#وفات_حضرت_ام_البنین_س
#غزل_مرثیه
السلام ای مادر ایثار یا ام البنین
دلخوشی حیدر کرار یا ام البنین
وقت توصیف تو ای بانو زبان ها لال شد
مدح تو بالاتر از گفتار یا ام البنین
جز تو در عالم کدامین زن برای زینب است
بعد زهرا بهترین غمخوار یا ام البنین
تو همانی که به عشق قبله عالم حسین
تربیت کردی سپهسالار یا ام البنین
خوش به حال هر که چون تو غیر گریه بر حسین
تا دم آخر ندارد کار یا ام البنین
مادر یل ها سرت را تا ابد بالا بگیر
دست از شرمندگی بردار یا ام البنین
جان عباست بیا بس کن ، برایت خوب نیست
گریه با این چشم های تار یا ام البنین
بیشتر از هر چه غم در سینه ات داری تو را
پیری زینب دهد آزار یا ام البنین
خوب شد ماندی ، ندیدی که حسین افتاده بود
بین مقتل تشنه و بی یار ، یا ام البنین
خوب شد ماندی ندیدی زینب افتاد از نفس
از حرم تا قتلگه صد بار ، یا ام البنین
خوب شد ماندی ندیدی خیمه ها می سوخت در
آتش بین در و دیوار یا ام البنین
خوب شد ماندی ندیدی کاروان را بی حسین
در میان کوچه و بازار یا ام البنین
خوب شد ماندی ندیدی بر فراز نیزه ای
خورده از پهلو سر ِ سردار یا ام البنین
خوب شد ماندی ندیدی خنده مستانه بر
اهل بیت احمد مختار یا ام البنین
✍
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
#غزل_مرثیه
منم آن باغبانی که شده پژمرده گلهایم
میان باغ پژمرده فسرده حال وتنهایم
شب وروزم شودطی درعزاوروضه بشنیدن
زفرط بیقراری بیقرار دشت و صحرایم
اگرچه چاریوسف ازمن کنعان نشین کشتند
ولی من داغدار یوسف کنعان زهرایم
دگربعدازحسین ماندن دراین دنیا نمی ارزد
الهی کاش میشدهرنفس آخرنفسهایم
شنیدن کی بودمانند دیدن،کزغم این درد
پریشان حال چشم داغداردخت طاهایم
شنیدم درمیان علقمه افتادعباسم زمین
دریدند گرگهای کربلا اعضای سقایم
چوازداغ دودست ازبدن افتاده بشنیدم
شدم آشفته حال ورفت توان وقوت ازپایم
به هرلحظه که دیدم مادرغمدار اصغر را
ز شرم لعل خشک اصغرش لرزید اعضایم
شده جاری زچشمانم سرشک اشک خون آلود
که مغموم شهید،کشته دربین دو دریایم
بعید است از غم دلبند زهرا و غم زینب
شوم فارغ زاشک وآه و افغان و نواهایم
ازاین رنجی که شدسهم دل پردرد من،دانم
کسی دیگر نباشد غیر مرگ من مداوایم
✍
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
#غزل_مرثیه
السلام ای مادر ایثار یا ام البنین
دلخوشی حیدر کرار یا ام البنین
وقت توصیف تو ای بانو زبان ها لال شد
مدح تو بالاتر از گفتار یا ام البنین
جز تو در عالم کدامین زن برای زینب است
بعد زهرا بهترین غمخوار یا ام البنین
تو همانی که به عشق قبله عالم حسین
تربیت کردی سپهسالار یا ام البنین
خوش به حال هر که چون تو غیر گریه بر حسین
تا دم آخر ندارد کار یا ام البنین
مادر یل ها سرت را تا ابد بالا بگیر
دست از شرمندگی بردار یا ام البنین
جان عباست بیا بس کن ، برایت خوب نیست
گریه با این چشم های تار یا ام البنین
بیشتر از هر چه غم در سینه ات داری تو را
پیری زینب دهد آزار یا ام البنین
خوب شد ماندی ، ندیدی که حسین افتاده بود
بین مقتل تشنه و بی یار ، یا ام البنین
خوب شد ماندی ندیدی زینب افتاد از نفس
از حرم تا قتلگه صد بار ، یا ام البنین
خوب شد ماندی ندیدی خیمه ها می سوخت در
آتش بین در و دیوار یا ام البنین
خوب شد ماندی ندیدی کاروان را بی حسین
در میان کوچه و بازار یا ام البنین
خوب شد ماندی ندیدی بر فراز نیزه ای
خورده از پهلو سر ِ سردار یا ام البنین
خوب شد ماندی ندیدی خنده مستانه بر
اهل بیت احمد مختار یا ام البنین
✍
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
#غزل_مرثیه
باورش سخت است می دانم ولی او را زدند
بین نخلستان کـمین کرده دو بازو را زدند
در رَجـزهایش مرتب گفت ذکـرِ فاطمه
مثـل دربِ نیمسوزِ خـانه پهـلو را زدند
مثل مادر زخم خورد و ذکرِ یاحیدر گرفت
از عـلی گفت و دقیقاً بین اَبرو را زدند
چشم او شد بسته و چشم حرامی باز شد
معـجر و خلـخال و آویز و اَلنگو را زدند
او به نی پهلو زد و مویِ سر دردانه سوخت
هر کجا نام پدر آمد چه بد او را زدند
از حرم تا قتلگـَه زینب صدا می زد حسین
دست و پا می زد حسینِ تو که بانو را زدند
از روی نیزه سرش اُفتاد خندیدند و بعد...
پیش چشمش ندبه خوان بینِ اُردو را زدند
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
#غزل_مرثیه
وقتی که نامِ فاطمه اُمُّ البنین شد
یارِ امیرالمؤمنین بانویِ دین شد
درسِ اَدب داد و به او دل داد زینب
ذکرِ حسن با دیدنِ او آفرین شد
عبّاس نعمت بود و او با شکرِ نعمت
سرچشمه یِ ایثار در فتحُ المبین شد
وقتی بشیر آمد خبر از ماه می داد
می گفت ساقی تشنه لب نقشِ زمین شد
در علقمه غوغا شد و دستش جدا شد
چشمش پر از خون و پریشان آن جَبین شد
بر رویِ نی پهلو زد و رویِ حرامی...
بر این حرم وا شد که روضه آتشین شد
عبّاس رفت و معجر از سرها کشیدند
وَ گوشواره قصّه ای تلخ و حَزین شد
زینب اسارت رفت با سیلی و دشنام
همراهِ ناموسِ علی شمرِ لعین شد
اُمُّ البنین فریاد زد فرزندهایم
نذرِ سری که شد جدا... نیزه نشین شد
شهرِ مدینه ناله یِ من یا حسین است
او که تنَش پامالِ مَرکبهایِ کین شد
جانِ علی اصغر حلالم کن ربابه
او رفت مشکی پر کند امّا چنین شد
اسمِ ابوفاضل به لب آمد دلِ ما...
بی تابِ دیدارِ مَهِ پرده نشین شد