eitaa logo
💥معارف،قرآن وجهاد تبیین💥
553 دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
13.2هزار ویدیو
321 فایل
🖋نشر معارف و ارزشهای دینی, فرهنگی, قرانی در سطوح ملی و بین المللی و به اشتراک گذاری مطالب علمی, دینی, قرانی و فرهنگی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جهادگران آسمانی
شهید عبداللهی.mp3
3.21M
روایت کوتاهی از شهید جهادگر عبداللهی، جوان غیور از تبار شیرمردان شهر ، عاشق خدمت به مردم و دلبسته به ایران عزیز و انقلاب اسلامی.... این جوان اهل تسنن، در راه رسیدن برای کمک به زلزله زدگان حادثه زلزله شهر ورزقان، دچار سانحه تصادف شد و روحش آسمانی گردید و به مقام والای شهادت نائل گردید. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد... 🎙متن و خوانش: سیدفخرالدین موسوی 🌷 دبیرخانه کنگره ملی شهدای جهاد وخدمت https://eitaa.com/shahidjahadi
هدایت شده از جهادگران آسمانی
نغمه‌ای در باد 📃روایتی از شهید ، قاری نوجوان کاشمری و شهید راه جهاد 🔆صبح، آرام از کوه‌های بینالود پایین می‌غلتید و بر دامنه‌های سبز کاشمر بوسه می‌زد. بوی نان تازه در کوچه‌های باریک پیچیده بود، و خورشید، با گام‌هایی نرم، از گلدسته‌های حرم علی‌ابن‌موسی‌الرضا (ع) در قلب این شهر کهن عبور می‌کرد. 🔆در یکی از خانه‌های ساده‌ی این شهر، پسری نوجوان، با چشم‌هایی پر از اشتیاق و دستی که آرام بر صفحات مصحف می‌لغزید، خود را برای روزی دیگر آماده می‌کرد. نامش علیرضا بود، اما شاید بهتر بود او را «نغمه‌ی خاموشان» بخوانند؛ چرا که با وجود لکنتی که گاهی بر کلامش سایه می‌انداخت، هنگام قرائت قرآن، صدایش به زلالی چشمه‌های کوهستانی، جاری و بی‌وقفه بود. 🔆در مدرسه، گاهی نگاه‌های تمسخرآمیز هم‌کلاسی‌ها را بر شانه‌هایش حس می‌کرد. کلمات، گاهی بازیگوشی می‌کردند و در میان راه، گره می‌خوردند. اما همین که به آیات الهی می‌رسید، گره‌ها باز می‌شدند، کلمات همچون پرندگان مهاجر، آزادانه از گلویش پرواز می‌کردند. معلم، روزی با حیرت پرسید: «علیرضا، چطور ممکن است هنگام خواندن قرآن، هیچ لکنتی نداشته باشی؟» لبخندی زد و گفت: «وقتی قرآن می‌خوانم، انگار زبانم را خدا می‌گرداند، نه من.» 🌷زمین جهاد، آسمان سخاوت علیرضا، اما فقط در واژه‌ها و نواها خلاصه نمی‌شد. قلبش، همچون دشت‌های باز کاشمر، سرشار از سخاوت بود. او نمی‌توانست ببیند که دستی خالی بماند یا چشمی از فقر و نداری، خاموش و ناامید شود. هرگاه فرصتی پیش می‌آمد، در کارهای جهادی شرکت می‌کرد. خانه‌های کاهگلی که ترک برداشته بودند، چهره‌های معصومی که لباس‌های کهنه بر تن داشتند، چاه‌های خشکیده‌ای که تشنگی روستا را فریاد می‌زدند—همه و همه، او را به حرکت وا‌می‌داشتند. «مگر نه اینکه خدا در قرآن گفته فَأَمَّا ٱلْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ؟» این آیه را هر بار که دست کودکی را می‌گرفت، در دلش زمزمه می‌کرد. در میان آجرچینی‌ها، در کمک به پخش بسته‌های معیشتی، در ساختن سقف برای خانه‌ای که از باران می‌لرزید—او نه فقط دستی یاری‌رسان، بلکه نوری در میان تاریکی‌ها بود. 🌷نغمه‌ای که در آسمان خواهد پیچید کاشمر، سرزمین سروهای استوار و تاکستان‌های پربار، شاهد پرورش روحی بود که هیچ مانعی، حتی لکنت زبان، نمی‌توانست سد راهش شود. علیرضا نه‌تنها قاری قرآن، بلکه قاری زندگی بود؛ کلماتی که گاه بر زبانش می‌شکستند، در عملش به کمال می‌رسیدند. و روزی خواهد آمد که صدای تلاوت او، همچون نسیمی که از دشت‌های کاشمر می‌گذرد، در جهان طنین‌انداز شود؛ صدایی که دیگر هیچ گرهی نخواهد داشت، چرا که حقیقت را می‌خواند، و حقیقت، همیشه جاری است. کوتاه نوشتی از: ✍ 🌷 دبیرخانه کنگره ملی شهدای جهاد وخدمت https://eitaa.com/shahidjahadi