eitaa logo
کانال پرسمان دینی
863 دنبال‌کننده
45 عکس
13 ویدیو
81 فایل
بحول و قوه الهی؛پاسخگوی شبهات وسوالات دینی در« گروه »و «کانالهای پرسمان» می باشیم. http://eitaa.com/joinchat/2121924619Ce5ff3b4f6e @ebadi_porseman
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
باسلام 👇👇👇👇 دوستان همراه مستحضر باشند 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بحول و قوه الهی امشب سوال مسابقه به مناسبت عاشورا و شهادت سیدالشهداء علیه السلام؛از ساعت 21 تا23؛در گروهها و کانالهای ما قرار میگیرد. دوستان فعال و مشتاق شرکت در مسابقه میتواننددر ساعت مذکور سوال را دریافت و گزینه درست را به آیدی که ارائه میگردد؛ ارسال نمایند.🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در بین اصحاب امام حسین ع ایرانی نیز وجود داشت؟ @Porseman_channel ✅در میان یاران سیدالشهداء ع از هر تیره و رنگ و سن و قبیله و جنسیت بوده است 🔴در مورد بودن ایرانی بین شهدای کربلا: برخی موخین ذکر کرده اند: پدر یکی از شهداء کربلا از فرزندان ملوک عجم بود؛ به نام نصر که بعد از علی ع و امام حسن ع در خدمت امام حسین ع بود و با حضرت از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا آمد و به فیض شهادت رسید... ایشان از شهدای حمله اول بودند. 📙قصه کربلا ص288 قاسم بن حبیب را فارسی شجاع و دلیر معرفی کرده اند.او در لشکر عمرسعد بود که در کربلا به حضرت ملحق شد و درحمله اول به شهادت رسید در زیارت ناحیه مقدسه و رجبیه نامشان ذکر شده است. السلام علی قاسم بن حبیب الازدی 📕فرسان الهیجاء ج2ص26 نویسنده آلمانی کورت فریشلر در کتاب خود نویسد: سی نفر ایرانی از کوفه آمدند و شبانه به اصحاب امام حسین ع ملحق شدند و شهید گشتند... (که اسناد و مدارک این مطلب در کتاب زیر ذکر شده است) 📚شاهکار آفرینش ص134 با توجه به مطالبی که ذکر شده وجود شخص یا اشخاص ایرانی الاصل در بین شهدا کربلا منتفی نمی باشد @Porseman_channel 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 🌕🌕🌕🌕🌕🌕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولین و آخرین شهید کربلا که بود؟ @Porseman_channel ✅طبق نقل تاریخ اولین تیر را عمرسعد پرتاب کرد و با آن تیر جنگ شروع شد... حمله دسته جمعی انجام شد و نقل شده در این اولین حمله دسته جمعی 41 تن از و به قولی 50 نفر از یاران حضرت شهید شدند 📙نفس المهموم ص215 📘الدمعه الساکبه ص295 📕منتهی الامال ج1ص249 از جمله شهدای این حمله؛ نعیم بن عجلان و عمران بن کعب بن حارث و حنظله بن عمرو و...بودند مناقب ابن شهر آشوب ج4ص113 📚عوالم ج17ص341 بنابراین اولین شهید کربلا دقیق مشخص نیست 🔴اما آخرین شهید کربلا سوید بن ابی المطاع خثمعی بود که در نبرد خود با لشکر عمرسعد زخمی و بیهوش شده بود چون به هوش آمد دید امام حسین ع به شهادت رسیده است. دوباره جنگید و توسط عروه بن بکار وزید بن ورقاء به شهادت رسید 📙تاریخ طبری ج4ص346 📘الکامل فی التاریخ ج2ص573 📙انساب الاشراف ج3ص204 📕مقتل الحسین ع مقرم ص254 @Porseman_channel 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 🔴🔴🔴🔴🔴🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢خروج یمانی💢 @Porseman_channel خروج یمانی از روشن ترین علایم است که بیش از چهارده ماه فاصله با ظهور آن حضرت نخواهد داشت. آنگاه که یمانی قیام کند فروش اسلحه به مردم حرام است. و آنگاه که خروج کند به سوی او بشتاب که درفش هدایت است و بر هیچ مسلمانی سرپیچی از آن روا نیست. اگر کسی سرپیچی کند از اهل آتش خواهد بود؛ زیرا که او مردم را به راه حق دعوت می کند.(امام باقر) امام صادق(ع) می‌فرمایند: «در میان درفش‌ها (پرچم‌ها)، هدایت‌گرتر از درفش یمانی وجود ندارد، چون درفش حق است و شما را به سوی صاحبتان دعوت می‌کند». و خاستگاه خروج یمانی سرزمین صنعای یمن است. امام باقر علیه السّلام می فرمایند: سفیانی از شام و یمانی از یمن خروج می کند. که خروج این دو خیلی سریع و به دنبال هم می باشد، یعنی در ماه رجب المرجّب. امام صادق علیه السّلام می فرمایند: خروج یمانی و سفیانی همانند دو اسب مسابقه است که همزمان با هم و به دنبال یکدیگر است همراه با یمانی 2نفر از خراسان قیام میکنند1-سید حسنی 2-سید خراسانی که این سه نفر در یک ماه یعنی رجب قیام میکنند. رسول اکرم صلّی الله علیه و آله می فرماید: سه پرچم در یک سال و یک ماه و یک روز خروج می کند: سفیانی، خراسانی و یمانی، که در میان آن ها خالص تر از پرچم یمانی نیست. او مردم را به سوی حق فرا می خواند. در خصوص پرچم نهضت یمانی، از امام صادق(ع) نقل شده است: «یمانی از یمن با پرچم‌های سفید خروج می‌کند» روایات می گویند: یمانی در پی نبرد سفیانی با وی وارد عراق می شود. یمانی با مدد از نیروی خراسانی وارد صحنه کارزار با لشگریان سفیانی می شود. لسان روایات دلالت بر این مطلب دارد که در این نبرد سپاه یمنی پشتیبانی سپاه خراسانی را بر عهده دارد. ✅نکاتی در مورد یمانی از بلاد یمن خروج میکند از اولاد زید عموی امام صادق ع است هم زمان با سفیانی قیام میکند @Porseman_channel 🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 🔴🔴🔴🔴🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢حضور حسنین ع در جنگهای خلفاء💢 @Porseman_channel هيچيك از منابع و مآخذ معتبر شيعى از حضور حسنين در فتوحات ايران، چه در طبرستان و چه در غير آن و حتى در ديگر مناطق دنيا مانند شام و يا آفريقا سخنى نگفتهاند. اما برخى از منابع اهل سنت از حضور امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در بعضى از فتوحات آن هم در زمان خلفا (و نه زمان امام على (ع)) خبر دادهاند كه به بررسى آن مى پردازيم: ✅بررسى و نقد گزارشهاى اهل سنت: بخشى از گزارشها فاقد هرگونه سندى مىباشند (مانند نقل بلاذرى كه به آن بعدا مى پردازيم) آن دسته از گزارشهاى تاريخى اهل سنت هم كه سند ارائه كرده اند، (كه مهمترين آنها طبرى است) سندشان معتبر نمىباشد بدين معنا كه نقل كننده آن خبر يا فردى دروغ گو و جاعل است و يا فردى ناشناخته و مجهول و يا اينكه اصلا تضاد عجيبى در بين روايات آن ديده مى شود. (كه بعدا به اين مورد هم مى پردازيم) دستهاى از گزارشهاى تاريخى نيز فقط اشاره به حضور امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در ايران دارند و در آنها هيچ گونه اشارهاى نشده كه حضور آنان براى جنگ بوده است. افزون بر ايرادهايى كه بيان شد، دو مسئله ديگر نيز وجود دارد كه درستى گزارشهاى ياد شده را در اين باره، سخت مورد ترديد و حتى غير قابل قبول مىكند: يكى آن كه تمام روايات تاريخى كه متعرض سال شركت حسنين (ع) در فتوحات شدهاند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظراند. عصرى كه امير مومنان حتى در حد مشاوره حاضر به همكارى با عثمان در امر فتوحات نبود تا چه رسد به اينكه فرزندان خويش را جهت انجام فتوحات به همراه لشكريان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسيل دارد. مسئله ديگر آنكه على بن ابىطالب (ع) در عصر امامت و خلافت خويش حسنين (ع) را از شركت در معركه صفين باز ميداشت و چون در يكى از روزها آن حضرت متوجه شد كه امام حسن آماده كارزار است فرمود: «از طرف من جلوى جوان را بگيريد تا با مرگش پشت مرا نشكند كه من از رفتن اين دو (امام حسن (ع) و امام حسين (ع)) به ميدان نبرد دريغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا (ص) قطع شود». حال با چنين اكراه و امتناعى از سوى حضرت نسبت به حضور حسنين (ع) در نبردهايى كه به فرمان پيشواى عادلى همچون خويش صورت مىگرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر مى شود كه تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خويش را كه پيشوايان آينده جامعه اسلامى هستند به جبهه جنگ بفرستد؟ بنابر اين با توجه به وجود چنين اشكال هاى سندى و محتوايى و نيز استبعادهايى كه بيان شد، حضور حسنين (ع) در فتوحات عصر خلفا نميتواند مورد پذيرش قرار گيرد. به گمان قوى، دست تحريفگران و وارونه نويسان حقايق تاريخى در جعل چنين گزارشهايى بى تاثير نبوده است. با اين همه اگر بر فرض پذيرفته شود كه حسنين (ع) در ايام جوانى به برخى از شهرهاى ايران همانند اصفهان و گرگان و... مسافرت كردهاند به سبب امور ديگرى (غير از شركت در فتوحات) بوده است و يا اصلا در عصر خلافت امام على (ع) بوده است همچنانكه يكى از مورخين قديمى به نام سهمى در: تاريخ جرجان ص 19 نيز به اين مطلب اشاره كردهاست. (جهت كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه اين پرسشتان مىتوانيد به: مجله «تاريخ در آيينه پژوهش، پيش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام على (ع) در برابر فتوحات خلفا»، مراجعه فرماييد). حال به بررسى ريشه اى در مورد سند اين مطالب مى پردازيم: در اين ادعاها حضور امام حسن و حسين (عليهما السلام) تنها در دو بن مايه وجود دارد، كه شامل فتوح البلدان و تاريخ طبرى است بنابر اين صحت اين روايات را بررسى ميكنيم، تا صحت ادعا روشن گردد: بن مايه اول: فتوح البلدان جبلاذرى: در فتوح البلدان- البلاذرى- ج 2- ص 411 و ترجمه آن صفحه 468 آمده است: جرجان وطبرستان ونواحيها قالوا: ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعيد بن العاصى بن سعيد ابن العاصى بن أميه الكوفه فى سنه تسع وعشرين. فكتب مرزبان طوس إليه وإلى عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعه بن حبيب بن عبد شمس، وهو على البصره، يدعوهما إلى خراسان، على أن يملكه عليها أيهما غلب وظفر. فخرج ابن عامر يريدها، وخرج سعيد. فسبقه ابن عامر، فغزا سعيد طبرستان، ومعه فى غزاته فيما يقال الحسن والحسين أبناء على بن أبى طالب عليهم السلام. گرگان- جرجان- و طبرستان: گفته اند كه عثمان بن عفان (خليفه سوم) سعيد بن العاصى بن اميه را در سال 29 (هجرى) والى كوفه قرار داد. پس مرزبان توس بدو و عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعه بن حبيب بن عبد شمس، والى بصره، نامه اى نگاشت و آنان را بسوى خراسان دعوت نمود... پس سعيد و عامر هر دو آهنگ خراسان نمودند اما عامر برو پيشى گرفت پس سعيد آهنگ طبرستان نمود در حاليكه گفته ميشود حسن و حسين فرزندان على بن ابيطالب در شمار همراهان وى بوده اند. ايرادهايى كه بر اين روايت وارد است:
ما وقتى به تاريخ رجوع مى كنيم دليل جاعلان اينگونه مطالب را در اين زمينه را خواهيم ديد: اعراب در طبرستان نبردهاى سخت و طولانى و خونينى داشتند، و اكثر اين نبردها به دستور خليفه دوم و سوم و لشكريان معاويه بود، در اواخر دوره امويان ايرانيان به ائمه شيعه خيلى علاقه پيدا كردند به طورى كه طبرستان كه روزى مركز مخالفت با اعراب بود و دژى در مقابل انان بود به يك پايگاه شيعى تبديل شده بود از آنجا كه اين كتب بعد از دوره امويان است در نتيجه احاديث بسيارى كه به گفته همه در دوره امويان جعل شده بود به آنها راه پيدا مى كند. احتمالا اين روايتها براى اين بوده كه مردم طبرستان را از ائمه شيعه دور كنند با اين حربه كه آنها در جنگ با شما شركت داشتند حال آنكه ديديم در كتب خودشان هم اين روايتها ضعيف است. 🔴پس در نتيجه با وجود چنين تناقضات و اسناد نامعتبرى نمى توان قائل به حضور امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در جنگ ايران شد و آنچه كه در طبرستان اتفاق افتاده اصلا هيچ ربطى به امام حسن و امام حسين عليهما السلام ندارد بلكه خلفا و دست نشانده هاى آنان براى سرپوش گذاشتن به جنايات خود و بد نام كردن اهل بيت دست به اينگونه تحريفات تاريخى زده اند. @Porseman_channel
1- در اينجا واژه گفته ميشود بكار رفته كه ناقل و راوى آن دقيق مشخص نشده و اين كار روايت را ازاعتبار ساقط مى كند چون سلسله سند دقيقا ذكر نشده است. 2- اما اگر مو شكافانه روايت را به نقد بكشيد ميبينيد در ابتداى روايت نويسنده ميگويد: گفته اند سپس آنگاه كه به حضور حسنين در تبرستان رسيده زيركانه و در يك چرخش مينويسد: ميگويند به عبارتى ابتدا فعل قالوا كه فعل ماضى- گذشته- است آورده ميشود و سپس فعل مضارع ج حال و آينده ج آورده شده است يعنى كسانى كه نويسنده اصل روايت را از آنها گرفته كسانى بوده اند كه در گذشته ميزيسته اند و اين روايت بدانها منتقل شده اما درباره حضور حسنين بكار بردن فعل مضارع حاكى از آنستكه كسانى هم عصر نويسنده ج بلاذرى- كه هم عصر عباسيان است- به او گفته اند كه احتمالا حسنين حضور داشته اند و اين كار بكلى و به يكباره روايت را از هستى ساقط ميكند چنانكه دانشمندان علم رجال و درايه دقيقا چنين شيوه اى را در آناليز نهايى صحت يك روايت بكار ميبرند. اما بن مايه دوم: تاريخ طبرى تاريخ الطبرى- الطبرى- ج 3- ص 324 ج 325 مى نويسد: وحدثنى عمر بن شبه قال حدثنا على بن محمد قال أخبرنى على بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبى قال غزا سعيد سنه ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثنى علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفره فإذا أكلوا أمرونى فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطونى باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبى عقيل الثقفى جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدرى أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفه فمدحه كعب بن جعيل فقال فنعم الفتى إذ جال جيلان دونه* وإذ هبطوا من (دستب)؟ ثم أبهرا صفحه 325 تعلم سعيد الخير أن مطيتى* إذا هبطت أشفقت من أن تعقرا كأنك يوم الشعب ليث خفيه* تحرد من ليث العرين وأصحرا تسوس الذى ما ساس قبلك واحد* ثمانين ألفا دارعين وحسرا حنش بن مالك تغلبى گويد:... سعيد سال سيام آهنگ غزا كرد و سوى گرگان و طبرستان رفت. عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر وابن زبير و عبدالله بن عمرو بن عاص با وى بودند... همانطور كه در اين روايت مشاهده مى كنيد طبرى در اينجا باز جريان لشكر كشى سعيد را به گرگان و طبرستان مطرح ميكند و حال آنكه اساسا نامى از امام حسن امام حسين (عليهما السلام (و حضور آنها در اين جنگ نميبرد. و اين در حالى است كه طبرى بر خلاف بلاذرى سلسله سند روايت خويش را دقيقا بيان داشته است ولى با اين حال نامى از امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) نمى برند. بهر روى نشانگر آنستكه راوى اوليه سخنى از حضور حسنين به ميان نياورده است اما در جاى ديگر از تاريخ الطبرى (تاريخ طبرى ج 3- ص 323 ج 325) مى بينيم كه در صفحه 323 مى نويسد: حدثنى عمر بن شبه قال حدثنى على بن محمد عن على بن مجاهد عن حنش بن مالك قال غزا سعيد بن العاص من الكوفه سنه ثلاثين يريد خراسان ومعه حذيفه ابن اليمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعه الحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبير وخرج عبد الله بن عامر من البصره يريد خراسان فسبق سعيدا ونزل.... حنش بن مالك گويد: سعيد بن عاص به سال سى ام از كوفه به منظور غزا آهنگ خراسان كرد. حذيفه بن يمان و كسانى از ياران پيمبر خدا (ص) باوى بودند حسن و حسين و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو بن عاص و عبدالله بن زبير نيز با وى بودند... اما در صفحه 325 مى نويسد: وحدثنى عمر بن شبه قال حدثنا على بن محمد قال أخبرنى على بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبى قال غزا سعيد سنه ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثنى علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفره فإذا أكلوا أمرونى فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطونى باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبى عقيل الثقفى جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدرى أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفه.... در اين دو روايت باز تناقضاتى مى بينيم كه بسيار عجيب است، در اين دو روايت ميبينيم كه طبرى در صفحه 323 كتاب خود اشاره به همراهان سعيد در جنگ تبرستان دارد و در آن نام حسنين (ع) را مى برد اما در روايتى ديگر و اتفاقا با همان سلسله سند در صفحه 325 نامى از حسنين در حضور در تبرستان نميبرد و اين همان چيزى است كه فرضيه اضافه شدن نام امام حسن و امام حسين در شمار همراهان را بعدها و در زمانى معاصر خود نويسندگان- بلاذرى و تبرى- بيش از پيش تقويت ميكند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسمان استفاده از واژه «ارباب» براي امام حسين (عليه السلام) مناسب نيست؟ @Porseman_channel قطعاً در به كار بردن الفاظ و تعابیری كه ما در بیان ارادت خویش به ائمه اطهار علیهم السلام استفاده میکنیم كمال دقت را باید به كار ببریم و تمامی زوایای عبارات بکار برده شده را بررسی کنیم تا خدای ناكرده هم كلامی خلاف شأن آن بزرگواران نباشد و هم بهانه به دست دشمنان اهلبیت علیهم السلام داده نشود. ارباب از ریشه (ربب) گرفته شده و جمع (ربّ) است، ارباب اگر چه جمع است اما غیر عرب این کلمه را در مفرد نیز بکار می گیرند، برای مثال در گذشته که مسئله ارباب و رعیتی مطرح بود، «بنده» به مولای خود ارباب می‌گفته است. این کلمه به معنای مالک، صاحب و غالب است و اگر در موضوع اسمای افعالیه خدا مورد بحث قرار گیرد، به معنای «مربی، منعم، متمم» است؛ پس اگر فرمود: «الله رب العالمین»، یعنی آن تنها پرستش شونده‌ای که عقول از شناخت او در حیران هستند و مالک، صاحب، منعم و تربیت‌کننده‌همه‌امور عالم است. ربّ اسم عام است و در مورد غیر خدای سبحان هم بکار برده می شود؛ به عنوان نمونه: «وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ» (یوسف/42) و به آن يكى از آن دو نفر، كه مى‌دانست رهايى مى يابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [سلطان مصر] يادآورى كن!» ولى شيطان يادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد و بدنبال آن، (يوسف) چند سال در زندان باقى ماند. «وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَليمٌ» (یوسف/50) پادشاه گفت: «او را نزد من آوريد!» ولى هنگامى كه فرستاده او نزد وى [يوسف] آمد گفت: «به سوى صاحبت بازگرد، و از او بپرس ماجراى زنانى كه دست‌هاى خود را بريدند چه بود؟ كه خداى من به نيرنگ آن‌ها آگاه است.» علاوه بر مستندات قرآنی در کتب لغت نیز عبارت «ربّ» به معنی صاحب و مُنعِم نیز آمده است «يطلق الرب على السيد أيضا و المربي و المتمم و المنعم و الصاحب (كتابالعين ج : 8 ص : 256) بنابراین با توجه به اینکه عبارت «ربّ» در مورد غیر خدا هم بکار گرفته می شود، می توان گفت وقتی به امام حسین علیه السلام ارباب گفته می شود منظور این است که امام حسین علیه السلام صاحب اختیار ماست و ما غلام وی هستیم، یقینا کسانی که امام حسین علیه السلام را ارباب می خوانند این معنی مدّ نظرشان هست. در زبان فارسی هم ارباب ابدا به معنی خدا به کار نمی رود و به معنای سرور و شخصی که امرش مطاع باشد استعمال می گردد. لیکن در آيه 80 سوره آل عمران به صراحت بيان شده است كه چنين تعبيري را براي فرشتگان و انبياء و به طريق اولي براي فرزندان ايشان به كار نبريد. استخدام اين كلمه براي وجود مقدس امام حسين (عليه السلام) علاوه بر اين كه خلاف فصاحت است، بهانه‌اي به دست مخالفان تشيع خواهد داد كه شيعيان، امامان خود را پرستش مي‌كنند. نه تنها ائمه معصومين (عليهم السلام) بل كه هيچ عرب زباني در گذشته و حال، ذوات مقدسه‌ي ايشان را با چنين تعابيري در ادعيه و منثورات مورد خطاب قرار نداده است. آن گونه كه خود از نزديك شاهد بوده‌ام، شيعيان عراق در عاشقانه‌ترين و خاضعانه‌ترين حالات، امام حسين و حضرت ابوالفضل (عليهما السلام) را سيد و مولا خطاب كرده‌اند. نوع رابطه شيعيان با امامان امت، مطابق آيات و احاديث وارده منطبق بر الگوي امام-شيعه يا رهبر-پيرو است و آن چه در قرآن از شيعيان خواسته شده است، محبت ورزيدن به اهل بيت و تبعيت از دستورهاي ايشان است... @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 📅28شهریور97 ⭕️کدام گزینه یا گزینه ها؛ صحیح می باشد؟ گزینه 1⃣: به نظر همه مراجع تقلید، اعاده نماز به دلیل عدم حضور قلب، جایز است گزینه 2⃣: ازدواج در ماه محرم و صفر؛شرعا اشکال دارد گزینه 3⃣: جمله کل یوم عاشورا کل ارض کربلا؛ از معصوم نقل شده است گزینه 4⃣:فلسفه واقعی احکام تعبد می باشد لذا نباید از فلسفه واقعی احکام سوال نمود گزینه 5⃣: به استقبال عاشورا رفتن(ده روزاول محرم عزاداری کردن)از معصوم نقل نشده وزاییده فرهنگ عرف می باشد . 📩 لطفا فقط شماره گزینه صحیح را به آیدی @ebadi_porseman 🆔 ارسال کنید 📩 ⏲مهلت ⏳ارسال گزینه ✅صحیح ✅؛ازالان تا سه ساعت ⌛️ می باشد.⏰ 🌹 به چند نفر که پاسخ صحیح ارسال کنند به قید قرعه ؛کارت شارژ گوشی📱 ؛هدیه داده میشود 🌹 ➖➖➖➖➖ ✅✅ @Porseman_channel
_سوال_مسابقه باسلام با عرض تسلیت بمناسبت شب عاشورای حسینی و التماس دعا از همه کاربران همراه 🍂🍂🍂 با توجه به اینکه جوازاعاده نماز بخاطر عدم حضورقلب؛ نظر همه مراجع نیست. ازدواج در ماه محرم و صفر شرعا اشکال ندارد جمله کل یوم عاشورا کلام معصوم نیست استقبال عزاداری دهه محرم سیره امام کاظم ع می باشد... 🍂🍂🍂🍂🍂 فقط گزینه4⃣صحیح می باشد. چراکه علت واقعی احکام چیزی جزتعبد و تسلیم فرمایشات شارع مقدس نمی باشدلذا وجهی برای پرسش از فلسفه واقعی احکام وجود ندارد... 👇👇👇👇👇👇 4⃣ نفر از کاربران محترم پاسخ صحیح دادند که شارژ مستقیم 5⃣هزاری برای هرکدام از عزیزان تقدیم میشود🌷 کاربران Dr.mahdavi. شهیدحمیدباکری تلخ میثاق الهی 🍁🍁🍁🍁🍁 التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا امام علي(ع) از قبول خلافت پس از عثمان امتناع كرد؟ @Porseman_channel عثمان در ذيحجه سال ۳۵هجرى كشته شد، در عين حال اين نكته مسلم است كه بين قتل او و بيعت مردم با على ع دست كم چهار پنج روز فاصله بوده است. در اين چند روز مردم در تحير و بلاتكليفى به سر مى بردند. 'گاهي پرسش مي‌شود كه در منابع تاريخي آمده است؛ اميرالمومنين (ع) از قبول خلافت پس از عثمان امتناع مي‌فرموده است؛ علت اين امر چيست؟ در جواب اين پرسش مي‌توان گفت: عثمان به دنبال فساد مالى و ادارى، تصرف‌هاى غيرمجاز در بيت المال و همچنين گماشتن افراد نالايق از بنى اميه و خويشان خود و سپردن مقدرات امت اسلامى به دست بنى اميه، خشم مردم را برانگيخت و چون به اعتراضها و درخواستهاى مكرر و مشروع مسلمانان در مورد تغيير استانداران و فرمانداران، ترتيب اثر نداد، سرانجام شورش و انقلاب بر ضد حكومت وى به وجود آمد و منجر به قتل او گرديد. بنابر ادله قطعيه تاريخي اميرمومنان (ع) تلاش فراواني براي نجات عثمان به عمل آورد و حتي شخصا به ميان محاصره كنندگان رفته و آب به ايشان رساند. بالاخره پس از قتل وي، مردم با على (ع) به عنوان خلافت بيعت كردند. از اين لحاظ حكومت على (ع)، يك حكومت انقلابى و حاصل شورش مردم بر ضد مظالم بود. يكى از نمونه هاى فساد حكومت عثمان اين بود كه وى «حكم بن ابى العاص» را با پسرش «مروان» كه پيامبر اسلام (ص) وى را به طائف تبعيد كرده بود و حتى ابوبكر و عمر در زمان حكومتشان جرات برگرداندن وى را پيدا نكرده بودند، به مدينه برگرداند و دختر خود را به مروان تزويج كرد و حتى مسئوليت دفتر دارى خلافت را به مروان سپرد، و اين موضوع خشم مردم را برانگيخت. خانه عثمان به مدت چهل و نه روز از طرف انقلابيون در محاصره بود. (۱) هر موقع عثمان مى خواست نرمش نشان بدهد، مروان بيشتر خشم مردم را بر مى انگيخت. سرانجام مسلمانان خشمگين به خانه عثمان ريختند و او را به قتل رساندند. انقلابيون تنها در فكر كنار زدن عثمان بودند و هر چند در مدت محاصره خانه عثمان اسم على (ع) بر سر زبانها بود، اما برنامه روشنى براى آينده نداشتند، لذا وقتى كه عثمان را كشتند تازه با مشكل انتخاب خليفه روبرو شدند. از طرف ديگر، از ميان اعضاى شوراى شش نفرى كه عبارت بودند از: على (ع)، عبدالرحمن بن عوف، عثمان، طلحه، زبير و سعد بن ابى وقاص، دو نفر از آنان يعنى عبدالرحمن بن عوف و عثمان از دنيا رفته بودند و در بين چهار نفر موجود، على (ع) از همه محبوبتر بود و از حيث فضيلت و سابقه درخشان در اسلام هيچ كدام از آنان به پايه او نمى رسيدند، و همين معنا مردم را بيشتر به سوى على (ع) مى كشانيد. على (ع) با ارزيابى اوضاع و ملاحظه دگرگونيهايى كه در زمان عثمان رخ داده بود، و نيز دورى و بيخبرى فاحش مسلمين از اسلام اصيل نخستين، خوب مى دانست كه حكومت كردن بعد از فساد و آلودگى دوران حكومت عثمان بسيار مشكل است و مردم، بويژه سران قوم، زيربار اصلاحات مورد نظر او نمى روند و عدالت او را تحمل نمى كنند. از اينرو وقتى كه انقلابيون به حضرت پيشنهاد بيعت كردند، نپذيرفت. به اتفاق مورخان عثمان در ذيحجه سال ۳۵هجرى كشته شد، اما در مورد روز واقعه اختلاف دارند. (۲) در عين حال اين نكته مسلم است كه بين قتل او و بيعت مردم با على ع دست كم چهار پنج روز فاصله بوده است. (۳) در اين چند روز مردم در تحير و بلاتكليفى به سر مى بردند. در اين مدت، رهبران انقلاب به حضرت مراجعه مى كردند، ولى او چندان خود را نشان نمى داد، و چون درخواست قبول بيعت مى كردند، از آنجا كه اوضاع را براى قبول خلافت نامساعد مى ديد و با اين پيشنهاد حجت را بر خود تمام نمى دانست، مى فرمود: «مرا واگذاريد و به سراغ شخص ديگرى برويد، زيرا ما به استقبال وضعى مى رويم كه چهره هاى مختلف و جهات گوناگونى دارد (اوضاع مبهم و پيچيده است)، دلها بر اين امر استوار و عقلها ثابت نمى مانند، ابرهاى فساد، فضاى جهان اسلام را تيره و راه مستقيم ناشناخته مانده است. آگاه باشيد كه اگر دعوت شما را اجابت كنم، بر طبق علم خويش با شما رفتار خواهم كرد و به سخن اين و آن و سرزنش ملامتگران گوش فرا نخواهم داد، اما اگر مرا رها كنيد، من هم مانند يكى از شما خواهم بود، شايد من شنواتر و مطيع‌تر از شما نسبت به خليفه شما باشم، و من وزير و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه امير و رهبرتان گردم. » (۴) اما چون رفت و آمدها زياد شد و درخواستهاى مصرانه مسلمانان افزايش يافت و سيل مردم خسته از مظالم پيشين و مشتاق عدالت، به درخانه حضرت سرازير گرديد، امام احساس وظيفه كرد و ناگزير بيعت مردم را پذيرفت. امام در چند جاى نهج البلاغه از استقبال پرشور و پافشارى مردم هنگام درخواست بيعت ياد نموده است. از آن جمله مى فرمايد:
«مردم همانند شتران تشنه كامى كه به آب برسند و ساربان رهايشان ساخته و افسار از سر آنها برگيرد، بر من هجوم آوردند، به يكديگر تنه مى زدند و فشار مى آوردند آنچنانكه گمان كردم مرا خواهند كشت، يا برخى، برخى ديگر را به قتل خواهند رسانيد، سپس اين موضوع (قبول خلافت) را زير و رو كردم، همه جهاتش را سنجيدم به طورى كه خواب را از چشمم ربود. » (۵) در جاى ديگر صحنه پرشور ازدحام مردم بر گرد وجود خويش را مجسم ساخته تابلوى گويايى از خوشحالى و شور و هيجان مردم پس از دريافت خبر قبول بيعت توسط آن حضرت، ترسيم مى كند و مى فرمايد: «شما دستم را (براى بيعت) گشوديد و من بستم، شما آن را به سوى خود كشيديد و من آن را عقب كشيدم، پس از آن همچون شتران تشنه كه در روز آب خوردن به آبشخور حمله مى كنند و به يكديگر تنه مى زنند، در اطراف من گرد آمديد، آنچنان كه بند كفشم پاره شد، عبا از دوشم افتاد، و ضعيفان زير دست و پا رفتند. آن روز سرور و خوشحالى مردم به خاطر بيعت با من چنان شدت داشت كه خردسالان به وجد آمده بودند، پيران خانه نشين با پاى لرزان براى ديدن منظره بيعت به راه افتاده بودند، و بيماران براى مشاهده اين صحنه از بستر بيمارى بيرون خزيدند…». (۶) امام در خطبه «شقشقيه» نيز در زمينه استقبال پرشور مردم و نيز درباره رمز قبول خلافت سخن گفته است: «چيزى كه مرا به هراس افكند، اين بود كه مردم همچون يالهاى كفتار، با ازدحام و تراكم، از هر طرف به سوى من هجوم آورده و مرا احاطه كردند به طورى كه حسن و حسين زير دست و پا ماندند، (۷) دو طرف جامه ام پاره شد، و مانند گله گوسفند دور من جمع شدند. سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه آن جمعيت براى بيعت گرداگردم جمع شده و به يارى برخاستند و از اين جهت حجت تمام شد و اگر نبود پيمانى كه خداوند از علماى امت گرفته كه در برابر پرخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من افسار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرفنظر مى نمودم و پايان آن را با جام آغازش سيراب مى كردم (همچنان كه در دوران سه خليفه گذشته كنار رفتم، اين بار نيز كنار مى رفتم) آن وقت (خوب) مى فهميديد كه دنياى شما در نظر من از آب بينى بز بى ارزشتر است». (۸)، (۹) (۱). مسعودى، مروج الذهب، بيروت، دارالاندلس، ج ۲ ص ۳۴۶. (۲). يعقوبى، قتل عثمان را در روز ۱۸ذيحجه سال ۳۵مى داند (تاريخ يعقوبى، نجف، المكتبه الحيدريه، ۱۳۸۴ ه. ق، ج ۲ص ۱۶۵ ولى مسعودى مى گويد: عثمان سه روز مانده از ذيحجه كشته شد (مروج الذهب، الطبعه الاولى، بيروت، دارالاندلس، ۱۶۵م، ج ۲ ص ۳۴۶. (۳). يعقوبى مى نويسد: «على (ع) ع روز سه شنبه هفت شب مانده از ذيحجه سال ۳۵به خلافت برگزيده شد»، بنابراين پنج روز فاصله بوده است، ولى مسعودى مى گويد: «روزى كه عثمان كشته شد، مردم با على بن ابى طالب (ع) بيعت كردند» آنگاه در صفحه ديگر مى گويد: گويند: چهار روز پس از قتل عثمان بيعت عمومى با وى انجام گرفت» (مروج الذهب، ج ۲ ص ۳۴۹و ۳۵۰ ابن اثير قتل عثمان را در تاريخ ۱۸ذيحجه و بيعت با على (ع) را در ۲۵همان ماه مى داند (الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ۱۳۹۹ه. ق، ج ۳ ص ۱۷۹ ۱۹۴ و در صفحه ۱۹۲تصريح مى كند كه پس از قتل عثمان، مردم مدينه به مدت پنج روز در بلاتكليفى به سر مى بردند و در اين مدت، امور شهر را شخصى بنام «غافقى بن حرب» اداره مى كرد. (۴). نهج البلاغه، صبحى صالح، الطبعه الاولى، بيروت، خطبه ۹۲. (۵). نهج البلاغه، صبحى صالح، الطبعه الاولى، بيروت، خطبه ۵۴. (۶). نهج البلاغه، صبحى صالح، الطبعه الاولى، بيروت، خطبه ۲۲۹. (۷). متن سخنان امام «وطى الحسنان» است كه احتمالا به معناى حسن و حسين است ولى برخى، حسن را انگشت ابهام پا معنا كرده اند. ر. ك به: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج ۱ ص ۲۰۰. (۸). صبحى صالح، همان كتاب، خطبه ۳. (۹). گردآوري از كتاب: سيره پيشوايان، مهدي پيشوائي، ص ۷۷. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسمان 💢علت عدم حضور عبدالله جعفردرکربلا💢 @Porseman_channel برخی از افراد سرشناس و موجّه در قیام کربلا حضور نداشتند و عذر نبودن آنها نیز تا حدودی قابل توجیه است؛ از این جهت به صرف نبودن در کربلا از رستگاری و ایمان دور نمی شوند. هر چند غایبان در نهضت کربلا ضرر بزرگی کردند که توفیق شهادت در کنار ابا عبدالله را به دست نیاوردند، اما این به معنای خروج آنها از ایمان نیست. در هر صورت این گونه نیست که هر کسی که در کربلا حضور نداشت جزو خیانت کاران به قیام اباعبدالله باشد، بلکه حتی بسیاری در زمره مؤمنان قرار می گیرند، اگر چه آنها را یارای برابری با شهدای کربلا نیست و شهدای کربلا به فضیلتی دست یافتند که کمتر بشری را قدرت رسیدن به آن است. علامه مجلسی به نقل از علامه حلی می گوید: "در اصل تشیع ثابت شده که ارکان ایمان توحید، عدل، نبوت و امامت است و مقام و شأن محمد بن حنفیه و عبدالله جعفر و امثال اینها بزرگ تر و عظیم تر از این است که خلاف حق اعتقاد داشته باشند و از ایمانی که توسط آن ثواب دائم کسب می کردند و از عقاب خلاصی می یابند، خارج شوند. بحارالانوار، ج 42، ص 109 و 110، برای عدم حضور عبدالله در کربلا عللی را ذکر کرده اند : 1. یکی از علل مذکور در میان محقّقان، نابینایی عبدالله بوده است. 2. برخی دیگر هم احتمال داده اند شرکت نکردن او به اشاره و فرمان امام بود تا عبدالله برای حفظ بقیه بنی هاشم در مکه و مدینه باقی بماند. دائره المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان ، ج 11، ص 83 با توجه به این که او در آن زمان حدود 70 سال سن داشت و شاید کهولت سن به همراه ناتوانی او سبب شد که امام قیام را بر وی واجب نکرده باشد. از این رو به فرمان امام در جنگ شرکت نکرده باشد و برای حفظ بقیه بنی هاشم در مکه و مدینه باقی بماند. 3. برخى عقیده دارند که عبدالله بن جعفر به دلیل این که مریض بود، در مدینه ماند، شاید در صورت تندرستی، او نیز در کربلا حضور پیدا مى کرد. فر هنگ عاشورا، ص298- 299 وجود مریضی به همراه این که خانواده خود را به کربلا فرستاد، از جمله عواملی است که عدم حضور عبدالله در کربلا را توجیه می کند. با توجه به این که بین دو گزینۀ اخیر منافاتی وجود ندارد می توان چنین نتیجه گرفت که عبدالله بن جعفر به دلیل این که مریض بود و در آن زمان حدود 70 سال سن داشت و همراه با کهولت سن و ناتوانی او سبب شد که امام قیام را بر وی واجب نکرده باشد. از این رو به فرمان امام در جنگ شرکت نکرده باشد و برای حفظ بقیه بنی هاشم در مکه و مدینه باقی بماند. تأسف عبدالله از عدم حضور در کربلا و شهادت در رکاب آن حضرت و هم چنین فرستادن خانواده خود با آن حضرت نیز، می تواند تأییدی بر گفتۀ ما باشد. همان گونه که بیان شد عبدالله با عدم حضور در کربلا، فضیلت بزرگی را از دست داد، اما این بدان معنا نیست که او را مقصر بدانیم؛ زیرا همان گونه که بیان شد شواهد و قراین بسیاری وجود دارد که عذر او موجه بوده و او خود میل به حضور در کربلا و شهادت در رکاب آن حضرت را خواستار بوده است و فرستادن فرزندان توسط عبدا... بن جعفر برای جهاد و شـهـادت در رکاب امام (ع)، دلیل روشنی است بر این که اصل قیام حسینی مـورد تـأیـیـد وی بـوده اسـت. تأسف او از این که در کربلا حضور نداشته را می توان از فحوای داستان او و غلامش به دست آورد. نقل شده وقتی خبر شهادت فرزندانش در کربلا را به وی دادند او گفت: انا لله و انا الیه راجعون. غلام عبد الله به نام ابو السلاسل در این زمان گفت که این مصیبتی است که به سبب حسین بن علی دریافتیم. عبدالله وقتی این جملات را شنید سخت برآشفت و سر و دهن غلام را با نعل کوفت و فرمود"یابن اللخناء أ للحسین تقول هذا و الله لو شهدته لاحببت ان لا افارقه حتی اقتل معه" ای پسر زن زشت آیا در حق حسین (ع) این گونه سخن می گویی؟ به خدا سوگند اگر در کنار او حضور داشتم دوست داشتم هرگز از وی جدا نشوم تا این که در نزد او شهید شوم الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 124، از جمله عوامل دیگری که نشان می دهد عبدالله به خاطر عدم حضور در کربلا مقصر نیست، این است که بنی هاشم او را احترام می کردند و حضرت زینب به عنوان همسر عبدالله او را بر حضور نداشتن در کربلا نکوهش نکرده و با او زندگی می کرده است و در تاریخ نقلی از آن حضرت که در ذم عبدالله باشد نیامده است و این خود گواه بزرگی است بر این که عبد الله از نگاه آنها مقصر نبوده است. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢قرآن خواندن سر امام حسین ع 💢 آیا سر امام حسین ع بالای نیزه قرآن خوانده؟ @Porseman_channel 1⃣اولا اینکه سر مطهر یک امام معصوم بالای نیزه قرآن بخواند محال عقلی نیست و هیچ استحاله عقلی پیش نمی آید. و بحث امکان آن نیست چراکه امکان دارد خداوند جل و علا با قدرت لایزال خود چنین امری را ممکن کند و در قدرت خدا شکی نیست. لذا فقط میتواند شک در وقوع آن باشد که با ارائه مستندات قوی و مدارک زیاد ثابت شده که این امر علاوه بر اینکه ممکن است و امکان عقلی دارد؛ واقع هم شده است... 2⃣ثانیا مدارک این واقعه ؛ که در واقع نه یکبار بلکه چندین بار و به دفعات اتفاق افتاده است. که آیات زیر «اَم حَسِبت‌َ اَن‌َّ اَصحـَب‌َ الکَهف‌ِ والرَّقیم‌ِ کانوا مِن ءایـَتِنا عَجَبـا : "فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم" "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون" سر مبارک به تلاوت آیات سوره کهف پرداخت و تا : "انهم فتیه آمنوا بربهم فزدناهم هدی و لا نزد الظالمین الا ضلالا" 📖شعراء (26) ، آیه 227. 📖غافر (40) ، آیه 71. 📖بقره(2) ، آیه 137. 📖کهف (18) ، آیه 9. توسط سر مبارک در مکانهای مختلف تلاوت شده است. و کتابهای زیراین واقعه را نقل و تایید کرده اند 📚الإرشاد - الشيخ المفيد - ج 2 - ص 117 - 118 📘مناقب الإمام أمير المؤمنين (ع) - محمد بن سليمان الكوفي - ج 2 - ص 267 . 📒الثاقب في المناقب - ابن حمزة الطوسي - ص 333 . 📘الخرائج والجرائح - قطب الدين الراوندي - ج 2 - ص 577 . 📙مناقب آل أبي طالب - ابن شهر آشوب - ج 3 - ص 218 . 📒الصراط المستقيم - علي بن يونس العاملي - ج 2 - ص 179 📕مدينة المعاجز - السيد هاشم البحراني - ج 4 - ص 123 👌مرحوم علامهء مجلسي رحمه الله عليه در كتاب شريف بحار الأنوار ، بابي را به همين مطلب اختصاص داده است . 📚بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 45 - ص 121 🔴ضمنا در کتب اهل سنت نیز این اعجازذکرشده است 📒مختصر تاریخ دمشق ج25ص274 📕تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 22 - ص 117 - 118 .وج 60 - ص 369 - 370 . 📚الخصائص الکبری ج2ص127 📒الکواکب الدریه ج1ص57 📘اسعاف الراغبین ص218 📙نورالابصارص125 📕تاریخ حبیب السیرج2ص59 @Porseman_channel 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕 🔴🔴🔴🔴🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسارت اسرای روز عاشورا چند مدت طول کشید؟ @Porseman_channel در رابطه با مدت اسارت، هر چند زمان آغاز اسارت که در واقع از عصر روز عاشورا بوده است مشخص است، ولی از آنجایی که تاریخ دقیق آزاد شدن آنها که یزید ملعون بعد از سخنرانی های کوبنده امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) از دگرگونی اوضاع شام هراسان شده و به اهل بیت(ع) اجازه داد تا به مدینه برگردند،مشخص نیست، لذا نمی توان بطور دقیق مدت اسارت را بیان کرد. در ضمن مدت اقامت اهل‌بیت(ع) در دمشق، مورد اتّفاق مورّخان نیست. برخی از آنان با تعبیر مجمل: «چند روز اقامت داشتند» از مدّت اقامت اسرای كربلا، سخن گفتهاند(۱) ، امّا برخی دیگر، به مدّت اقامت یا عزاداری اهل‌بیت در دمشق تصریح كردهاند. در این میان اكثر مورّخان مدت برپاداشتن عزاداری توسّط اهل‌بیت و زنان خاندان معاویه در این شهر را سه روز دانسته‌اند.(۲) عمادالدّین طبری مدّت حضور اهل‌بیت و عزاداری آنان در دمشق را هفت روز(۳)، سید ابن‌طاووس بنا به روایتی یك ماه(۴)، و قاضی نعمان مغربی، چهل و پنج روز نوشته‌اند.(۵) در جمع بندی این چند گزارش می‌توان گفت: صرف نظر از قول متفرد قاضی نعمان كه قائل به اقامت یك ماه و نیم اسرا در شام است و همچنین دیدگاه ابن‌طاووس كه قول به یك ماه ماندن اهل‌بیت در شام را با تعبیر «قیل» بیان كرده است، وجه جمع بین عزاداری سه روزه زنان خاندان معاویه و سوگواری هفت روزه اهل‌بیت این است كه؛ چون زنان خاندان معاویه عزاداری اهل‌بیت را مشاهده كردند و پی به حقّانیت آنان بردند، از روز پنجم با آنان هم سو شده و آنان نیز مشغول عزاداری شدند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت؛ با توجّه به مدّت حضور چند روزة اهل‌بیت در ساختمان مخروبه (خرابه شام) و هم‌چنین مدّت حضور آنان در یكی از خانه‌های قصر، در مجموع، اهل‌بیت از آغاز ورود به شام حداكثر بیش از ده روز در شام اقامت نداشتند. به ویژه با توجّه به این امر كه اقامت بیشتر آنان، به هیچ رو به سود یزید نبوده و سبب بروز نارضایتی افكار عمومی و انتقاد بیشتر، از دستگاه حاكم میشد، از اینرو یزید با شتاب، درصدد استمالت و دلجویی از اهل‌بیت برآمد و آنان را رهسپار مدینه كرد. علاوه بر این با توجه به نقل صحیحی که اسیران اهل بیت در روز بیستم ماه صفر سال ۶۱ هجری مطابق با اولین اربعین شهادت امام حسین(ع) به کربلا رسیده باشند باید بیش از چند روز در دمشق نمانده باشند که شهید قاضی طباطبایی در کتاب گرانسنگ «تحقیق در اولین اربعین سیدالشهدا‌(ع)» این قول را تقویت کرده است، بنابراین میتوان گفت مدت اسارت اهل بیت حدود یک ماه بوده است. ۱ .شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۲۲؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۴۹). ۲ . محمد بن‌سعد، ترجمة الحسین و مقتله، فصلنامه «تراثنا»، سال سوم، شماره۱۰، ص۱۹۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج۵، ص۴۶۲. ۳. عمادالدّین طبری، كامل بهائی، ج۲، ص۳۰۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۶. ۴. سید ابن‌طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۱۰۱. ۵. شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۳، ص ۲۶۹. @Porseman_channel