قانون به کنار رفتهاند، فى المثل یک انسان سالم در سنین طفولیت مرتبا رشد و نمو مىکند اما اگر نقائصى در وجود او پیدا شود، ممکن است نه تنها رشد و نموش متوقف گردد بلکه رو به عقب برگردد، و نمو فکرى و جسمانى خود را تدریجا از دست بدهد. ولى در هر حال باید توجه داشت که مسخ و دگرگونى جسمانى متناسب با اعمالى است که انجام دادهاند، یعنى چون عدهاى از جمعیتهاى گنهکار بر اثر انگیزه هواپرستى و شهوترانى دست به طغیان و نافرمانى خدا مىزدند و جمعى با تقلید کورکورانه کردن از آنها، آلوده به گناه شدند، لذا به هنگام مسخ، هر گروه به شکلى که متناسب با کیفیت اعمال او بوده ظاهر مىشده است. البته در آیات مورد بحث تنها سخن از قرده (میمونها) به میان آمده است و از خنازیر (خوکها) سخنى نیست، ولى در آیه 60 سوره مائده گفتگو از جمعیتى به میان آمده است که به هنگام مسخ به هر دو صورت فوق (بعضى قرده و بعضى خنازیر) تغییر چهره دادند، که به گفته بعضى از مفسران مانند ابن عباس، آن آیه نیز در باره همین اصحاب سبت است که پیر مردان سرجنبانان شکمپرست و شهوتپرستشان به خوک و جوانان مقلد چشم و گوش بسته که اکثریت را تشکیل مىدادند به میمون تغییر چهره دادند. ولى در هر حال، باید توجه داشت که طبق روایات، مسخشدگان تنها چند روزى زنده مىماندند و سپس از دنیا مىرفتند، و نسلى از آنها به وجود نمىآمد . تفسیر نمونه، ج6، ص: 425 @Porseman_channel
پرسمان 💢دليل وجوب حجاب؟💢 @Porseman_channel «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ» نور (24)، آيه 31. ؛ «و زينت خود را جز آن مقدار كه نمايان است، آشكار نكنند و [اطراف] روسرىهاى خود را بر سينه خود افكنند [تا گردن و سينه با آن پوشانده شود]». «حجاب»، در لغت به معناى پرده، حاجب و پنهان كردن است و در اصطلاح «پنهان كردن زن خود را از ديد مرد بيگانه است». آنچه دين اسلام بر زنان لازم دانسته، همان پوشش است كه در متون دينى و در كلام فقيهان، از آن به ستر، پوشش، ساتر و پوشاننده تعبير شده است. حجاب و پوشش پيش از اسلام، در ميان برخى از ملّتها- از جمله ايران باستان و قوم يهود و شايد در هند- مطرح و از آنچه كه در قانون اسلام آمده، سختتر بوده است. مطهرى، مرتضى، مسأله حجاب، ص 21. اين دستور در دين اسلام،ظاهرا حدود سالهاى چهارم و پنجمتشريع گرديده است. حجاب، يكى از احكام ضرورى اسلام به شمار مىآيد و شيعه و سنى بر آن، اتفاق نظر دارند. خداوند متعال در اين باره سه آيه نور (24)، آيه 31 و احزاب (33)، آيه 59 و 33. در شهر مدينه، نازل كرده و در دو مورد آن ، نور (24)، آيه 31 و احزاب (33)، آيه 59. به مسأله پوشش بانوان اشاره كرده است. علاوه بر اين، احاديث بسيارى درباره اهميت و چگونگى حجاب نقل شده است. الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 521و ص: 532 قرب الإسناد (ط - الحديثة)، متن، ص: 82 بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج101 ؛ ص33 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج101، ص: 33 رسائل حجابيه، ج‌1، ص: 145مجموع ادله و روایات را ذکر کرده است @Porseman_channel
پرسمان 💢اثبات عدم تحریف درقرآن💢 قرآن کتاب هدایت بشر تا قیامت می باشد و با توجه به خاتمیت رسالت؛کتاب ایشان نیز تحریف ناپذیر و بدون تاریخ مصرف می باشد.وگرنه نقض غرض پیش خواهد آمد. تحریف به این معنا که چیزی برقرآن اضافه شده یا چیزی از آن کم و حذف شده به هیچ وجه قابل قبول نیست و موجب عدم حجیت همه کلام خدامی شود و همه آیات و مطالبش را تحت الشعاع احتمال تحریف و تغییر قرار خواهد داد @Porseman_channel 💢 فهرست ادله عدم تحریف قرآن💢 1- برهان حکمت 2- برهان اعجاز 3- برهان خاتمیت 4- برهان تحدی دائمی 5- برهان جامعیت 6- شیوه وحیانی قرآن 7- برهان تواتر 8- شیوه بیانی قرآن 9- شیوه نزول قرآن 10- شیوه تعلیم قرآن 11- اهتمام مسلمانان @Porseman_channel برای دریافت توضیح و تفصیل براهین مذکور به کتب مصونیت قرآن از تحریف ؛آیت الله معرفت قرآن هرگزتحریف نشده است؛ علامه حسن زاده آملی نزاهت قرآن از تحریف علامه جوادی آملی و...مراجعه فرمایید @Porseman_channel
پرسمان 💢برف درقرآن💢 @Porseman_channel این که نام برف در قرآن نیامده، مسئله عجیبی نیست؛ چرا که به جز اسم برف موارد بسیار دیگری نیز وجود دارد که در قرآن به آنها اشاره نشده است. بدیهی است که این نقصی برای قرآن نخواهد بود؛ زیرا قرآن کتاب دائرة المعارف نیست، تا اسامی هر چیزی در آن وجود داشته باشد. وقتی می گوییم قرآن کتابی جامع است، منظورمان این است که همه چیزهایی که انسان برای رسیدن به کمال و سعادت اخروی و دنیوی خود بدان محتاج است، در قرآن بیان شده است. "قرآن یک کتاب تربیت وانسان سازی است که برای تکامل فرد وجامعه در همه جنبه های معنوی ومادی نازل شده است وهر آنچه برای هدایت بشر لازم است درآن بیان شده است والا قرآن یک دایره المعارف بزرگ نیست که تمام جزئیات علوم ریاضی،جغرافیایی،شیمی،فیزیک وگیاه شناسی ومانند آن درآن آمده باشد " واژه‌ي فارسي «برف» در زبان عربي به معنا «ثلج» آمده است. اين واژه به صراحت در قرآن نيامده است. ولی در سوره اعراف آیه 130-134 ضمن بیان عذاب فرعونیان ؛کلمه رجز آمده که امام صادق ع آن را به برف قرمز که هرگز مشابه آن را ندیده بودند.معنا نموده است. عن الرضا عليه السلام في قوله: لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ قال: الرجز هو الثلج ثم قال: خراسان بلاد رجز. تفسیر نورالثقلین ج2ص60 عن أبي عبد الله عليه السلام انه أصابهم ثلج أحمر و لم يروه قبل ذلك، فماتوا فيه و جزعوا و أصابهم ما لم يعهدوه قبله. تفسیر مجمع البیان ج3-4ص723 و در سوره نورآیه 43 اشاره به واژه برد شده است که درلغت به معنای آب منجمد از سرما می باشد التحقیق ج1 ص247 وعلامه طباطبایی فرموده البردقطعات الجمدالنازل من السماء قطعات جامدیخی که ازآسمان فرود می آید المیزان ج15ص137 که این معنا اعم از برف و تگرگ می باشد... @Porseman_channel
پرسمان 💢آیت الکرسی چند آیه است فقط یک آیه یا 3 آیه؟💢 @Porseman_channel قرائنی در دست است که نشان می دهد همان یک آیه است: 1. تمام روایاتی که در فضیلت آن وارد شده و از آن تعبیر به آیه الکرسی کرده همه نشان می دهد که یک آیه بیش نیست. 2. تعبیر به کرسی فقط در همان آیه اول است و نامگذاری به آیه الکرسی نیز مربوط به همین آیه است. 3. در بعضی از احادیث به همین معنی تصریح شده مانند حدیثی که در امالی شیخ از امیر مؤمنان علی(ع) نقل شده است که ضمن بیان فضیلت آیه الکرسی از «الله لا اله الا هو» شروع فرمود تا «و هو العلی العظیم». 4. در مستدرک سفینه البحار (ج 9، ص 97)، از مجمع نقل می کند «و آیه الکرسی معروفه و هی الی قوله و هو العلی العظیم؛ آیه الکرسی معروف است و آن تا و هو العلی العظیم است». 5. در حدیثی از امام علی بن الحسین(ع) می خوانیم که پیامبر اکرم(ص) فرمود: کسی که چهار آیه از اول سوره بقره و آیه الکرسی و دو آیه بعد از آن و سه آیه از آخر بقره را بخواند، هرگز ناخوشایندی در خودش و مالش نمی بیند و شیطان به او نزدیک نمی شود و قرآن را فراموش نمی کند(بحارالانوار، ج 89، ص 265). از این تعبیر نیز استفاده می شود که آیه الکرسی یک آیه است. 6. در بعضی از روایات وارد شده که آیه الکرسی پنجاه کلمه است و در هر کلمه ای پنجاه برکت است مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 361). شمارش کلمات آیه نیز نشان می دهد که تا «و هو العلی العظیم» پنجاه کلمه است. آری در بعضی از روایات دستور داده شده است که تا «هم فیها خالدون» بخواند، بی آن که عنوان آیه الکرسی مطرح باشد. به هر حال آنچه از قرائن بالا استفاده می شود این است که آیه الکرسی یک آیه بیشتر نیست (تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج 2، ص 276). مشهور روایات و احادیث دلالت دارد که آیة‌الکرسی فقط همین یک آیه است. از «اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ» شروع شده و به «وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» ختم می‌گردد و اساساً سیاق و شأن نزول آیات بعدی متفاوت است. *- در روايتی كه از حضرت اميرمؤمنان علی عليه السّلام در باب فضيلت آيةالكرسی بيان شده است، آن حضرت آيةالكرسی را از جمله "اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ" شروع و با جمله "الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ" ختم كرده اند. (علامه طباطبایی [ره]، الميزان، ج 2، ص 515) *- علامه مجلسی (ره): و المشهور انّ آية الكرسی الی "العلی العظيم" – مشهور این است که آیة الکرسی تا «العلی العظیم» است. (بحارالانوار، ج86، ص 4، روايت 3، باب 38) *- در احادیث و روایاتی بسیاری تصریح شده که آیة الکرسی 50 کلمه است. آنچه درباره آیة الکرسی مناسب به نظر می‌رسد این است که؛ با توجه به روایاتی که عنوان «آیة الکرسی» در آن ذکر شده، به همان آیه 255 سوره بقره می‌گویند، اما در برخی روایات علاوه بر سفارش به خواندن آیة الکرسی، به خواندن دو آیه بعد از آن هم سفارش شده است، ولی نه به عنوان آیة الکرسی؛ از این‌رو، میان عرف مؤمنان جا افتاده است که آیة الکرسی به سه آیه 255 تا 257 سوره بقره گفته می‌شود شایان ذکر است هر چند از نظر برخی مفسران آیه الکرسی تنها آیه 255 سوره بقره است؛ اما بیشتر مراجع تقلید در نماز لیله الدفن (= نماز وحشت) فرموده اند: احتیاط آن است که تا «هم فیها خالدون» یعنی انتهای آیه 257 خوانده شود (ترجمه تحریرالوسیله، امام خمینی، ج 1، ص 173 ؛ عروه الوثقی، محمد کاظم طباطبایی یزدی، ج 1، ص 326، ). @Porseman_channel