eitaa logo
کانال اداره قرآن عترت و نماز استان قم
1.7هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
181 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج... 🌸 سلام علیکم🌸 این کانال به منظور اطلاع رسانی ✅ برنامه ها ✅ بخشنامه ✅ گزارش فعالیتهای ستادی اداره قرآن، عترت و نماز ✅ گزارش ادارات، مراکز دارالقرآن و مدارس تابعه استان قم ایجاد شده است... ارتباط با ادمین @sohrabian_parvareshi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 محاسبه❗️ 💠 ضرورت آمادگی و مراقبه برای مرگ چه غصه‌ای وقتی تویی که می‌بینی! که آگاهی! نیست برگی که بریزد به زمین مگر به خواست تو! من دل‌خوش به همین دیدن توام. در خلوت و شلوغی‌ام؛ در پنهان و آشکارم! تویی که می‌بینی و می‌دانی و محاسبه می‌کنی! تا تو هستی، چه باک از دیگران؟ اگر تو می‌دانی، چه فرقی می‌کند دیگران بدانند یا نه؟! من بیم از دست دادن تو را دارم! بیم آن‌که چه چیز برای خودم پیش فرستاده‌ام؟ برای فردایم که قرار است روبه‌روی تو باشد؛ که نشانم دهی چگونه فراموشت کردم و چگونه به‌ یادت آوردم! هر کجا که قدمی بی‌خشنودی تو برداشته‌ام، پشته‌های پشیمانی برایم آورد! هرزمان که تو را دور دیدم، به گرفتاری و شقاوت نزدیک شدم! من دل‌بسته دیدار توام؛ دل‌بسته ملاقات تو! خودت گفته بودی: «تو به سوی پروردگارت در حال حرکت هستی و او را ملاقات می‌کنی!» من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود؟ چه برایت بیاورم که لبخند بزنی؟ هر چه زیبایی دارم، ذره‌ای از زیبایی توست! هر چه خوبی دارم، ذره‌ای از دریای خوبی‌های توست! چه برایت بیاورم که شایسته خدایی و بزرگی‌ات باشد؟ هر چه می‌گردم، هر چه می‌دوم؛ هرچه جلو می‌روم و جستجو می‌کنم در زمین هیچ نمی‌یابم؛ هرچه هست، بازی و فریب و سراب است! هرچه دست و پا می‌زنم و تقلا می‌کنم؛ تنها به یک چیز می‌رسم: قلبم! من قلبم را پاکیزه برای تو نگه داشته‌ام! چشم می‌بندم بر گناه؛ لب می‌بندم از دروغ؛ گوش می‌بندم از حرام؛ دست می‌کشم از بدی؛ پا می‌گذارم به راه تو؛ که قلبم آماده دیدار تو باشد! که آینه قلبم را به تو تقدیم کنم! تو می‌دانی و می‌بینی! از همه چیز خبر داری! می‌دانی در دل من چه می‌گذرد؛ در سرم چه هوایی است! تو از قدم‌هایم خبر داری؛ از نیت‌هایم! و ذره‌ذره حرکت‌های من را ثبت می‌کنی؛ برای فردا! برای روز دیدار! و جایگاه ابدی‌ام روشن می‌شود! من برای آن روز به تو پناه می‌آورم آخر من چه کسی را دارم جز تو؟ من از خودم به تو پناه می‌آورم! ای خدایی که می‌دانی و می‌بینی و می‌بخشی و محبت داری! •┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•      https://eitaa.com/QENqom1402
🔰 ترس❗️ 💠 ضرورت خوف از آخرت می‌خواهم هر قدمی که برمی‌دارم، هر نفسی که می‌کشم، برای تو باشد! می‌خواهم تو دلیل حرکت من باشی؛ همه حرکاتم! می‌خواهم عمل کنم به درسی که اولیایت به من آموختند! چه شیرین است ببخشی و گذشت کنی و دستگیر باشی؛ و اگر کسی خواست مزد و پاداشی بدهدت، بگویی: «نه نیازی به مزد است و نه حتی تشکر! من گذشتم و بخشیدم برای خدا!» پای مکتب تو بودن بزرگم کرده! درس‌های تو و اولیای تو رشدم داده! من از اولیای تو آموختم! آموختم که دور شوم از هرچه که دوست نمی‌داری‌اش؛ و نزدیک شوم به هرآنچه می‌پسندی‌اش؛ من یاد گرفته‌ام قطار زندگی‌ام را روی ریل‌های تو حرکت بدهم. من که راه‌و‌رسم بندگی تو نمی‌دانستم! تو دستم را گرفتی. من لجوج بودم و سرکش! من مهربانی‌ات را نشناختم. نعمت‌های فراوانت را ندیدم! به عتاب تو بود که برگشتم!‍ که صدایم زدی: «کجا می‌روی؟! برگرد! این دنیا برای تو نیست! تو برای این دنیا نیستی! ببین! چشم‌هایت را باز کن! بشنو! برای تو چیزهای بهتری آماده کردم. زندگی بی‌نهایتی! چرا سرکشی می‌کنی؟ چرا نمی‌پذیری؟ من برای تو نگرانم! دیگر چه نشانه‌ای برایت بیاورم که رو برنگردانی؟ نشانه‌های من را روی زمین ندیدی؟ خورشید و آسمان و دریا و زمین را ندیدی؟ ستارگان و حیوانات و گیاهان را ندیدی؟ پیامبرم را برایت فرستادم! صدایم را می‌شنوی؟ بهترین بندگانم را برایت آوردم. برای تو خونشان به زمین ریخت. برای تو زن و فرزندشان آواره و اسیر شدند. ندیدی؟ نشنیدی؟ وای بر تو! پس بترس از آتشی که برای کافرین برافروخته شده!‌ آتشی سخت سوزان و شکننده! که برای لجبازها و بی‌دین‌ها آماده شده!» تو چقدر مهربانی! چقدر دوستم داری! چقدر زمین را پر کردی از نشانه‌هایت! و من چه ناسپاسم اگر به تو روی نیاورم! باید هم بترسم از آن روزی که خشم بزرگت را ببینم؛ باید هم بترسم از روزی که پاسخم را ندهی و از من روی برگردانی؛ بزرگترین عذاب من همین است! می‌ترسم از روزی که تو دیگر نگاهم نکنی! دیگر به رویت خودت نیاوری که چنین بنده‌ای هم داشته‌ای! بی‌محلی‌ام کنی و از درگاهت دورم کنی! می‌ترسم از روزی که با کارهایم آتش خشم تو را روشن کرده باشم! می‌ترسم از وقتی که مثل بندگان صالحت من را نخواهی! بیچاره و ذلیل می‌شوم! عزت من تو بودی! افتخار من داشتن تو بود! من به گل روی تو می‌خواستم زنده باشم و زندگی کنم! می‌ترسم از روزی که در برابر تو عریان باشم! که تمام کارهای پنهانی و زشتم برملا شود؛ همان‌ها که خیال می‌کردم دور از چشم همه انجام داده‌ام، غافل از اینکه تو بودی! تو همیشه بودی! می‌دیدی! می‌ترسم از روزی که هیچ‌ بهانه‌ای کارساز نیست؛ دیگر نمی‌توانم خودم را گول بزنم! آن روز که زبانم بسته می‌شود و تمام اعضا و جوارحم به حرف می‌افتند؛ همه بدخواهی‌هایم، همه مرض‌های قلبم، همه حقد و حسدهایم؛ کینه‌ورزی‌هایم، شوق‌هایم به گناه، شیفتگی‌هایم به دنیا؛ همه و همه عریان می‌شود! خودم را می‌بینم. واقعیت خودم را! و چه وحشتی دارم از دیدار با خودم! بزرگوار بخشنده! اگر گریان و خسته، روی به سوی تو می‌آورم، از وحشت آن روز است! تو پرده‌پوشم باش! تو من را در آغوشت بگیر! من از خودم فراری‌ام! از سرکشی‌های نفس بدقلقم از لجاجت‌های هوس‌های بی‌حد و مرزم من از هرآنچه که از چشم تو بیندازدم،‌ فراری‌ام! من را در آتش خشمت نسوزان که می‌دانم رحمت تو بزرگتر است. پناهم بده! ای که مهربانی‌ات دار و ندار من است! •┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•      https://eitaa.com/QENqom1402
🔰 محاسبه❗️ 💠 ضرورت آمادگی و مراقبه برای مرگ چه غصه‌ای وقتی تویی که می‌بینی! که آگاهی! نیست برگی که بریزد به زمین مگر به خواست تو! من دل‌خوش به همین دیدن توام. در خلوت و شلوغی‌ام؛ در پنهان و آشکارم! تویی که می‌بینی و می‌دانی و محاسبه می‌کنی! تا تو هستی، چه باک از دیگران؟ اگر تو می‌دانی، چه فرقی می‌کند دیگران بدانند یا نه؟! من بیم از دست دادن تو را دارم! بیم آن‌که چه چیز برای خودم پیش فرستاده‌ام؟ برای فردایم که قرار است روبه‌روی تو باشد؛ که نشانم دهی چگونه فراموشت کردم و چگونه به‌ یادت آوردم! هر کجا که قدمی بی‌خشنودی تو برداشته‌ام، پشته‌های پشیمانی برایم آورد! هرزمان که تو را دور دیدم، به گرفتاری و شقاوت نزدیک شدم! من دل‌بسته دیدار توام؛ دل‌بسته ملاقات تو! خودت گفته بودی: «تو به سوی پروردگارت در حال حرکت هستی و او را ملاقات می‌کنی!» من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود؟ چه برایت بیاورم که لبخند بزنی؟ هر چه زیبایی دارم، ذره‌ای از زیبایی توست! هر چه خوبی دارم، ذره‌ای از دریای خوبی‌های توست! چه برایت بیاورم که شایسته خدایی و بزرگی‌ات باشد؟ هر چه می‌گردم، هر چه می‌دوم؛ هرچه جلو می‌روم و جستجو می‌کنم در زمین هیچ نمی‌یابم؛ هرچه هست، بازی و فریب و سراب است! هرچه دست و پا می‌زنم و تقلا می‌کنم؛ تنها به یک چیز می‌رسم: قلبم! من قلبم را پاکیزه برای تو نگه داشته‌ام! چشم می‌بندم بر گناه؛ لب می‌بندم از دروغ؛ گوش می‌بندم از حرام؛ دست می‌کشم از بدی؛ پا می‌گذارم به راه تو؛ که قلبم آماده دیدار تو باشد! که آینه قلبم را به تو تقدیم کنم! تو می‌دانی و می‌بینی! از همه چیز خبر داری! می‌دانی در دل من چه می‌گذرد؛ در سرم چه هوایی است! تو از قدم‌هایم خبر داری؛ از نیت‌هایم! و ذره‌ذره حرکت‌های من را ثبت می‌کنی؛ برای فردا! برای روز دیدار! و جایگاه ابدی‌ام روشن می‌شود! من برای آن روز به تو پناه می‌آورم آخر من چه کسی را دارم جز تو؟ من از خودم به تو پناه می‌آورم! ای خدایی که می‌دانی و می‌بینی و می‌بخشی و محبت داری! •┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•      https://eitaa.com/QENqom1402