┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
✍ #به_خدا_بگوییم
🔸سر به راه❗
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
از وسوسههای شیطان، از شر و دشمنیاش، از حیلهها و مکرش
به تو پناه میبرم!
از دشمنی قسمخوردهای که نمیخواهدم با تو! نمیخواهدت با من!
راه رسیدن به تو که بیراهه نیست! مستقیم است! سر راست است!
اگر به تو نمیرسم از شرّ رهزنان است!
رهزنانی که فریبم میدهند که حالا وقت زیاد است!
عجله برای چیست؟ کمی استراحت کن و خوش باش!
فراموش کرده بودم که دشمنی دارم از جنس ظلمت! از جنس بدی!
فراموش کرده بودم که حیلهگر است و هر چیزی را دستاویز میکند که من از تو باز بمانم!
ببخش بندهای را که فراموشی رهایش نمیکند!
میخواهم سر به راه تو باشم
راهی که مستقیم است و روشن است به نور اولیایت!
میدانی! کُمِیت من بدون اولیای تو لنگ است!
که پوسیدن و گندیدن نصیب کسی است که حرکت نکند
که آب زلال هم اگر یکجا بماند گندآب میشود! متعفن و بدبو!
تو مرا در مسیر میخواستی در حرکت؛ به سمت نور به سمت خودت!
ولی بدون اولیای تو این بار به مقصد نخواهد رسید!
که شیطان در کمین است!
مدام شبیخونم میزند! مدام یورش میآورد به بدنههای ایمانم؛
که سرگردانم کند در این هزارتوی دنیا!
در کمین است که زیبا نشان دهد گناه را؛
بزرگ جلوه دهد دنیا را؛
که شیرین کند زندگی بدون تو را!
مرا با تو نمیخواهد
که روزی هزار بهانه درست میکند تا حواسم را پرت کند!
از تو و راه! از مقصد و مقصود!
که دلم پر شود از افسردگی و حسادت و بخل و طمع
که سینهام را سرشار کند، حرص به رسیدن.
که روحم را تیره کند خورهٔ بالا رفتنهای بیهوده.
که گناه، وجودم را بتراشد و کوچکم کند.
زخمیام کند.
که تفرقه بیندازد بین من و مومنانت
تا تنها گیرم بیاورد و گردنم را به زیر یوغ خودش بکشاند!
او مرا دور میخواهد؛ دور از تو! آنقدر دور که دستم به تو نرسد!
و تو نمیگذاری! تو نمیخواهی!
بیخود نبود که گفتی: «من از رگ گردن به تو نزدیکترم!»
شیطان و همه اعوان و انصارش هم بخواهند نمیتوانند من و تو را از هم جدا کنند!
منی که دست به دست ولیّ تو گذاشتهام و لطف تو را بههمراه دارم!
منی که سر به راه تو شدم!
#مسطورا
•┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•
#قم_المقدسه
#معاونت_پرورشی_و_فرهنگی
#اداره_قرآن_عترت_و_نماز
https://eitaa.com/QENqom1402
#به_خدا_بگوییم
✅ بشارت❗️
من هیچ بهانهای ندارم که به راه تو نباشم!
هیچ بهانهای برای نرسیدن!
چه بگویم؟!
بگویم زمین تنگ بود و راه ناهموار؟
بگویم محیط ناامن بود و ناسالم؟
که ابلیسها بر مسند نشسته بودند و به بدی راهنماییام میکردند؟!
تو پاسخ من را از قبل دادهای. گفته بودی:
«زمین به این پهناوری، دیگر برایت جایی نداشت که به آن هجرت کنی؟!
ولیّ من نبود که زیر علمش پناه بگیری و در حکومت او تنفس کنی؟
جایی که نیکی، شر نباشد و شرها، فضیلت!»
گفته بودی:
«کسانى که در راه خدا و براى خدا مهاجرت کنند، در این جهان پهناور خدا، نقاط امن فراوان و وسیع پیدا مىکنند که مىتوانند حق را در آنجا اجراء کنند و بینى مخالفان را به خاک بمالند.»
چه بهانهای بیاورم؟! وقتی سعادت و شقاوتم به دست خودم رقم میخورد!
میتوانستم شرایطم را عوض کنم، نکردم.
میتوانستم خودم را از وضعی که دارم رها کنم و نکردم!
من بودم که به سمت تو کوچ نکردم!
نتوانستم دل ببرم
از باغهای سبزی که دشمنان تو نشانم دادند.
و من حواسم نبود که بهشت تو بزرگتر است!
هربار که به تو پناه آوردم و باور کردم که امورم به دست توست،
هربار که تو را پذیرفتم و در راه تو استقامت کردم،
هربار که سختیهای مسیر را به جان خریدم و صبور ماندم و در راه تو کوچ کردم،
فرشتگانت به قلبم نازل شدند!
یادآوریام کردند که: «از آینده نترس و برای گذشته ناراحت نباش!»
مژدهام دادند که بهشت خدا از هر باغ سبزی بزرگتر است!
منزلی که عاقبت صبوران و هجرتکنندگان است!
هشدارم دادند که این را فراموش نکنم تا بتوانم پایمردی کنم!
بله خدای من!
بهشت تو از هر باغ سبزی بزرگتر است.
و تو از هر بهشتی، بالاتری!
هر خزانی تمام خواهد شد؛ هر زمستانی گذر خواهد کرد؛
سختیها، دردها، مشکلات کنار خواهند کشید و بالاخره بهار خواهد آمد!
بهار، مزد آنهاییست که دستشان را از دست ولی تو بیرون نکشیدند؛
سرسپرده دشمنانت نشدند؛
دلشان به دنیای پست و کوچک بسته نشد؛
و در راهت صبور ماندند و مقاومت نشان دادند.
بهار، عاقبت آنهاییست که بر سر عهدی که با تو بستند، ماندند!
این آغاز راه ماست!
ما تا تحقق کامل وعدههای تو میمانیم؛ تا پیروزی حق بر باطل
ما میسازیم این بنا را در کنار ولی تو؛ ما دلبستگان بهاریم!
#مسطورا
•┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•
#قم_المقدسه
#معاونت_پرورشی_و_فرهنگی
#اداره_قرآن_عترت_و_نماز
https://eitaa.com/QENqom1402
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
#به_خدا_بگوییم
✅ نصیب❗️
به تو فکر میکنم! در تاریکی شبها!
به تویی که در تار و پود زندگیام تنیدهای!
از خودم میپرسم: امروز چند گام برای تو قدم برداشتهام؟
چه اندازه برای تو تلاش کردهام؛ نشستنم، برخاستنم، گفت و شنیدنم
برای تو بود؟ به راه تو بود؟!
به روزی فکر میکنم که دیگر این سقفها و آدمها نیستند.
فقط من و توییم. روبهروی هم. آنروز سربلندم یا خجالتزده و سر به زیر؟
آن روز میتوانم خودم را نشانت دهم؟ میتوانم زندگیام را مرور کنم؟
خوب میدانم هر روزی که میگذرد، من به آن لحظه نزدیکتر میشوم
به لحظه تمام شدنم در زمین
و پیش گرفتن راه آسمان!
تو به گوشم خوانده بودی:
«هركه نتيجۀ كارهايش در آخرت را بخواهد، نتيجه را برايش بيشتر هم مىكنيم و هركه خواهان نتيجۀ كارهايش در همين دنيا باشد، بهاندازهاى كه صلاح بدانيم به او مىدهيم و ديگر در آخرت نصيبى ندارد!»
از تو چه پنهان!
از بینصیبیام میترسم.
از تمام شدن وقت و لب به حسرت گزیدن!
از تنهایی وحشتناکی که بیتو به انتظارم نشسته است؛
از تنگناهای تاریکی که با کارهای خودم ساختمشان!
میخواهم قدمهایم را به یاد تو بردارم؛
میخواهم همه زندگیام را به نیت تو جلو بروم.
من ساکن ابدی این خانه پست نیستم!
دلبسته لذتهای ناپایدار و کوچک نیستم!
میخواهم برای تو بکارم؛ به یاد تو بذرهایم را به دل خاک بگذارم!
میخواهم باران رحمت تو بر زندگیام ببارد!
یقین دارم در روز نزدیک، تو زمین بایر مرا گلستان خواهی کرد.
از هر بذر من، صدها درخت خواهی رویاند؛ هزاران گل به دامنم خواهی ریخت!
یقین دارم هر ذره کاری که به یاد تو انجام دادهام، خروار خروار برخواهد گشت!
تو پرکننده همه جاهای خالی هست! تو گستردهکننده همه چیزهای کوچکی!
همه بالا رفتنها و پایین آمدنها؛ همه دور شدنها و نزدیکشدنها همه و همه به یک عاقبتند!
عاقبت همه تویی!
و چه حسرتزدهاند آنها که در این دنیا تو را نادیده گرفتهاند
آنها که به متاع بیارزش این زمین دل بستهاند؛ آنها که خسرانزده دنیا و آخرتند!
آنها که از تو همین بهرههای کوچک را خواستهاند؛ همین رسیدنهای کوتاه و خوشیهای بیثبات!
خوب میدانم فردا روی پایههای امروز بالا میرود!
اگر غفلت کرده باشم،
اگر پشت گوش انداخته باشم،
اگر زمین را آباد نکرده باشم،
فردایم ویران است!
فردا مومنان راستین تو را خواهم دید،
که دستهدسته به بهشت جاویدت وارد میشوند
و فرشتگانت را که درود میفرستند بر آنها؛
و کسی که تو را ندارد گوشهای در آتش حسرتهایش خواهد سوخت!
آتشی که خودش به پا کرده؛ با دور افتادن از تو!
ای محبوب مهربان من!
ای خطاپوش نیکبین من!
دستم را بگیر قبل از آنکه دستانم از تو کوتاه شود
من را بمیران، قبل از آنکه بمیرم!
#مسطورا
•┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•
#قم_المقدسه
#معاونت_پرورشی_و_فرهنگی
#اداره_قرآن_عترت_و_نماز
https://eitaa.com/QENqom1402
#به_خدا_بگوییم
✍محفل ادبی مسطورا
❇️ ناگریز ❗️
‼️ گریزناپذیری از مرگ.
به آغوش امن تو پناه میبرم
از روزی که جلال و جبروت تو هر شکوهی را خواهد شکست!
گفته بودی که: «هر کسی طعم مرگ را میچشد!»
من اما باور نمیکردم!
که فرار میکردم از آن و به هر چیزی دستاویز میشدم که فراموشش کنم!
خودم را گول میزدم که مرگ برای همسایه است!
وعده تو حق است و طعم مرگ چشیدنی است!
و گریزی نیست از خواست تو!
از روزی که تو وعدهاش دادهای!
از آخرین روز است!
روزی که حق است!
پناه به تو از آن لحظه!
لحظهای که از ترس پاهایم به هم میخورد و جان به لبم میآید
قرارم بیقرار میشود!
که دنیا در برابر دیدگانم تار میشود و سیاهی پشت سیاهی!
پناه به تو از آن روز!
که فریاد واویلایم بلند شود و راه برگشتی نباشد!
که در حسرت از دست دادن فرصتهایم بسوزم!
در بیچارگی نادیدهگرفتنها و پشتگوش انداختنهایم!
روزی که رها کردن دست اولیای تو، داغم خواهد زد؛
روزی که دست گذاشتن در دستان دشمنان تو، پشیمانم خواهد کرد.
آه از آن روز که در فشار و تنهایی و تاریکی قبر،
تو را نداشته باشم!
فریاد بزنم و فریادرسی نباشد!
به تو نیازمندم و به مهربانیات!!
به هنگام مرگم؛ به غم و حسرتم؛ به تنهایی و وحشتم در آن لحظه؛
به وقتی که بستر مرگ در آغوشم گرفته و قدرت حرکتم را ستانده!
به لحظهای که خویشانم اطرافم را گرفتهاند و من اما رخت بر بستهام از میانشان!
به تو نیازمندم!
تویی که بارها من را به خودت خوانده بودی؛ صدایم زده بودی!
دنیا را پر کرده بودی از نشانههایت!
رسولت را برایم فرستاده بودی؛ آیههای روشن قرآنت را به گوشم خوانده بودی
محبت اولیایت را در سینهام نشانده بودی!
تو من را خواسته بودی! تو من را برای خودت آفریده بودی!
نگذار که از حسرتزدگان باشم!
از آنها که دنیای خود را میفروشند و هیچ گیرشان نمیآید؛
آنها که آخرتشان را میسوزانند و خسرانزده میشوند؛
همانها که راهشان را از تو جدا کردهاند و از تو روی برگرداندهاند؛
همانها که چشمهایشان را بستهاند بر دریچههای نور تو.
نگذار وحشتزده آن روز نزدیک باشم!
روزی که هیچ راه گریزی از آن نیست و در رسیدن به ما، شتابزده است!
رهایم نکن…
ای تبدیلکننده بدیها به خوبیها!
#مسطورا
•┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•
#قم_المقدسه
#معاونت_پرورشی_و_فرهنگی
#اداره_قرآن_عترت_و_نماز
https://eitaa.com/QENqom1402