▪️وداعا للصبي
[گریه امانش را بریده بود. از شدت عطش، گلویِ کوچکش خشک شده بود؛ در حدی که صدایش به سختی شنیده میشد.
دیگر برای حسین کسی نمانده بود جز علی. دیگر صدای «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنی» اش به گوش کسی نمیرسید، دیگر هیچکس برای یاریاش لبیک نمیگفت؛ الا این کودک ششماهه...
رباب با اشک و آه تک پسرش را به دور سر امامش گرداند.
علی به آغوش پدر سپرده شد...
علیاصغر با وجود بیتابی و خستگیِ این سه روز، لبخندی کنج لبش جا خوش کرده بود. گویا حسین برای ادامهٔ راهش به لبخند او نیازمند بود.
دل حسین آرام گرفت.
رباب سر بالا آورد و گفت:«حسین جان! زیر عبایت او را پنهان کن، مبادا آفتاب سوزان کربلا پوست نرمش را اذیت کند.» رباب دیگر توان ایستادن نداشت. گهوارهی خالی را بر دست گرفت و با چشمان اشکی و امیدوار به سوی خیمهها دوید...
حسین چشمش به درِ خیمه بود و پاهایش مانع از رفتنش میشد. چشم بگرفت و سر به پایین انداخت، طوری که علی را میدید. او خندید و حسین با اطمینان بیشتر روی به میدان گرداند. پس به دل میدان زد. علی را از زیر عبایش بیرون کشید و پسر کوچکش را بالای سرش گرفت:
- این طفل شیرخواره گناهی ندارد. شما با من سر جنگ دارید نه او. کمی سیرابش کنید که گریه امانش را بریده.
سربازان دلشان به حال این طفل شیرخوارهٔ حسین به رحم آمد. عمربنسعد ملعون که چهرهٔ در هم رفتهٔ لشگریانش را دید خونش به جوش آمد و بهترین تیزانداز لشگر را طلبید:
- حرمله؛ طفل حسین را سیراب کن...]
بهقلمِ: ضحانظامیان
بهتصویرگریِ: مریمنوروزی
بههمتِ: سمانهنعمتی
#گروه_هنری_قاف
@Qaf_art_group
▪️وداعا عمي
بازهم مانند همیشه در آغوش بزرگ عمو جان جا خوش کرده بود؛ آن آغوشی که همیشه برایش تکیهگاه امنی بود. دستهای کوچک و نحیفش را بر بازوان برومند عمو عباس میکشید؛ نمیدانست این آخرین دیدار است، آخرین آغوش و آخرین باریست بازوهای قدرتمند عمو را میبیند...
آب میخواست. لبانش از عطش زیاد تَرَک خورده بودند و هرازگاهی بر آنان خون جاری میشد. زیر لب زمزمه میکرد:«عمو جان تشنگی امانم را بریده، برایم آب بیاور.»
عباس یک چشمش به رقیه جانش بود و مشک خالی، یک چشمش به آن سوی میدان بود و نهر علقمه. میدانست اگر برود دیگر هرگز بازنمیگردد، حداقل که میتوانست برای کودکان عطشانِ بیگناه آب بیاورد، نه؟
سر کوچک رقیهی سه ساله را بر سینهاش فشرد و آخرین بوسه را بر سر او کاشت. برخاست و با قدمهای استوار به سمت اسبش رفت...
همین که خواست برود بازهم چشمش به کودکان عطشان برادرش حسین دوخته شد و این بار با اطمینان خاطر به دل میدان زد. یا با آب برمیگشت و یا اصلا بازنمیگشت.
رقیه دست نحیفش را بر روی قلبش که حال مانند گنجشک میتپید گذاشت. دلیل تپیدن پرسرعت دلش را نمیدانست، انگار فهمیده بود که این آخرین دیدار با عموی باغیرتش بود.
حال پشیمان بود و دیگر آب نمیخواست، گمان میکرد اگر آب نخواسته بود عمو عباس همیشه در کنارش باقی میماند. نمیدانست که حتی اگر او و خواهران و کودکان حرم آب هم نخواسته بودند، باز هم عمو عباس در کنارشان نبود، مانند برادرانشان...
بهقلمِ: ضحانظامیان
بهتصویرگریِ: مریمنوروزی
بههمتِ: سمانهنعمتی
#گروه_هنری_قاف
@Qaf_art_group
شهید القدس
🔰تصویرسازی از چهره شهید اسماعیل هنیه
که در بامداد روز چهارشنبه ۱۰ مرداد ماه توسط نیروهای اسرائیلی در تهران به شهادت رسید .
🔸️هنرمند : طیبه محمدیاری
⭕گروه هنری قاف
@Qaf_art_group
شهید القدس
🔰تصویرسازی از چهره شهید اسماعیل هنیه
که در بامداد روز چهارشنبه ۱۰ مرداد ماه توسط نیروهای اسرائیلی در تهران به شهادت رسید .
🔸️هنرمند : طیبه محمدیاری
⭕گروه هنری قاف
@Qaf_art_group
حقیقت در حصار فتنه ی شیطان نمیماند
سرای عنکبوت ایمن از این طوفان نمیماند
اگرچه دست اهریمن، به مسلخ می کشد سرها
ولی این دیو تا آخر در این میدان نمیماند
سحر در راه "الاقصی"ست، نزدیک است، نزدیک است!
برای گرگ، جولانگاه "جولان" هم نمیماند
شهیدت را دعا کن، قبلهگاه خسته از غربت!
دگر داغ تو از چشم جهان، پنهان نمیماند
به قربانگاه عزت رفته فرزند تو اسماعیل
همیشه روح عاشق در حصار جان نمیماند
ز دریا راه بگشاید عصای مردی و غیرت
از این پس قوم فرعون را، سر و سامان نمیماند
جهان از غربت خاکی، به شورش آمده اما
دگر جز روسیاهی، بر ریاکاران نمی ماند
اگر این راه آزادیست، بی رهرو نخواهد شد
و خاک پاک "غزه" اینچنین ویران نمیماند
پریشان می شود دلها ز جور دشمن سرکش
عقاب تیزچنگ اما در این زندان نمی ماند
فلسطین!
قبلهی آزادی
ای قدس شریف ما!
حقیقت در حصار فتنه ی شیطان نمیماند
🔸️شاعر : نازیلا کاظم علیلو
⭕ گروه هنری قاف
@Qaf_art_group
من که خود راهنمای همه عالم بودم
سر خونینِ تو را؛ راهنمایم کردند...
شهادت حضرت رقیه (س)، نور چشم امام حسین تسلیت باد🖤
🔶 هنرمند: مریم نوروزی
⭕️گروه هنری قاف
@Qaf_art_group
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻یاران! شتاب کنید قافله در راه است. میگویند که گناهکاران را نمیپذیرند؟ آری، گناهکاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را میپذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است، که او سر سلسلهٔ خیل پشیمانان است ...
راه قدس از کربلا می گذرد...
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
⭕️گروه هنری قاف
@Qaf_art_group
🔻دعا گوی شما همراهان کانال قاف در سفر عشق هستیم .
به یاد شهید جمهور عزیز
#شهید_جمهور
🔶 عکس از : علی اکبر علمی
⭕️گروه هنری قاف
@Qaf_art_group
🔻یادم افتاد مسیر حرم از راه نجف
باز کردم هوس چای عراقی ها را
🔸️عکس از : سارا افخمی نیا
⭕گروه هنری قاف
@Qaf_art_group
🔻اى پیروان من ! هرگاه آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید و هرگاه داستان غربت غریبى یا شهادت شهیدى را شنیدید، بر من بگریید.
🔸️عکس از : سارا افخمی نیا
⭕گروه هنری قاف
@Qaf_art_group
🔻به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند:
"زمین چقدر حقیر است، آی خاکیها
🔶 عکس از : علی اکبر علمی
⭕️گروه هنری قاف
@Qaf_art_group