💢محمدحنفیه چرا نامیده شد💢
@Porseman_channel
نام اصلی محمد بن حنفیه؛ «محمد بن على بن ابیطالب»، و نام مادر او «خوله دختر جعفر بن قیس بن مسلمة بن عبید بن ثعلبة بن یربوع بن ثعلبةمن الدؤل بن حنیفة» است. او را بخاطر نام قبیله مادرش به حنفی میخواندند.
روزی امام على(ع) به پیامبر(ص) گفت: اگر پس از شما خداوند به من پسرى ارزانى فرمود، آیا میتوانم نام و کنیه شما را بر او قرار بدهم؟ پیامبر(ص) فرمود: «بله».
لذا بعدها امام علی(ع) نام او را محمد و کنیه او را ابوالقاسم قرار داد.
او در سال 16 قمری در مدینه به دنیا آمد و در سن 65 سالگی و در سال 81 در مدینه از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد.
اما اینکه آیا انتساب به مادر نوعی توهین به شمار نیامده و در تاریخ نیز سابقه دارد، باید گفت؛ در گزارشها و منابع گوناگونی سخن از افراد بزرگی آمده و آنها را به نام مادرشان منتسب نمودهاند، بدون آنکه توهینی به شمار آید.
در ذیل به برخی از این افراد اشاره میشود:
1. پیامبر اسلام(ص): در حرزی که برای پیامبر اکرم(ص) آمده است، آنحضرت به نام مادرشان آمنه معرفی شدهاند: «وُجِدَ فِی مَهْدِهِ تَحْتَ کَرِیمَتِهِ الشَّرِیفِ فِی حَرِیرَةٍ بَیْضَاءَ مَکْتُوبٌ أُعِیذُ مُحَمَّدَ بْنَ آمِنَةَ بِالْوَاحِدِ مِنْ شَرِّ کُلِّ حَاسِدٍ قَائِمٍ أَوْ قَاعِدٍ أَوْ نَافِثٍ عَلَى الْفَسَادِ جَاهِدٍ [مُجَاهِدٍ] وَ کُلِّ خَلْقٍ مَارِدٍ...».
2. امام حسین(ع): هنگامی که امام حسین(ع)، عبدالله بن یقطر حمیری را به سمت کوفه و به سوی مسلم بن عقیل فرستاد، سپاه حصین بن تمیم او را دستگیر کرد و به سوی عبیدالله بن زیاد فرستادند. عبیدالله به او گفت: بالای قصر برو و حسین را لعنت کن. او هم بالای قصر رفت و خود را اینگونه معرفی کرد «أیّها الناس؛ إنی رسول الحسین بن فاطمة بنت رسول الله لتنصروه و توازروه على ابن مرجانة ابن سمیّة الدعی...».
4. عمار بن یاسر: رسول خدا(ص) هنگام ساختن مسجد، عمار بن یاسر را به عمار بن سمیه خطاب و فرمودند: «وَیْحَکَ یَا ابْنَ سُمَیَّةَ تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ».
بر این اساس، انتساب به مادر، بیاحترامی به فرد نیست، اما در مورد اینکه محمد بن حنفیه چرا به مادرش منتسب شده، میتوان چند احتمال را نیز مطرح کرد:
الف. مادر حسنین(ع) حضرت زهرا(س) و مادر محمد، خوله حنفیه است و برای فرق گذاشتن بین فرزندان آنحضرت، محمد را به مادرشان نسبت دادند.
ب. با وجود اجازه امام علی(ع) از پیامبر(ص) برای نامگذاری محمد به این نام، این نامگذاری مورد اعتراض افرادی مثل طلحه قرار گرفت که چرا نام و کنیه پسر خود را مانند نام و کنیه پیامبر(ص) قرار داده است، در حالیکه پیامبر(ص) فرمودند که نام و کنیه او را بر کسى از امتش قرار ندهند.
شاید همان معترضان بودند که نام او را به گونهای تغییر دادند که کمترین تشابه را با نام پیامبر(ص) داشته باشد.
ج. پیامبر(ص) فرمود: «مهدی از فرزندان من است و نام او نام من است و کنیه او کنیه من است ...».
شاید برای جلوگیری از سوء استفاده افرادی مثل فرقه کیسانیه از این حدیث، نام او را به گونهای تغییر دادند که گمان نشود او از فرزندان پیامبر(ص) است.
@Porseman_channel
💢جکم کفش جامانده در مسجد💢
@Porseman_channel
مسأله ۲۵۸۱ اگر کفش او را ببرند و کفش دیگری به جای آن بگذارند چنانچه بداند کفشی که مانده مال کسی است که کفش او را برده (۱) (در صورتی که از پیدا شدن صاحبش مأیوس و یا برایش مشقّت داشته باشد (۲) میتواند (۳) بجای کفش خودش بردارد (۴) ولی اگر قیمت آن از کفش خودش بیشتر باشد باید هر وقت صاحب آن پیدا شد زیادی قیمت را به او بدهد و چنانچه از پیدا شدن او ناامید شود (۵) باید با اجازه حاکم شرع زیادی قیمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد (۶) و اگر احتمال دهد کفشی که مانده مال کسی نیست که کفش او را برده (۷) باید با آن معامله مجهول المالک نماید، یعنی از صاحبش تفحّص کند و چنانچه از پیدا کردن او مأیوس شود از طرف او به فقیر صدقه بدهد.
(۱) (اراکی): و بداند که عمداً برده و دسترسی به او ندارد..
(خوئی)، (سیستانی)، (تبریزی)، (فاضل): و راضی است که کفشش را عوض کفشی که برده است بردارد ((فاضل): بلکه اگر بداند عمداً آن را برداشته)..
(زنجانی): و نتواند کفش خود را بدست آورد..
(مکارم): و این کار عمداً انجام شده و دسترسی به آن شخص نیست..
(۲) [قسمت داخل پرانتز بجز رساله آیات عظام: (نوری) و (فاضل) در بقیّه رسالهها نیست]
(۳) (اراکی): میتواند کفش او را به عنوان تقاص..
(زنجانی): میتواند کفشی را که مانده..
(۴) (خوئی)، (سیستانی)، (تبریزی): و همچنین است اگر بداند که کفش او را به طور ناحق ّ و ظلم برده است، ولی در این فرض باید قیمت آن از کفش خودش بیشتر نباشد و الّا حکم مجهول المالک نسبت به زیادی قیمت جاری است، و در غیر این دو صورت، حکم مجهول المالک بر آن کفش جاری خواهد بود ((تبریزی): مگر آن که بداند صاحب او از آن کفش، اعراض کرده).
(صافی): به شرط آنکه قیمت آن از کفش خودش بیشتر نباشد، ولی اگر قیمتش بیشتر باشد و از دسترسی به صاحبش ناامید باشد حکم مجهول المالک را دارد و اگر بخواهد آن را بردارد باید با اذن حاکم شرع و پرداخت زیادی قیمت به حاکم شرع باشد چنانکه میتواند زیادی قیمت را با اذن حاکم شرع از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر احتمال دهد کفشی که مانده مال کسی نیست که کفش او را برده، در صورتی که قیمت آن از ۶/ ۱۲ نخود نقره سکّه دار کمتر باشد و مأیوس از دسترسی به صاحبش باشد احتیاطاً آن را به حکم مجهول المالک عمل نماید و اگر بیشتر باشد تا یک سال اعلان کند و بعد از یک سال احتیاطاً از طرف صاحبش صدقه بدهد.
(مکارم): و چنانچه دسترسی به حاکم شرع دارد از او اجازه بگیرد..
(۵) (اراکی): بنا بر احتیاط واجب با اجازه حاکم شرع زیادی قیمت را از طرف صاحبش به فقیر غیر سید صدقه بدهد. و اگر کسی که کفش او را برده متعمّد نبوده یا احتمال دهد کفشی که مانده مال کسی نیست که کفش او را برده و دسترسی به او نیست باید با آن معامله مجهول المالک نماید، یعنی از صاحبش تفحّص کند و چنانچه از پیدا کردن او مأیوس شود، بنا بر احتیاط واجب با اجازه حاکم شرع از طرف او به فقیر غیر سیّد صدقه بدهد.
(فاضل): باید زیادی قیمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر احتمال دهد کفشی که مانده مال کسی نیست که کفش او را برده چنانچه از پیدا کردن صاحبش مأیوس باشد، از طرف او آن را صدقه بدهد و احتیاط واجب آن است که به اذن حاکم شرع باشد.
(مکارم): زیادی را از طرف صاحبش صدقه میدهد، ولی اگر یقین دارد یا احتمال میدهد کفشی که مانده مال کسی نیست که کفش او را برده، چنانچه از پیدا کردن صاحب آن مأیوس باشد باید آن را صدقه دهد.
(۶) (زنجانی): باید به اجازه حاکم شرع زیادی قیمت را صدقه بدهد و اگر احتمال دهد کفشی که مانده مال کسی نیست که کفش او را برده، در صورتی که قیمت آن از یک درهم کمتر باشد، میتواند برای خود بردارد و اگر بیشتر باشد، باید تا یک سال اعلان کند و بعد از یک سال احتیاطاً صدقه بدهد
(۷) (گلپایگانی)، (نوری): در صورتی که قیمت آن از ۶/ ۱۲) نخود نقره سکّه دار کمتر باشد، میتواند برای خود بردارد و اگر بیشتر باشد، باید تا یک سال اعلان کند و بعد از یک سال احتیاطاً از طرف صاحبش صدقه بدهد
@Porseman_channel
💢مطلاق بودن امام حسن مجتبی علیه السلام 💢
@Porseman_channel
مام حسن مجتبی(ع)، از شخصیتهایی است که هدف آماج احادیث مجعول قرار گرفته، اما دشمنان اینبار ایشان را به تعدّد ازدواج و بسیاری طلاق متهم کردهاند! اتهامی که بیاساس بودن آن درباره شخصیتی همانند امام حسن مجتبی(ع) کاملاً واضح است.
در بعضی از این روایات چنین آمده است:
الف. امام علی(ع) به مردی که در مورد خواستگاری حسن، حسین و عبداللّه بن جعفر از دخترش با ایشان مشورت میکرد، فرمود: «بدان! حسن، بسیار طلاق میدهد. دخترت را به حسین تزویج کن؛ زیرا برای دخترت بهتر است».[1]
📚المحاسن، ج 2، ص 601،
ب. امام صادق(ع): «حسن بن علی پنجاه زن را طلاق داد. تا آنکه حضرت علی(ع) در کوفه بپا خاست و فرمود: ای کوفیان! به حسن دختر ندهید؛ زیرا بسیار طلاق میدهد. مردی بر پا خاست و گفت: به خدا سوگند، چنین میکنیم. او فرزند رسول خدا(ص) و فاطمه(س) است، اگر خواست همسرش را نگه میدارد و اگر نخواست طلاق میدهد».
📚الکافی، ج 6، ص 56
ج. امام باقر(ع): «علی(ع)، کوفیان را مخاطب ساخت و فرمود: به حسن زن مدهید؛ زیرا بسیار طلاق میدهد».
📚دعائم الاسلام، ج 2، ص 258،
در بعضی از کتب اهل سنت نظیر: انساب الاشراف،قوت القلوب، شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید معتزلی
📚انساب الاشراف، ج 3، ص 25،
و ابو طالب مکى، محمد بن على، قوت القلوب، ج 2، ص 412،
وابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 12 – 13،
و... نیز همین مطالب تکرار شده است و از آنجایی که گفتهاند دروغ هر چه بزرگتر باشد قبول کردنش آسانتر است در بعضی از جعلها عدد همسران مطلقه آنحضرت را به سیصد نفر رساندهاند!
📚قوت القلوب، ج 2، ص 412.
که همه اینها سخیف و فاقد ارزش و به دور از عقل و منطق است.
شواهد تاریخی، عقیدتی فراوانی در دست است که بر نادرستی این نقلها دلالت دارد:
1. امام مجتبی(ع) در نیمه رمضان سال سوم هجری به دنیا آمد و بنا بر مشهور، در 28 صفر سال پنجاه هجری از دنیا رفت.
اگر اولین ازدواج آنحضرت در 20 سالگی باشد، تا سال شهادت پدر؛ یعنی سال 40 هجری، یعنی در فاصله 17 سال، باید این تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد که با توجه به اینکه آنحضرت در دوران پنج ساله حکومت پدر در تمامی سه جنگ نهروان، جمل و صفین شرکت داشتند و با توجه به اینکه آنحضرت بیست بار پیاده از مدینه به حج رفتند و حج گذاردند چگونه ممکن است وقت کافی برای چنین ازدواجهایی داشته باشند. بنا بر این، قبول چنین احادیثی امری نامعقول است.
2. بیشتر روایاتی که در کتب حدیث آمده منقول از امام صادق(ع) است؛ یعنی این مطلب حدود نزدیک به یک قرن پس از زمان امام مجتبی(ع) مطرح میشود، چرا که وفات امام صادق(ع) در سال 148 هجری و شهادت امام مجتبی(ع) در سال پنجاه هجری رخ داد. اگر واقعاً این روایات از امام صادق(ع) باشد حضرت چه هدفی از بیان آن بعد از یک قرن داشتهاند؟ آیا درصدد بیان و افشای بحران خانوادگی امام مجتبی(ع) بودهاند؟! قابل تأمّل است که این سخن در همان اوان، بر زبان منصور دوانیقی دشمن سرسخت ائمه(ع)، جاری میشود. مسعودی، سخنرانی منصور را در جمع خراسانیها چنین نقل کرده است :«سوگند به خداوند که فرزندان ابوطالب را با خلافت وا نهادیم، و به هیچ روی متعرض آنان نشدهایم، تا آنکه علی بن ابیطالب خلافت را به دست گرفته و آن زمان که موفق نشد در حکومت، تن به حکمیت داد. مردم اختلاف کردند و سخنشان گوناگون شد تا گروهی بر او هجوم آورده و او را کشتند. پس از وی، حسن بن علی بپا خاست. او مردی نبود که اگر اموالی بر او عرضه میشد، بستاند. معاویه با حیله او را ولیعهد خود کرد. و سپس او را خلع کرد. او به زنان رو آورد. روزی نبود که ازدواج نکند یا طلاق ندهد. تا آنکه در بستر از دنیا رفت».
📚مروج الذهب، ج 3، ص 300،
3. اگر چنین امری واقع شده بود باید دشمنان قسم خورده و بهانه جویانی که بر کوچکترین امری مثل رنگ و جنس لباس ایشان اعتراض میکردند، در زمان حیات آنحضرت، این امر را بر ایشان خُرده میگرفتند و در مناظرات و اعتراضهایی که بر حضرت داشتند بر این نکته ـ که اگر صحیح بود نقطه ضعف بزرگی به شمار میرفت ـ انگشت میگذاشتند. ولی چنین امری از آن دوران، گزارش نشده است.
4. تعداد همسران و فرزندان و دامادانی که برای حضرت امام حسن در منابع تاریخی آمده، با این رقمها سازگاری ندارد. بیشترین تعداد فرزندان را 22 و کمترین را 12 گفتهاند و تنها 13 نام به عنوان همسر، برای ایشان ذکر شده که ترجمه و شرح حال بیش از سه تن آنان در دست نیست و نیز بیش از سه داماد برای آن بزرگوار در کتب تاریخ، گزارش نشده است.
📚قرشى، باقر شریف، حیاة الإمام الحسن بن على(ع)، ج 2، ص 455 – 460 و 461 ـ 469،
5. روایاتی بر مبغوضیت طلاق دلالت دارد. این روایات در کتب حدیثی شیعه و اهل سنت به نحو مکرّر، نقل شده است.
رسول خدا(ص): «منفورترین حلالها نزد خداوند، طلاق است».
📚سجستانی، أبو داود سلیمان بن أشعث، سنن ابی داود، ج 3، ص 504،
امام صادق(ع): «ازدواج کنید و طلاق ندهید؛ زیرا طلاق عرش خداوند را به لرزه درمیآورد».
📚طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص 197
و نیز امام صادق(ع)، از پدرشان نقل میکند: «خداوند کسی را که بسیار طلاق دهد و به دنبال تنوع ذائقه جنسی باشد، دشمن میدارد».
📚وسائل الشیعة، ج 22، ص 8.
حال آیا میتوان گفت: امامی معصوم به طور مکرّر دست به چنین عملی زند و این عمل، توجیهی نداشته باشد که پدرش هم اقدام به جلوگیری از آن نماید.
6. امام حسن مجتبی(ع) عابدترین و زاهدترین انسان زمانش بود،
📚شافعی، ابراهیم بن سعد الدین، فرائد السمطین، ج 2، ص 68،
و همواره این چنین نیایش میکرد: «من از پروردگارم حیا میکنم که او را ملاقات کنم در حالی که پیاده به سوی خانه او نرفته باشم».
📚بحارالانوار، ج 43، ص 399
او بیستبار پیاده از مدینه به حج رفت و حج گذارد چگونه ممکن است مرتکب چنین اعمالی شود؟!
7. صفت «مِطلاق»(پُر طلاق)، در جاهلیت نیز مذموم بود. وقتی خدیجه(س) به پسر عمویش ورقه، از خواستگارانش سخن گفت و با وی مشورت کرد که به کدام پاسخ مثبت دهد، ورقه جواب داد: شیبه بسیار بدبین است، عقبه پیرمرد است، ابوجهل مردی متکبر و بخیل است، صلت مردی مطلاق است. آنگاه خدیجه(س) گفت: «نفرین خدا بر اینها باد، ولی آیا میدانی مرد دیگری هم از من خواستگاری کرده است؟».
و اینک جای تأمل است، چگونه خصلتی که در جاهلیت مورد ذم و سرزنش بوده و مردمان آن دوره حاضر نبودند به چنین مردی (مطلاق) زن دهند، آنوقت حضرت علی(ع) فرزند زاهد و پارسای خود را چنین وصف کرده باشد؟! و امامی معصوم به چنین خصلت ناپسندی که مبغوض خداوند است آلوده باشد.
اینها بعضی از شواهدی بود که بر دروغ و بی اساس بودن این نقل ها گواهی میدهد.
بنابر این، نمیتوان این مضامین سخیف و نقلهای ناصواب را در حق شخصیتی پذیرفت، که در روایات متعددی از قول رسول گرامی اسلام(ص) مورد تعریف و تمجید قرار گرفته است.
📚مهریزى، مهدى، تأملى در احادیث کثرت طلاق، مجله پیام زن، شماره 76، تیر 1377ش.
کتابهایی که در این زمینه میتوان به آنها رجوع کرد:
1. قرشى، باقر شریف، حیاة الامام الحسن(ع)
2. مطهرى، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام
3. پیشوایى، مهدى، زندگى امام حسن(ع)
4. مصطفوى، حسن، الامام المجتبى(ع)
5. شفیعى، سیدعلى، از گوشه و کنار تاریخ
6. رسولى محلاتى، سیدهاشم، زندگانى امام مجتبى(ع)
7. زمانى، احمد، حقایق پنهان
@Porseman_channel
💢فلسفه تعدد زوجات رسول خدا صلی الله علیه و آله 💢
@Porseman_channel
پيامبر اسلام (ص) خانه كوچكى داشت که این خانه دارای اطاقهاى مختلفى بود پیامبر (ص)ازدواجهای متعددی کرده بودند که هرکدام دليلى داشت، كتابهاى زيادى شايد صد كتاب در اين زمينه نوشته شده، كه چرا پيامبر ما زنان متعدّد داشت، افراد مختلفى بودندکه با پیامبر(ص)دشمنی می کردند چون يكى از راه های ارتباط با قبيله هاى مختلف اين بود كه احساس كنند كه پيغمبر داماد آن قبيله است و كارشكنى نكنند و پيامبر را از خودشان بدانند و اگر بگوييم همه زنانی که داشتند دختر و جوان بودند و چنين و چنان بودند اين چنين نیست و یک دروغی بیش نیست پيامبر(ص) اوّلين ازدواجشان در سنّ 25 سالگی باخدیجه بود که 40 سال داشت يعنى بيست و پنج سالگى تا حدود بعد از بعثتش تا حدود چهل و چند سالگى يك همسر داشته آدمى كه آن ور پنجاه سال بين پنجاه و شصت سال زنهاى مختلفى بگيرد آن ديگر نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله جسارت نباشد كسى كه آنوَرِ پنجاه سالگى و شصت سالگى داماد مى شود آن ديگر هدفش، هدف جوانى وهوس نيست.
علاوه بر اينكه هر زنى يك خصوصيّتى داشته مثلا بعضى از زنها بدلیل اینکه مسلمان شدند فاميل آنها را بيرونشان مي كرد و می گفتند حال كه مسلمان شدهاى برو كنار ديگه تو فاميل ما نيستی پيغمبر اين زنِ مسلمان را با يك مرد مسلمان عقد می كرد بعد مرد هم مىرفت جبهه شهيد مى شد، اين نه شوهر داشت و نه کس و کار و هم از نظر شوهر ضربه خورده بود هم از نظر فاميل هم چند تا يتيم داشت،پس با آنها ازدواج می کرد زنى كه يك مشت يتيم دارد و از زنهاى پيامبر غير از حضرت خديجه بقیه فقیر بودند بنابراين به چند اصل دقت كنيد:
1- پيغمبر ما كارى را روى هوس نمی كرد نعوذ بالله آدمهاى عادى هم كه روى هوس كار می كنند اين وَرِ چهل سالگى است نه آن وَرِ پنجاه و پنج سالگى است.
2 -زنان پيامبر جوان جوان نبودند، داغدار بودند، بعضى هاى آنها چند شوهر كرده بودند و از فاميل اخراج شده بودند.
اجمالٌا اخراج شده از فاميل، شهيد داده، يتيم دارد، سن بالا، آن وَرِ پنجاه سال با اين خصوصيّات ديگر وصله اى به پيغمبر نمى چسبد
ازدواجهاى پیامبر در بسیارى از موارد، مانند: ازدواج با «صفیه» دختر حىّ بن اخطب رئیس قبیله بنى نضیر، «حفصه» دختر عمر، «جویره» دختر حارث، رئیس قبیله بنى مصطلق جنبه سیاسى داشته و براى کاستن از عداوت، یا ایمان آوردن و یا طرح دوستى و جلب محبت اشخاص و یا قبایل بوده است که از رهگذر این ازدواجها تمام افراد یک قبیله مسلمان مىشدند.
2. بعضى ازدواجهاى پیامبر مانند: ازدواج با «زینب»، براى شکستن سنت جاهلى بوده است که شرح آن در تفاسیر مختلف در ذیل آیه 37 سوره احزاب آمده است.
3. برخى ازدواجهاى پیامبر براى تأمین نیاز اقتصادى بیوه زنان بود، به خصوص افرادى که سرپرست خود را در راه اسلام از دست داده بودند هم چون «سوده» و «ام سلمه».
🔴در نتیجه، با بررسى اجمالى از همسران پیامبر در مىیابیم که ازدواجهاى متعدد او از روى شهوترانى نبوده است، اگر چنین بود پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در اوج جوانى و در سن 25 سالگى با حضرت خدیجه ازدواج نمىکرد و تا زمانى که حضرت خدیجه علیها السلام زنده بود همسرى دیگرى را انتخاب نکرد و همسران دیگر را بعد از وفات حضرت خدیجه علیها السلام و در زمان هجرت در مدینه و پایهریزى حکومت اسلامى و در سن کهولت یعنى 53 سالگى به بعد اختیار نمود و اگر چنین بود زمانى که زن جوانى به نام عایشه را اختیار کرد، دیگر به سراغ امسلمه - که زنى پیر بود - نمىرفت و...
📚ر. ک: فلسفه ازدواج دائم و موقت در اسلام، سید مجتبى ذاکرى شاندیز، ص 149-167؛
و حریت و حقوق زن در اسلام، على شریعتى و محمد عبدى، ص 39؛
وحیوةالقلوب، علامه مجلسى، ج 4، ص 1519-1570
@Porseman_channel
💢چراترتیب نزول نه💢
چرا ترتيب فعلي قرآن بر اساس ترتيب نزول قرآن جمع آوري نشده است؟
@Porseman_channel
طبق نظر محققان و مفسران قرآني، قرآن مجيد در مكه و مدينه، در حالت سفر و غير سفر،
📚اتقان في علوم القرآن، ترجمة مهدي حائري قزويني، ج1، ص75
شب و روز، هنگام جنگ و صلح، پيشامدها و حادثههاي گوناگون، هنگام پرسش و احتياجات فرهنگي و علمي، در اصول عقايد، اخلاقيات، مواعظ و احكام الهي و هزاران نكتة ديگر، در پديدههاي مختلف نازل ميشد. در مابين اين دو زمان احتياج به بيان موضوع ديگر پيش ميآمد كه آياتي در اين زمينه نزول مييافت. گاهي چند آيه از يك سوره نازل ميشد،ولي پيش از آنكه بقية همان سوره نازل شود به مناسبتي خاص آياتي از سورة ديگر وحي ميشد و پيامبر- صلي الله عليه و آله وسلم - دستور ميدادند كه هر آيه در محلش و در سورة مناسب خودش قرار داده شود.
البته چينش آيات بدستوررسول خدا- صلي الله عليه و آله وسلم – وطبق دستورخداوندمتعال بوده كه در روايتي از اهل سنت آمده است كه جلال الدين سيوطي، از عثمان بن عفان بن ابي العاص، روايتي را نقل مي كند، كه مي گويد: ما نزد رسول خدا - صلي الله عليه و آله وسلم – بوديم و ديديم كه آن حضرت ديدگان مبارك خود را بالا برده و سپس آن را در نقطه اي متمركز كرد و پس از آن فرمود: «جبرائيل هم اكنون بر من فرود آمد و گفت: آيه إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي... را در اين جاي سوره نحل قرار دهم.»
📚سيوطي، الاتقان، ج1، ص105. و ابن عطيه، مقدمتان في علوم القرآن، قاهره، 1954م، ص26ـ27.
بنابراين جايگاه آيات درسوره ها از همان ابتدا معلوم، و به دستور خداوند بوده است، و پيامبر اسلام- صلي الله عليه و آله وسلم – به منظور حفظ و صيانت نصوص قرآن علاوه بر استمداد از نيروي حافظه خود و حافظه مردم، دستور مي داد آيات قرآن را بنويسند و آنان كه دست اندركار نگارش قرآن بوده اند «كاتبان وحي» ناميده مي شدند كه جمعاً 43 يا 45 نفر بودند و اوّلين آنها و بيش از همه «امير المؤمنين علي ابن ابي طالب(عليه السلام )» بود. كه تاريخ از اين افراد به نام «كتّاب وحي» نام مي برد
📚زنجاني، تاريخ قرآن، سازمان تبليغات اسلامي، ص42. عبدالصبور، تاريخ القرآن،ص53. و ص66.
كه قرآن را در روي لوح يا كتف يا حرير يا برگ خرما يا سنگ سفيد يا پوست و.... مي نوشتند
📚سيوطي، الاتقان، ج1، ص99. و ابن نديم، الفهرست، مصر، 1348ق، ص37ـ36.
و همزمان با حيات رسول خدا- صلي الله عليه و آله وسلم – به ترتيبي كه هم اكنون در اختيار ماست جمع آوري و مرتب كردند.
📚طبرسي، مقدمه مجمع البيان، ج1، ص15.
@Porseman_channel