📝 یک قصه از آیت الله دستغیب بگویم: ایشان می فرماید من رفیقی داشتم ایتالیا می رفت ، آدم متدینی بود . رفتم دیدنش ، یک آلبومی آورد از عکس های باستانیِ آنجا لابلای عکس ها دیدم عکس یک نیم رخ سگی است ؛ تعجب کردم .گفتم تو سگ باز هم بودی ما نمی دانستیم؟ عکس سگگذاشتی چکار؟ سگتو هر خانه و جایی باشد ملائکه می روند دعا مستجاب نمی شود. این سگ چیه؟
🔷 گفت آقا این سگ سگِ تعلیم داده شده بود، دیدم شروع کرد گریه کردن، گفتم برای کی گریه می کنی؟ گفت برای این سگِ! برای سگ هم گریه دارد گفت این درسی به من داده تو قبر هم که بگذارند یادم نمی رود.در خانه اگر کس است همین خاطره بس است.
گفت این سگ خیلی سگ خوب و باوفایی بود . با پول ایران یکمیلیون کمتر یا بیشتر بود ، یک شب تو زمستان سرد مهمان بودم تا آمدم بیایم ۱۲ نصف شب شد پالتویم را کشیدم سرم سرد بود، سرما به استخوان می زد، سرد بود. آمدم بروم تو خانه حواسم نبود سگ حفاظت می کرد از خانه این مارا نشناخت پرید به ما یک پنجه رو دستم کشید و پالتویم را تکه کرد پالتو را انداختم آن طرف گفتم منم ! پاچه کی را می گیری پاچه صاحب خانه را می گیری؟ سگ تا دید پنجه روی دست صاحب خانه کشیده خشکش زد ، دیدم سگ سرش را انداخت پایین رفت از حیاط رفت بیرون رفت تو خیابان فهمیدم شرمنده شده ، درود بر سگ باریک الله به تو که شرمنده می شوی و منِ انسان شرمنده نمی شوم باریک الله. خدا بیامرزد.
♦️رفتم آوردمش تو خانه گفتم درست است نشناختی حالا طوری نیست دوباره رفت بیرون. شوخی کردم بازی باهاش کردم تورا به حق بابایت بیا دیدم خیر ؛ سفت عصبانی است . خیلی شرمنده و ناراحت است . یک سگ . در را باز کردم گفتم سرد است بروم بخوابم این هم سردش بشود می آید تو لانه اش. صبح بلند شدم نمازصبحم را خواندم آمدم یک سر به سگ بزنم دیدم سگتو لانه اش نیست تو حیاط نیست رفتم بیرون دیدم تو برف ها و یخ ها خشکش زده مُرده.
🔷آیت الله دستغیب گریه می کرد می گفت یک سگ نفهمیده پنجه کشیده رو دست صاحب خانه اش از خجالت مُرده آی آنهایی که روزی صد بار پنجه تو صورت مهدی می کشید چرا خجالت نمی کشید؟
استاد دانشمند
#حیا
#وفا
#خجالت
#تولیدی_عس_شیروان
روابط عمومی پلیس شهرستان شیروان
◀️ به ما بپیوندید 👇
🛃➡️@Pr_policeshirvan