﷽
.
اَللّهُمَ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج
.
#یاامامرضاعلیهالسلام💛
.
هرڪجارفٺهامایندردمداوانشده💔
چهقدردلمپنـجرهفولادمـےخواهد💓
.
#چهارشنبه_های_امام_رضایی🙏🌹
🕌🚩#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
👇👇👇
❁ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم ❁
🗓امروز 10 تیر 1400
▪️#40_روز تا #محرم💔
در گوشه ی قلب من فقط غم مانده
یک کـوه غـم و غصـه و ماتـم مانده
تقـویـم دل سـوخـتــه ام می گویـد:
چهـل روز فـقــط تا به محرم مانده!
#یا_سیدالشهــدا❤️🥀
⸀📽 . .
•
.
امروزه هر گوشی ، یک اسلحه هست !
پس ازش درست استفاده کنیم
تیرهاشو الکی هدر ندیم...
#صـرفا_جهـت_اطلـاع!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 اهمیت سکوت... سکوت وقار می آورد...
🌻 علامه #حسن_زاده_آملی حفظه الله تعالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای تمام وصیت حاج قاسم
دوستت دارم 💟
#رهبرانه
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ •◆👀⃟ ⃟✌️🏻◆• ـ ـ ـ
بایدبھاینباوربرسیم کھبسیجےبودنفقط تولباسچریکےخلاصھنشده..؛↯
اصلاینھکھنفسوباطِنمونویھپا #بسیجےِمخلص تربیتکنیم(:
⸀🎞 . .
•
یهسوال…
دستپختمامانتدوستدارییا رستورانخارجازخونه!؟
داستانواڪسنهمهمینہ
تاوقتےدکتراۍخونه(وطن)واڪسن درستکردن
حمایتشونمیکنیم!
غذاۍخونگیسالمترازغذایبیرونھ(:
#حـرف_خـودمـونی!
شهید ابومهدی المهندس:🌹
🍃وقتی ڪه ڪنار حاج قاسم باشم، آرامش دارم چون سیمش به آقا وصل است .🍃
#شهید_ابومهدی_المهندس
#سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی
#رهبر_انقلاب
رزمنده ای که در #فضای_سایبری میجنگی برای فشردن کلیدهای کامپیوتر وضو بگیر و با نیت قربت الی الله مطلب بنویس!
#جنگ_نرم | #پروفایل
🌸「دوسٺدارۍ،بہقول شهیدمحسنحججۍ،
یہجورۍزندگۍکنۍکہخداعاشقتبشہ؟♡」
پسبسمالله....🌿
بزنروخونہخدآ،ببینخدآکجآمیبرت😎↯
http://eitaa.com/joinchat/2857369602C29e3f99ed5
🌻اینیهکانالسادهنیست،شهدادعوتت کردن⇧
🖇••امآن ازپسـتهآیمذهبیِاین کانال؛😎💪
اصلاآدمـودیوونہمیکنـہ.↓
🔗•°•🌸•°√°
http://eitaa.com/joinchat/2857369602C29e3f99ed5
↓^→^↑🌿😌'
آقآمگہشمادنبآلیہجایۍبراۍخودسازۍ نبودۍ؟🌱
پسچرانمیاۍتواینکانآلتآخودسازی کنۍ؟🤕
زودبآشسریععضوشو😎⇩
http://eitaa.com/joinchat/2857369602C29e3f99ed5
🌸 عزیزاناینکانال،کانالخیلۍخوبۍ هستش وپیشنهادمیکنیمکہحتماعضو بشید⇩
http://eitaa.com/joinchat/2857369602C29e3f99ed5
#پیشنھادمدیر
🔻توصیه "حاج قاسم سلیمانی" به فرزندشان در رابطه با مطالعه کتاب "#آن_سوی_مرگ"
👤عزیزم من با نویسندگان و آقای انصاری که در آخر کتاب آورده شده است صحبت کردم تمامی مطالب این کتاب حقیقتی است که با آیات و روایات ما تطبیق دارد.
انشاء الله بهره ببری
پدرت و دوستدارت
•🍃• #ʝøɪɴ ↷
╭─♥️〰🥀〰♥️─╮
@shahidesarboland
╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
#حدیث_روز
امام صادق(ع):💞
هرکس بیشتر دوستدار ماخاندان عصمت وطهارت باشد، بہ همسرش بیشتر دوستی میکند
📸 تصویری از سردار مدافع حرم #شهید_حسین_همدانی
•🍃• #ʝøɪɴ ↷
╭─♥️〰🥀〰♥️─╮
@shahidesarboland
╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
کسی دیگه قصد نداره به جمع ما بپیوندد ..... فقط تا فردا وقت دارید به جمع ما بپیوندید......
🌹 #پندانه
✍ سلطان به وزیر گفت: سه سوال میکنم اگر فردا جواب دادی، هستی وگرنه عزل میشوی.
🍁سوال اول: خدا چه میخورد؟
🍁سوال دوم: خدا چه میپوشد؟
🍁سوال سوم: خدا چه کار میکند؟
☘وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست، ناراحت بود. غلامی فهمیده و زیرک داشت.
🍀وزیر به غلام گفت: سلطان سه سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم اینکه خدا چه میخورد، چه میپوشد و چه کار میکند؟
☘غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا! اما خدا چه میخورد؟ خدا غم بندههایش را میخورد.
🍀اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بندههای خود را میپوشد.
و پاسخ سوم را اجازه بدهید، فردا بگویم.
☘فردا، وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد.
🍀سلطان گفت: درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟
☘وزیر گفت: این غلامِ من انسان فهمیدهایست، جوابها را او داد.
🍀سلطان گفت: پس لباس وزارت را دربیاور و به این غلام بده.
☘غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد.
🍀بعد وزیر به غلام گفت: جواب سوال سوم چه شد؟
☘غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چه کار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند.
•🍃• #ʝøɪɴ ↷
╭─♥️〰🥀〰♥️─╮
@shahidesarboland
╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ #تصویری
📝 مداحی بسیار احساسی دنیا به چه دردی میخوره؟
👤 سید حجت #بحرالعلومی
👌 #پیشنهاد_دانلود ؛ حتما ببینید
(تهیه شده در گروه رسانهای اهل بیت مدیا)
📌 #شب_جمعه هوایت نکنم میمیرم
↯ بهترین #مـــــداحے های روز
کـــــانال شهیـــــــد بــے سر را دنبال کنید↯
شهــــید محســـــن حججے 👇🏻
•🍃• #ʝøɪɴ ↷
╭─♥️〰🥀〰♥️─╮
@shahidesarboland
╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
دنیاا.mp3
6.03M
🔊 #صوتی
▫️ تنظیم #استودیویی
📝 دنیا به چه دردی میخوره؟
👤 سید حجت #بحرالعلومی
👌 #پیشنهاد_دانلود
(تهیه شده در گروه رسانهای اهل بیت مدیا)
📌 #شب_جمعه هوایت نکنم میمیرم
↯ بهترین #مـــــداحے های روز
کـــــانال شهیـــــــد بــے سر را دنبال کنید↯
شهــــید محســـــن حججے 👇🏻
•🍃• #ʝøɪɴ ↷
╭─♥️〰🥀〰♥️─╮
@shahidesarboland
╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
🌹معجزه وکرامات شهدا🌹
چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند... آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.
اخلاقشان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند و مسخره میکردند و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایدهای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست!
باید از راه دیگری وارد میشدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.
گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم.
دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...
در طول مسیر هم از جلفبازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...
میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آنها بیحفاظ است...
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که اینجا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگهای نمیبینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید...
برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود! همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...
همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد. هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آنجا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم ...
به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند... چند دقیقهای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعهالزهرای قم رفتهاند ... آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند ..
کـــــانال شهیـــــــد بــے سر را دنبال کنید↯
شهــــید محســـــن حججے 👇🏻
•🍃• #ʝøɪɴ ↷
╭─♥️〰️🥀〰️♥️─╮
@shahidesarboland
╰─♥️〰️🥀〰️♥️─╯