✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_ایوب_عليه_السلام
✨#قسمت_چهارم
👈تلاشهاى رُحمة همسر باوفاى ايوب عليه السلام
🌴همان گونه كه ايوب عليه السلام در مدت طولانى بيمارى و بلازدگى شديد، صبر و شكر نمود، همسر باوفاى او، رُحْمه نيز در اين جهت همتاى ايوب بود و صبر و شكر مى نمود.
🌴همسر ایوب از خانه بيرون مى رفت و براى مردم در خانه ها كار مى كرد، و از مزد كارش هزينه ساده زندگى ايوب عليه السلام را تأمين مى نمود و از ايوب پرستارى مى كرد.(بحار، ج 12،ص 354)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_ایوب_عليه_السلام
✨#قسمت_پنجم
👈ترفند ابليس، و خنثى سازى آن توسط ايوب عليه السلام
🌴ابليس از هر طريقى وارد شد نتوانست ايوب عليه السلام را فريب دهد، بلكه او را مى ديد كه در سخت ترين بلاها، شكر و سپاس الهى به جا مى آورد، فريادى كشيد و فرزندان خود را به نزدش جمع كرد، همه شيطانها نزد ابليس اجتماع كردند، آنها ابليس را محزون يافتند، پرسيدند: چرا اندوهگين هستى؟
🌴ابليس گفت: اين عبد (ايوب) مرا خسته و عاجز كرد، از خداوند خواستم مرا بر مال و فرزندش مسلط كرد، اموال و فرزندانش را نابود كردم، ولى او همواره شكر و سپاس الهى مى نمود، از خداوند خواستم مرا بر بدنش مسلط كند، خداوند چنين قدرتى به من داد، سراسر بدن او را بيمار نمودم، همه بستگان و مردم جز همسرش از او دور شدند، در عين حال همچنان با صبر و تحمل شكر خدا مى كند. از شما مى پرسم چه كنم؟ درمانده شده ام. طريق گمراهى ايوب را به من نشان دهيد.
🌴فرزندان شيطان گفتند: آن همه مكر و نيرنگى كه در گذشته براى گمراهى مردم داشتى كجا رفت؟ با همان ها او را گمراه كن.
🌴ابليس گفت: همه آن نيرنگها را به كار زده ام، ولى نتيجه نگرفته ام، اينك با شما مشورت مى كنم چه كنم؟
🌴فرزندان شيطان گفتند: وقتى كه آدم عليه السلام را فريب دادى و او را از بهشت بيرون نمودى، از چه راه وارد شدى؟
🌴ابليس گفت: از طريق همسرش حوا وارد شدم.
🌴فرزندان شيطان گفتند: اكنون نيز از طريق همسر ايوب عليه السلام اقدام كن، زيرا جز همسرش كسى نزد او نمى رود، و او نمى تواند از همسرش نافرمانى كند.
🌴ابليس گفت: راست مى گوييد، راه صحيح همين است.
🌴ابليس به صورت مردى ناشناس نزد همسر ايوب عليه السلام آمد و گفت: حال همسرت ايوب چگونه است؟
🌴رُحْمه گفت: گرفتار بلاها و بيمارى ها است.
🌴ابليس او را آن چنان به وسوسه انداخت كه او بى تاب گرديد، در اين هنگام ابليس بزغاله اى را به رُحمه داد و گفت: اين بزغاله را به نام من نه به نام خدا، ذبح كن و از گوشتش غذا فراهم كن به ايوب بده بخورد، تا شفا يابد.
🌴رُحمه نزد شوهرش ايوب آمد و آن بزغاله را آورد و پس از گفتارى گفت: اين بزغاله را بدون ذكر نام خدا ذبح كن تا از غذاى آن بخورى و شفا يابى و همه نعمت هاى از دست رفته به جاى خود برگردد.
🔹ايوب: واى بر تو، دشمن خدا نزد تو آمده و مى خواهد از اين راه تو را گمراه سازد و تو فريب او را خورده اى، آيا آن همه مال و ثروت فرزند را چه كسى به ما داد؟
🔸رُحمه: خداوند داد.
🔹ايوب: چند سال ما از آن همه نعمتها بهرهمند شديم؟
🔸رحمه: هشتاد سال.
🔹ايوب: چند سال است خداوند ما را به اين بلا مبتلا نموده است؟
🔸رحمه: هفت سال و چند ماه.
🔹ايوب: واى بر تو، رعايت عدالت نمى كنى و انصاف را مراعات نخواهى كرد، مگر اين كه معادل هشتاد سال نعمت، هشتاد سال در بلا باشيم. سوگند به خدا اگر خداوند مرا شفا دهد، به جرم اين كار تو كه مى خواهى گوسفندى را به نام غير خدا ذبح كنم و غذاى حرام به من بدهى، صد تازيانه به تو خواهم زد، از اين پس از من دور شو، تا تو را نبينم.
🌴آرى، ابليس مى خواست با غذاى حرام، ايوب عليه السلام را گمراه كند، ولى ايوب اين چنين در برابر القائات ابليس، حركت انقلابى نمود.
🌴رحمه از ايوب عليه السلام دور شد، وقتى كه ايوب خود را تنها يافت و هيچگونه غذا و آب و همدم در نزد خود نديد به سجده افتاد و گفت:
🍃رَبِّ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُرُّ وَ اَنتَ اَرحَمُ الرَّاحِمينَ؛🍃
✨پروردگارا! بدحالى و مشكلات به من رو آورده و تو مهربانترين مهربانان هستى.(سوره انبياء/آيه 83)
🌴در اين هنگام دعاى ايوب عليه السلام به استجابت رسيد، و بلاها رفع شد و نعمت ها جايگزين آنها گرديد.(بحار، ج 12،ص 368)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_ایوب_عليه_السلام
✨#قسمت_ششم
👈علت سوگند ايوب به تنبيه همسرش
🌴علاوه بر مطلب گذشته، نيز روايت شده شيطان به صورت طبيبى به همسر حضرت ايوب عليه السلام ظاهر شد و گفت: من شوهر تو را درمان مى كنم، به اين شرط كه وقتى درمان يافت، به من بگويد: تنها عامل سلامتى من تو بوده اى، و هيچ مزد ديگرى نمى خواهم.
🌴همسر ايوب عليه السلام كه از ادامه بيمارى او سخت ناراحت بود اين پيشنهاد را پذيرفت، و نزد ايوب عليه السلام آمد و آن پيشنهاد را به او گفت.
🌴ايوب عليه السلام كه متوجه دام شيطان بود، سخت بر آشفت و سوگند ياد كرد كه اگر سلامتى خود را بازيافت، صد تازيانه به همسرش بزند و او را تنبيه كند. (بحار، ج 12،ص 340)
🌴و مطابق روايت ديگر: رُحمه براى تأمين هزينه زندگى از خانه و شهر خارج شد، كارى پيدا نكرد تا به مزد آن، زندگى خود و شوهرش را تأمين نمايد، پريشان حال بازگشت، ولى شرمنده شده بود كه با دست خالى به خانه بازگردد، زنى خوش سيما از آن جا عبور مى كرد، وقتى كه پريشانى رحمه را مشاهده كرد و علت آن را دريافت، به او گفت: تو گيسوان بلندى دارى، مقدارى از آن را بريده و به من بده تا به گيسوان خودم پيوند زنم، در عوض چيزى به تو مى دهم تا غذاى شوهرت را تأمين كنى.
🌴رحمه پيشنهاد او را پذيرفت و مقدارى از گيسوى خود را بريد و به او داد، و مقدارى پول گرفت.
🌴بعضى از دشمنان تيره دل، اين موضوع را به طور واژگونه به ايوب خبر دادند، آن گاه ايوب آن سوگند را ياد كرد.(تاريخ انبياء عمادزاده،ص 456 و 459)
🌴به هر حال وقتى كه ايوب عليه السلام سلامتى خود را باز يافت، براى اين كه به سوگند خود وفا كند، به دستور خداوند، بسته هايى از گندم (يا مانند آن) را كه داراى صد شاخه بود، به دست گرفت و يكبار بر همسرش زد، و سوگندش را ادا نمود.(سوره صاد/آیه 44)
🌴ايوب مى خواست همسرش را به خاطر آن همه خدمتها و وفادارى ها ببخشد، ولى مسأله سوگند و نام خدا در ميان بود، خداوند اين مشكل را با دستور زدن يك دسته ساقه گندم حل كرد، گر چه اين كار، مصداق واقعى سوگند او نبود، ولى حفظ احترام قانون و عدم قانون شكنى از يكسو، و عفو و گذشت نسبت به آن زن مهربان از سوى ديگر باعث شد، كه خداوند با چنين دستورى، مشكل ايوب عليه السلام را حل كند.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_ایوب_عليه_السلام
✨#قسمت_هفتم
👈شماتت دشمنان، بدترين رنج براى ايوب عليه السلام
🌴امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه ابليس پس از وارد كردن آن همه بلا بر حضرت ايوب عليه السلام، جز صبر و شكر از او نديد، و از گمراه نمودن او مأيوس شد، نزد راهبان و عابدانى كه در غارهاى كوهها مشغول عبادت بودند و قبلاً از اصحاب ايوب عليه السلام به شمار مى آمدند رفت و به آنها گفت: برخيزيد نزد اين عبد مبتلا (ايوب) برويم، و از بلاى او سؤال كنيم. آنها برخاستند و سوار بر مركبها شدند تا نزديك خانه ايوب رسيدند، و در آن جا از مركبها پياده شده، و به حضور ايوب عليه السلام آمدند و در ميان آنها يك نفر نوجوان نيز وجود داشت. به ايوب گفتند:
🌴چه گناهى كرده اى كه به اين بلا گرفتار شده اى، حتما گناهى را مخفيانه انجام داده اى، آن را به ما خبر بده. (و به اين ترتيب شماتت نمودند.)
🌴حضرت ايوب عليه السلام فرمود: سوگند به عزت پروردگارم، او مى داند كه هرگز لقمه غذايى نخورده ام كه يتيم يا فقيرى در كنارم نباشد كه از آن غذا بخورد، و هرگز دو اطاعت بر من عرضه نشد، مگر اين كه آن عبادتى را كه براى بدنم زحمت بيشترى داشت، برگزيدم.
🌴در اين هنگام آن نوجوان به راهبان رو كرد، و گفت: بدا به حال شما با پاى خود نزد پيامبر خدا آمده ايد و او را سرزنش و شماتت و مجبور مى كنيد، تا از عبادت خداوند آن چه را پوشانده آشكار سازد، او جز عبادت خدا كارى انجام نداده است.
🌴ايوب عليه السلام در همين هنگام (دلش شكست) و عرض كرد:
🍃رَبِّ أَنِّى مَسَّنِىَ الشيطانُ بِنَصبٍ و عَذابٌ🍃
✨پروردگارا! شيطان مرا به رنج و عذاب افكنده است.(سوره صاد/آیه41)✨
🌴خداوند دعايش را مستجاب كرد... ايوب سلامتى خود را بازيافت و درهاى الهى به رويش گشوده شد.
🌴امام صادق عليه السلام افزود: ازحضرت ايوب عليه السلام پس از بهبودى پرسيدند: در اين بلاى بزرگ، بدترين درد و رنج چه بود؟! در پاسخ فرمود:🍃شِماتَةُ الاَعداءِ شماتت دشمنان(بحار، ج 12،ص 351)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_ایوب_عليه_السلام
✨#قسمت_هشتم
👈چگونگى رفع بلا از ايوب، و ديدار همسرش از او
🌴در قرآن در آيه 42 و 43 سوره صاد مى خوانيم خداوند به ايوب عليه السلام چنين وحى كرد:
🍃ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَ شَرَابٌ وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَ ذِكْرَى لاُِوْلِى الاَْلْبَابِ🍃
✨پاى خود را بر زمين بكوب! اين چشمه خنك براى شستشو و نوشيدن است، و افراد خانواده اش را به او بخشيديم، و همانند آنان را بر آنها افزوديم، تا رحمتى از سوى ما باشد و تذكّرى براى انديشمندان.✨
🌴و در آيه 44 صاد مى فرمايد:
🍃إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ🍃
✨ما ايوب را صبور و شكيبا يافتيم، او چه بنده خوبى است كه بسيار بازگشت كننده به سوى خداست.✨
🌴ايوب عليه السلام بدن خود را با آب آن چشمه زلال شستشو نمود، و از آن نوشيد، تمام دردها و رنجها از بدنش برطرف گرديد سپس آن چه او از اموال و زراعت و دام و فرزندان را از دست داده بود، همه به اذن خدا بازگشتند و بهتر و افزونتر از قبل، به سراغ ايوب آمدند.
🌴او لباس زيبا پوشيد و برخاست و در مكان بلندى نشست. پس از آن كه او در كنار چشمه زير درختهاى خوشرنگ با چهره جوان و زيبا نشسته بود غرق در نعمتها و الطاف الهى شده بود.
🌴مطابق روايات، همسرش رُحمه كه در به در بيابانها بود به ياد شوهر افتاد، گرچه شوهرش ايوب عليه السلام او را طرد كرده بود، ولى او به ياد شوهر دردمندش افتاد و تصميم گرفت براى ديدار او باز گردد، به سوى مكان استراحت ايوب عليه السلام حركت كرد، وقتى كه نزديك آن جا رسيد، ديد همه چيز فرق كرده و نعمتهاى فراوانى جايگزين قحطى و خشكى و بلاها شده است.
🌴رُحمه هر چه در آن جا به جستجوى شوهر پرداخت او را نيافت و از فراق شوهر گريه كرد، و ايوب از آن مكان بلند او را مى ديد.
🌴ايوب عليه السلام شخصى را نزد رحمه فرستاد، آن شخص نزد او آمد او را سرگردان يافت پرسيد: در جستجوى چه هستى؟ اى كنيز خدا!
🌴رُحمه گريه كرد و گفت: در جستجوى آن مبتلا به بيمارى هستم كه در اين محل افتاده بود، نمى دانم چه بر سرش آمده و آيا از دنيا رفته است؟
🌴آن شخص او را نزد ايوب عليه السلام برد، او ايوب عليه السلام را نمى شناخت، زيرا ايوب عليه السلام جوان و زيبا شده بود. در اين هنگام بين ايوب و او گفتگوى زير رخ داد.
🔹ايوب: ايوب چه نسبتى با تو داشت؟
🔸رُحمه در حالى كه گريه مى كرد گفت: او شوهر من است آيا او را نديده اى؟
🔹ايوب: آيا اگر او را بنگرى او را مى شناسى؟
🔸رحمه: آيا كسى هست كه شوهر و سرپرستش را نشناسد؟
🌴در اين هنگام رحمه به چهره ايوب عليه السلام نگريست، چهره زيباى ايوب او را مجذوب كرد و گفت: آن هنگام ايوب در سلامت بود، شبيه ترين انسانها به تو بود.
🔹ايوب: من همان ايوب هستم، كه به من امر كردى تا گوسفندى را به نام ابليس ذبح كنم، من از فرمان خدا اطاعت كردم، و از دستور شيطان سرپيچى نمودم، و به درگاه خدا به نيايش و راز و نياز پرداختم، خداوند به من لطف كرد و نعمتهايش را به من باز گردانيد(بحار، ج 12،ص370)
🌴آن گاه رُحمه خوشحال شد و زندگى خوش را در كنار شوهرش ايوب از سر گرفتند و به خوشى و شادكامى به زندگى شيرين خود ادامه دادند.
🌴آرى اين است نتيجه درخشان صبر، شكر و سپاس كه گفته اند:
🍂صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند
🍂بر اثر صبر نوبت ظفر آيد
🌴آرى مردان حق با دگرگون شدن نعمتها، هرگز خود را نمى بازند، افكار و برنامه هايشان عوض نمى شود، آنها در آسايش و بلا، در سلامت و بيمارى، در همه حال رابطه نزديك و تنگاتنگ با خداوند دارند، روح آنها همچون اقيانوس كبير است كه طوفانها آرامش آن را به هم نمى زند، بر اثر انبوه حوادث تلخ، مأيوس و پژمرده نمى گردند، و از آزمايش هاى الهى، راست قامت بيرون مى آيند، اين است درس بزرگ زندگى حضرت ايوب عليه السلام.
💥پايان داستان زندگى ايوب عليه السلام
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_شعیب_عليه_السلام
✨#قسمت_اول
👈مختصری در مورد شعیب علیه السلام
🌴يكى از پيامبران خدا حضرت شعيب عليه السلام است كه نام او در قرآن يازده بار آمده است. خداوند او را به سوى مردم مَدْيَن و اَيْكه فرستاد تا آنها را به يكتاپرستى و آيين خدايى دعوت نمايد و از بت پرستى و فساد اخلاقى نجات بخشد.
🌴در مورد سلسله نسب شعيب، به اختلاف نقل شده، محدث معروف مسعودى او را از فرزندان ثابت بن مدين بن ابراهيم دانسته است.
🌴مدين شهرى بود كه در سرزمين معان، نزديك شام، در قسمت انتهايى حجاز قرار داشت، مردم آن علاوه بر بت پرستى و فساد اخلاقى، در داد و ستدها خيانت و كلاهبردارى مى كردند، كم فروشى و خيانت در خريد و فروش حتى كم نمودن طلا و نقره در سكه هاى پول، در ميانشان رايج بود، و به خاطر حب دنيا و ثروت اندوزى به نيرنگ و حيله دست مى زدند و به انواع تباهى هاى اجتماعى خو گرفته بودند.
🌴اَيْكه نيز قريهاى آباد و پر درخت در نزديك مَدين بود، مردم آن جا نيز همچون مردم مدين غرق در فساد بودند.
🌴خداوند از ميان مردم مدين، حضرت شعيب عليه السلام را به پيامبرى برانگيخت تا آنها و مردم اطراف را از لجنزارها و تباهى ها برهاند و به سوى توحيد و صفا و صميميت دعوت نمايد.🍃وَ اِلى مَديَنَ اَخاهُم شُعَيباً... (هود/84، عنكبوت/ 36)
🌴حضرت شعيب يكى از پيامبران عرب بود، ولى به گفته بعضى او از نسل ابراهيم عليه السلام بود، بلكه نوه دخترى حضرت لوط بود، توضيح اين كه:
🌴از شيخ صدوق به سند خود روايت شده كه حضرت شعيب عليه السلام و حضرت ايوب و بلعم باعورا، از فرزندان گروهى بودند كه هنگام تبديل آتش نمرودى به گلستان، به ابراهيم عليه السلام ايمان آوردند، و همراه ابراهيم عليه السلام و لوط عليه السلام به سرزمين شام هجرت كردند، و سپس آن گروه با دختران حضرت لوط عليه السلام ازدواج نمودند، و هر پيامبرى كه بعد از ابراهيم عليه السلام و قبل از بنى اسرائيل به وجود آمد، از نسل همين سه نفر بود.(بحار، ج 12،ص 384)
🌴حضرت شعيب عليه السلام 242 سال عمر كرد،شعيب عليه السلام از طرف خدا به سوى دو قوم (مدين و قوم ايكه) فرستاده شد، هر دو قوم از اطاعت او سركشى نمودند و هر كدام به يك نوع عذاب سخت گرفتار شدند.( بحار،ص 387 و 383)
🌴حضرت شعيب عليه السلام با منطق و استدلال و شيوه هاى حكيمانه و مهرانگيز، قوم خود را به سوى خدا و عدالت دعوت مى كرد، بيان او به قدرى جالب و جاذب و گيرا بود كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
🍃كانَ شُعيب خَطِيبُ الاَنبياءِ🍃
✨شعيب عليه السلام خطيب و سخنران در بين پيامبران بود(تفسير نورالثقلين، ج 2،ص 394)✨
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_شعیب_عليه_السلام
✨#قسمت_دوم
👈نمونه اى از بيانات شعيب عليه السلام در هدايت قوم
🌴اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه جز او، معبود ديگرى براى شما نيست، پيمانه و وزن را در خريد و فروش كم نكنيد، دست به كم فروشى نزنيد، من هم اكنون شما را در نعمت مى بينم، ولى از عذاب روز فراگير، بر شما بيمناك هستم.
🌴اى قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت، تمام دهيد، و بر كالاهاى مردم عيب نگذاريد؛ و از حق آنان نكاهيد، و در زمين به فساد و تباهى نكوشيد.
🌴آنچه خداوند از سرمايه هاى حلال براى شما باقى گذارده، برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد، و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ايمان) نيستم. (سوره هود/ آیات 83 تا 86)
🌴اى قوم من! به من بگوييد، هرگاه من دليل آشكارترى از پروردگارم داشته باشم، و رزق (و موهبت) خوبى به من داده باشد، (آيا مى توانم بر خلاف فرمان خدا رفتار كنم؟) من هرگز نمى خواهم چيزى كه شما را از آن باز مى دارم، خودم مرتكب شوم، من جز اصلاح - تا آنجا كه توان دارم - نمى خواهم، و توفيق من، جز به خدا نيست، بر او توكّل كردم و به سوى او بازمى گردم.
🌴اى قوم من! دشمنى و مخالفت با من، سبب نشود كه شما به همان سرنوشتى كه قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شويد، و ماجراى عذاب قوم لوط از شما چندان دور نيست، از درگاه پروردگار خود، آمرزش بطلبيد، و به سوى او بازگرديد كه پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه كار) است.
🌴اى قوم من! آيا قبيله كوچك من، نزد شما عزيزتر از خداوند است؟ در حالى كه فرمان او را پشت سر انداخته ايد، پروردگارم به آنچه انجام مى دهيد، آگاهى دارد.
🌴اى قوم من! هر كارى از دستتان ساخته است، انجام دهيد، من هم كار خود را خواهم كرد؛ و به زودى خواهيد دانست عذاب خواركننده به سراغ چه كسى خواهد آمد، و چه كسى دروغگو است. شما انتظار بكشيد، من هم در انتظارم.(سوره هود/آيات 88 تا 93)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_شعیب_عليه_السلام
✨#قسمت_سوم
👈لجاجت و گستاخى قوم شعيب
🌴قوم شعيب به جاى اين كه به دعوت مهرانگيز و منطقى شعيب عليه السلام گوش فرا دهند و براى تأمين سعادت دنيا و آخرت خود،از او اطاعت كنند، لجاجت كردند و با كمال گستاخى و بى پروايى در برابر او ايستادند، تا آن جا كه او را جاهل و سفيه و كم عقل خواندند و با صراحت به او گفتند:🍃اءِنَّكَ لَانتَ السَّفيهُ الجاهِل🍃ُ✨تو قطعا كم عقل و نادان هستى.✨(تفسير نورالثقلين، ج 2،ص 392)
🌴آنها به اين ترتيب به تكذيب شعيب، و كارشكنى در برابر آن حضرت پرداختند.
و نيز در پاسخ به دعوت شعيب عليه السلام گفتند: آيا نمازت به تو دستور مى دهد كه آن چه را پدرانمان مى پرستيدند، ترك كنيم، يا آن چه را مى خواهيم در اموالمان انجام ندهيم، تو با اين كه بردبار و آدم فهميده اى هستى، چرا اين حرفها را مى زنى؟!
🌴اى شعيب! بسيارى از آن چه را مى گويى ما نمى فهميم، و ما تو را در ميان خود ضعيف مى يابيم(يعنى تو يك آدم ضعيف الجثه و ناتوان هستى، به چه دليل ما كه مرفه و سرمايه دار هستيم، از تو پيروى كنيم.) و اگر به خاطر قبيله كوچكت نبود تو را سنگسار مى كرديم و تو برابر ما قدرتى ندارى.(سوره هود/87 و 91)
🌴مطابق بعضى از روايات، شاه آنها به كارگزاران خود دستورداد، كالاها را احتكار كنند و قيمتها را بالا ببرند، و وزن و وسائل سنجش را كم نمايند (تا كم فروشى نمايند) و به اين ترتيب سركشى خود را به فرمان خدا آشكار نمايند، شعيب عليه السلام او و مردم را از اين تباهى ها نهى كرد، شاه، شعيب عليه السلام را از شهر اخراج كرد، آن گاه عذاب الهى به آن شاه و پيروانش وارد گرديد.(بحار، ج 12،ص 386)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_شعیب_عليه_السلام
✨#قسمت_چهارم
👈دعوت شعيب از مردم اَيْكه و لجاجت آنها
🌴اَيكه آبادى معروفى بود كه در نزديكى مَدين قرار داشت، داراى آب و درختان بسيار بود، از اين رو به نام ايكه (كه در فارسى به معنى بيشه است) خوانده مى شد.
🌴مردم آن جا ثروتمند و مرفه بودند، به همين دليل غرق در غرور و غفلت بودند، و همانند مردم مَدين، بت پرست بودند و خيانت و كلاهبردارى در خريد و فروش در بين آنها رايج بود.
🌴به فرموده قرآن، شعيب عليه السلام آنها را اين گونه دعوت كرد:
🌴آيا تقوا پيشه نمى كنيد، قطعاً من در ميان شما پيامبرى امين هستم، بنابراين پرهيزگار باشيد و از من اطاعت كنيد، من در برابر دعوتم، پاداشى از شما نمى طلبم، اجر من تنها بر پروردگار جهانيان است، حق پيمانه را ادا كنيد، كم فروشى نكنيد، و به ديگران خسارت وارد نسازيد، و با ترازوى صحيح وزن كنيد، و حق مردم را كم نگذاريد، و در زمين تلاش براى فساد نكنيد، و از نافرمانى كسى كه شما و اقوام پيشين را آفريد بپرهيزيد.
🌴مردم لجوج اَيكه نسبت سحر و جادوگرى به شعيب دادند و گفتند: تو از سحر شدگان هستى، تو بشرى همانند ما مى باشى، تنها گمانى كه درباره تو داريم اين است كه از دروغگويان مى باشى، اگر راست مى گويى، سنگ هايى از آسمان بر سر ما بباران.
🌴شعيب گفت: پروردگار من به اعمالى كه شما انجام مى دهيد، داناتر است.
🌴سرانجام مردم ايكه، حضرت شعيب را تكذيب كردند، و عذاب سايبان صاعقه خيز آسمان آنها را به هلاكت رسانيد(سوره شعراء، آیات177 تا 190)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_شعیب_عليه_السلام
✨#قسمت_پنجم
👈عشق و دلدادگى شعيب عليه السلام به خدا
🌴از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده فرمود: حضرت شعيب عليه السلام به عشق خدا آن قدر گريه كرد تا نابينا شد، خداوند او را بينا كرد، باز آن قدر گريست تا نابينا شد، باز خداوند او را بينا كرد، براى بار سوم نيز آن قدر به عشق الهى گريست كه نابينا شد، خداوند باز او را بينا كرد، در مرتبه چهارم، خداوند به او چنين وحى كرد:
🌴اى شعيب! تا كى به اين حالت ادامه مى دهى؟ اگر گريه تو از ترس آتش دوزخ است، آن را بر تو حرام كردم، و اگر از شوق بهشت است، آن را براى تو مباح نمودم.
🌴شعيب عليه السلام عرض كرد:
🍃اِلهى وَ سيِّدى اَنت تَعلَمُ أَنِّى ما بَكَيتُ مِن نارِكَ وَ لا شَوقاً اِلى جَنَّتِكَ، وِ لكِن عُقِدَ حُبُّكَ عَلى قَلبِى فَلَستُ اَصبِرُ اَو اَراكَ؛🍃
✨اى خداى من و اى آقاى من! تو مى دانى كه من نه از خوف آتش دوزخ تو گريه مى كنم و نه به خاطر اشتياق بهشت تو، بلكه حب و عشق تو در قلبم گره خورده كه قرار و صبر ندارم تا تو را (باچشم دل) بنگرم و به درجه نهايى عرفان و يقين برسم، و مرا به عنوان حبيب درگاهت بپذيرى.✨
🌴خداوند به شعيب فرمود: اكنون كه داراى چنين حالتى هستى به زودى كليم و همسخن خودم موسى عليه السلام را خدمتگزار تو مى كنم.(علل الشرايع،ج 12،ص 318)(چنان كه در شرح زندگى حضرت موسى عليه السلام ذكر خواهد شد، حضرت موسى عليه السلام بيش از ده سال چوپان حضرت شعيب عليه السلام گرديد.)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_شعیب_عليه_السلام
✨#قسمت_ششم
👈سفارش شعيب به نماز
🌴شعيب عليه السلام بسيار نماز مى خواند، و به مردم مى گفت: نماز بخوانيد چرا كه نماز انسان را از كارهاى زشت و گناه باز مى دارد.
🌴ولى آن قوم نادان كه رابطه بين نماز و ترك گناه را درك نمى كردند، از روى مسخره به آن حضرت مى گفتند: آيا اين وِردها و ذكرها و حركات تو به تو فرمان مى دهد كه ما سنت نياكان و فرهنگ مذهبى خود را ترك كنيم، و يا نسبت به اموالمان بى اختيار باشيم، تو كه يك آدم بردبار و خوش فهم بودى، حالا چرا چنين شده اى؟(مضمون آيه 87 سوره هود)(مجمع البيان، ج 5،ص 188)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_شعیب_عليه_السلام
✨#قسمت_هفتم
👈عذاب الهی و هلاکت قوم شعيب
🌴تلاش ها و دعوت هاى شبانه روزى حضرت شعيب عليه السلام موجب شد كه گروه اندكى از مردم ايمان آوردند ولى اكثريت آنها بر اثر غرور و سركشى سزاوار عذاب سخت الهى گشتند.
🌴از امام باقر عليه السلام نقل شده: خداوند به شعيب عليه السلام وحى كرد كه صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم نمود، شصت هزار نفر از نياكان آنها، و چهل هزار نفر از بدان را.
🌴شعيب عرض كرد: بدان سزاوار عذابند، ولى نياكان چرا؟
🌴خداوند فرمود:
🍃داهَنُوا اَهلَ المَعاصِى وَ لَم يَغضِبُوا لِغَضَبِى🍃
✨براى اين كه آنان با گناهكاران مداهنه و سازش كردند، و به خاطر خشم من نسبت به آنها، خشم به آنها نكردند (و نهى از منكر ننمودند).(فروع كافى، ج 5،ص 56)
🌴خداوند در قرآن مى فرمايد:
🍃وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مَّنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِى دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ🍃
✨و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم و آنها را كه ستم كردند، صيحه آسمانى فرو گرفت، و در ديار خود، به رو افتادند و مردند.✨
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_شعیب_عليه_السلام
✨#قسمت_هشتم
👈عذاب زلزله، و ابر صاعقه خيز بر قوم شعيب
🌴در مورد چگونگى عذاب قوم شعيب عليه السلام دو نوع عذاب نقل شده كه ظاهرا بيانگر آن است كه يك نوع عذاب براى مردم مدين بود، و نوع ديگر براى مردم اَيكه بود.(بحار، ج 12،ص 383)
⬅️ چگونگى عذاب و هلاكت مردم مدين چنين بوده است:
🌴زمين لرزه بسيار شديد سرزمين مَدين را تكان داد و در همين وقت صحيه و فرياد آسمانى شديد آنها را فرا گرفت، و آنها را به رو بر زمين افتادند و مردند به گونه اى كه نابود شدند كه گويى هرگز از ساكنان آن ديار نبوده اند.(سوره عنكبوت/آیه 37،سوره هود/آیه94 و 95)
⬅️ و در مورد عذاب مردم ايكه نوشته اند:
🌴هفت روز گرماى سوزانى سرزمين آنها را فرا گرفت، و اصلا نسيمى نمى وزيد، ناگاه قطعه ابرى در آسمان ظاهر شد، و نسيمى وزيدن گرفت، آنها از خانه هاى خود بيرون ريختند و همه به طرف سايه آن ابر رهسپار شدند، و از شدت ناراحتى به آن پناه بردند.
🌴در اين هنگام صاعقه اى مرگبار و گوش خراش از ابر برخاست، به دنبال آن آتش بر سر مردم ايكه فرو ريخت و آنها را به هلاكت رسانيد.(سوره شعراء/آیه189؛ تفسير نور الثقلين، ج 4،ص 64)
🌴ناگفته نماند كه به گفته بعضى از محققين عذاب قوم شعيب يك بار بود. كه بر مردم مدين و ايكه وارد شد كه آميخته با زلزله و ابر صاعقه خيز و صيحه بود.
🌴آرى اين است عاقبت نكبت بار سركشان لجوج، و آلودگان به فساد و انحراف، كه خداوند در پايان مى فرمايد:
🍃اءنّ فِى ذلِكَ لآيةً وَ مَا كانَ اَكثَرُهُم مؤمنينَ🍃
✨در اين ماجرا نشانه و درس عبرت است، ولى اكثر آنها ايمان نياوردند.(سوره شعراء/آیه 190)✨
⬅️ و نيز مى فرمايد:
🍃اَلا بُعداً لِمَدينَ كَما بَعِدَت ثَمُودُ🍃
✨دور باد از رحمت خدا اهل مدين، همان گونه كه قوم ثمود دور شدند.(سوره هود/آیه 95)✨
💥پايان داستان زندگى حضرت شعيب عليه السلام
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_اول
👈مختصری در مورد موسی علیه السلام
🌴نام مبارك حضرت موسى عليه السلام 136 بار در 34 سوره قرآن آمده است، از اين رو مى توان گفت: قرآن عنايت و توجه ويژه اى به زندگى حضرت موسى عليه السلام داشته است.
🌴او از پيامبران اولوالعزم، داراى شريعت و كتاب مستقل (به نام تورات) و دعوت جهانى بود. او از نسل حضرت ابراهيم عليه السلام است و با شش واسطه به آن حضرت مى رسد، به اين ترتيب؛ موسى بن عمران بن يصهر بن قاهث بن ليوى (لاوى) بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم(مجمع البيان، ج 4،ص 330) و 500 سال بعد از ابراهيم خليل عليه السلام ظهور كرد و 240 سال عمر نمود.(بحار، ج 13،ص 6)
🌴مادر موسى عليه السلام يوكابد نام داشت، موسى عليه السلام و مادرش هر دو از نژاد بنى اسرائيل بودند، و جدشان اسرائيل، يعنى حضرت يعقوب عليه السلام بود، نظر به اين كه حضرت يعقوب هفده سال آخر عمر در مصر مى زيست، فرزندان و نوادگان او به نام خاندان بزرگ بنى اسرائيل، از مصر برخاستند و در دنيا منتشر شدند.
🌴شاهان بنى اسرائيل در مصر را با لقب فراعنه (جمع فرعون) مى خواندند، بزرگترين و ديكتاتورترين فرعونهاى مصر، سه نفر بودند به نامهاى:
1⃣ اپوفس؛ فرعون معاصر حضرت يوسف عليه السلام
2⃣ رامسيس دوم؛ كه حضرت موسى عليه السلام در عصر سلطنت او متولد شد
3⃣ منفتاح پسر رامسيس دوم؛ كه موسى و هارون عليه السلام از طرف خدا مأمور شدند تا نزد او روند و او را به سوى خداى يكتا دعوت كنند. اين فرعون همان است كه با لشكرش در درياى نيل غرق شده و به هلاكت رسيدند.
🌴داستان زندگى پرفراز و نشيب موسى عليه السلام را مى توان در پنج دوره زير خلاصه كرد:
1⃣ عصر ولادت و كودكى و پرورش او در دامان فرعون.
2⃣ دوران هجرت او از مصر به مَدين و زندگى او در محضر حضرت شعيب پيامبر عليه السلام در آن سرزمين (بيش از ده سال)
3⃣ دوران پيامبرى و بازگشت او به مصر و مبارزه او با فرعون و فرعونيان.
4⃣ دوران غرق و هلاكت فرعون و فرعونيان و نجات بنى اسرائيل و حوادث ورود موسى عليه السلام همراه بنى اسرائيل به بيت المقدس.
5⃣ عصر درگيرى هاى موسى عليه السلام با بنى اسرائيل.
🌴نكته قابل توجه اين كه از آيات متعدد از جمله آيه 39 عنكبوت و 24 مؤمن فهميده مى شود كه حضرت موسى عليه السلام از سوى خدا، از آغاز براى مبارزه با سه شخص فرستاده شد كه عبارتند از:
1⃣ فرعون (سمبل طغيان و سركشى و حاكميت نظام)
2⃣ هامان (سمبل و مظهر شيطنت و طرحهاى شيطانى)
3⃣ قارون (مظهر سرمايه دارى و استثمارى، و ثروت اندوزى ناسالم).
🌴اين سه تن آشكارا با موسى عليه السلام مخالفت و دشمنى نموده و آن حضرت را به عنوان ساحر و دروغگو متهم نمودند، و هر سه نفر مذكور گرفتار غضب الهى شده و به هلاكت رسيدند.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_دوم
👈خواب وحشتناك فرعون و تعبير آن
🌴فرعون (رامسيس دوم) طاغوت خودسر و مغرور مصر بود، او مردم را به دو طبقه مستضعف و مستكبر (بردگان و اشرافيان) به نام سبطيان و قبطيان، تقسيم نمود، قبطيان همان فرعونيان بودند كه در اطراف فرعون به هوسبازى و عيش و نوش و ظلم و ستم سرگرم بودند، و همه اختيارات كشور در دست آنها بود، ولى به عكس، سبطيان طبقه پايين اجتماع، و ستمديدگان مستضعف بودند، كه همواره زير چكمه و چنگال فرعونيان، به رنج مى بردند، موسى عليه السلام و بنى اسرائيل از سبطيان بودند، ولى فرعون از قبطيان.
🌴به اين ترتيب نژادپرستى عجيبى در كشور مصر و اطراف، حكمفرما بود، و قبطيان مى خواستند، همين وضع ادامه يابد، چهارصد سال اين وضع نابسامان ادامه يافت تا اين كه خداوند بر بنى اسرائيل لطف كرد، كه پيامبرى به نام موسى عليه السلام بفرستد، و آنها را از زير يوغ استعمار و استثمار فرعون نجات بخشد.
🌴در همين ايام، يك شب فرعون در عالم خواب ديد: آتشى از طرف شام شعله ور شد و زبانه كشيد و به طرف مصر آمد و به خانه هاى قبطيان افتاد و همه آن خانه ها را سوزانيد، و سپس كاخها و باغها و تالارهاى آنها را فراگرفت و همه را به خاكستر و دود تبديل نمود.
🌴فرعون در حالى كه بسيار وحشتزده شده بود، از خواب برخاست و در غم و اندوه فرو رفت، ساحران، كاهنان و دانشمندان تعبير خواب را به حضور طلبيد و به آنها رو كرد و گفت: چنين خوابى را ديده ام، تعبيرش چيست؟
🌴يكى از آنها گفت: چنين به نظر مى رسد كه به زودى نوزادى از بنى اسرائيل به دنيا آيد و واژگونى تخت و تاج فرعون، و نابودى فرعونيان، به دست او انجام شود.(اقتباس از بحار، ج 13،ص 51؛ تاريخ انبياء،ص 493)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سوم
👈خفقان و كنترل شديد براى جلوگيرى از تولد نوزاد
🌴فرعون پس از مشاوره و گفتگو با درباريان و ساحران، دو تصميم خطرناك گرفت: نخست اين كه فرمان داد در آن شبى كه منجمين و ساحران، آن شب را به عنوان شب انعقاد نطفه كودك موعود (موسى) مشخص كرده بودند، زنان از همسرانشان جدا گردند.
🌴اين فرمان اعلام شد و در همه جا كنترل شديدى به وجود آمد، مردان از شهر بيرون رفتند و زنان در شهر ماندند، و هيچ همسرى جرئت نداشت با همسر خود تماس بگيرد.
🌴ولى در نيمه همان شب، عمران كه در كنار كاخ فرعون به نگهبانى اجبارى اشتغال داشت،(كارهاى سخت، مانند نگهبانى شب و... به بنى اسرائيل واگذار شده بود)همسرش يوكابد را ديد كه نزدش آمده است، آن دو با هم همبستر شدند و نطفه موسى عليه السلام منعقد گرديد.
🌴عمران، به همسرش گفت: مثل اين كه تقدير الهى اين بود كه آن كودك موعود از ما پديد آيد، اين راز را پنهان دار و در پوشيدن آن بكوش كه وضع بسيار خطرناك است.
🌴يوكابد با شتاب و نگرانى از كنار شوهر دور شد، و در پوشاندن راز، كوشش بسيار كرد.
🌴دومين تصميم فرعون، كشتن نوزادان پسر بود كه به طور وسيع، و بسيار خطرناكتر از تصميم نخست، اجرا شد، از دربار فرعون خطاب به عموم مردم، اين اعلاميه صادر گرديد:
🌴همه مأموران و قابله ها بايد در ميان بنى اسرائيل، مراقب اوضاع باشند، هرگاه پسرى از آنها به دنيا آمد، بى درنگ سر از بدن او جدا كنند و او را بكشند، ولى دختران را براى كنيزى نگه دارند.
🌴به دنبال اين اعلاميه، جلادان خون آشام حكومت فرعون به جان مردم افتادند، تمام زنهاى باردار تحت مراقبت شديد قرار گرفتند، قابله ها از هر سو، زنان را كنترل مى كردند، در اين گير و دار، شكم بسيارى از زنان شكافته شد، و بسيارى از نوزادهايى كه در رحم مادرانشان بودند، در اثر فشار و لگد زدن سنگ دل، سقط شدند، و كشتن نوزادان پسر به هفتاد هزار نفر رسيد.(اقتباس از بحار، ج 13،ص 50 تا 53؛ در آيه 49 سوره بقره به شكنجه شدن بنى اسرائيل و كشته شدن پسران آنها به دست فرعونيان اشاره شده است)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهارم
👈تولد موسى عليه السلام و امدادهاى غيبى در نگهدارى او
🌴هنگام ولادت موسى عليه السلام هرچه نزديكتر مى شد، مادر موسى عليه السلام نگران ترمى گرديد، و همواره در اين فكر بود كه چگونه پسرش را از دست جلادان فرعون حفظ كند.
🌴امداد و لطف الهى موجب شد كه آثار حمل در يوكابد مادر موسى عليه السلام چنان آشكار نباشد، از سوى ديگر يوكابد با قابله اى دوست بود، و آن قابله به خاطر دوستى، حمل مادر موسى عليه السلام را گزارش نمى داد.
🌴لحظات تولد موسى عليه السلام فرا رسيد، مادر موسى عليه السلام به دنبال دوست قابله اش فرستاد و از او استمداد نمود، قابله آمد و مادر موسى عليه السلام را يارى نمود، موسى عليه السلام در مخفيگاه دور از ديد مردم، متولد شد، در اين هنگام نور مخصوصى از چهره موسى عليه السلام درخشيد كه بدن قابله به لرزه افتاد، همان دم محبت موسى در قلب قابله جاى گرفت.
🌴قابله به مادر موسى گفت:
🌴من تصميم گرفته بودم تولد موسى عليه السلام را به مأموران خبر دهم (و جايزه ام را بگيرم) ولى محبت اين نوزاد به قدرى بر قلبم چيره شد كه حتى حاضر نيستم مويى از او كم شود.
🌴قابله از خانه مادر موسى عليه السلام بيرون آمد، بعضى از جاسوسان حكومت، او را ديدند، تصميم گرفتند به خانه مادر موسى وارد گردند، خواهر موسى ماجرا را به يوكابد گفت؛ يوكابد دستپاچه شد كه چه كند، در اين ميان از شدت وحشت، هوش از سرش رفته بود، نوزاد را به پارچه اى پيچيد و به تنور انداخت.
🌴مأمورين وارد خانه شدند و در آن جا جز تنور آتش نديدند، تحقيقات از مادر موسى عليه السلام شروع شد، به او گفتند: قابله در اين جا چه مى كند؟
🌴يوكابد گفت: او دوست من است و به عنوان ديدار به اينجا آمده بود. مأمورين مأيوس شده و از خانه خارج شدند.
🌴مادر هنگامى كه حال عادى خود را باز يافت به دخترش گفت: نوزاد كجاست؟ دختر گفت: اطلاع ندارم. در اين لحظه صداى گريه نوزاد از درون تنور بلند شد، مادر به سوى تنور رفت و ديد خداوند آتش را براى موسى خنك و گوارا كرده است، نوزادش را با كمال سلامتى از درون تنور بيرون آورد.
🌴ولى باز مادر نگران بود، چرا كه يك بار صداى گريه نوزاد كافى بود كه جاسوسان را متوجه سازد، متوجه خدا شد و از خدا خواست راه چارهاى پيش روى او بگشايد.
🌴خداوند با الهام خود به مادر موسى، او را از نگرانى حفظ كرد،در اين مورد از زبان قرآن چنين مى خوانيم:
🍃وَ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِى الْيَمِّ وَ لَا تَخَافِى وَ لَا تَحْزَنِى إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ🍃
✨ما به مادر موسى الهام كرديم كه: او را شير بده و هنگامى كه بر او ترسيدى، وى را در دريا(نيل) بيفكن و نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو باز مى گردانيم، و او را از رسولان قرار مى دهيم.(سوره قصص/ آيه 7)✨
🌴و از امدادهاى غيبى ديگر اين كه يوكابد سه ماه مخفيانه به موسى عليه السلام شير داد، در اين مدت هيچگاه موسى گريه نكرد و حركتى كه موجب باخبر شدن جاسوسان شود از خود نشان نداد.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_پنجم
👈نهادن موسى عليه السلام در ميان صندوق و افكندن آن به دريا
🌴مادر موسى عليه السلام طبق الهام الهى، تصميم گرفت، كودكش را به دريا بيفكند، به طور محرمانه به سراغ يك نفر نجار مصرى كه از فرعونيان بود آمد و از او درخواست يك صندوقچه كرد.
🌴نجار گفت: صندوقچه را براى چه مى خواهى؟
🌴يوكابد كه زبانش به دروغ عادت نكرده بود گفت: من از بنى اسرائيلم، نوزاد پسرى دارم، مى خواهم نوزادم را در آن مخفى نمايم.
🌴نجار مصرى تا اين سخن را شنيد، تصميم گرفت اين خبر را به جلادان برساند، به سراغ آنها رفت، ولى آن چنان وحشتى عظيم بر قلبش مسلط شد كه زبانش از سخن گفتن باز ايستاد، مى خواست با اشاره دست، مطلب را بازگو كند، مأمورين از حركات او چنين برداشت كردند كه يك آدم مسخره كننده است، او را زدند و از آن جا بيرون نمودند.
🌴او وقتى كه حالت عادى خود را بازيافت، بار ديگر براى گزارش نزد جلادان رفت، باز مانند اول زبانش گرفت، و اين موضوع سه بار تكرار شد، او وقتى كه به حال عادى بازگشت، فهميد كه در اين موضوع، يك راز الهى نهفته است، صندوق را ساخت و به مادر موسى عليه السلام تحويل داد.(بحار، ج 13،ص 54)
🌴مادر موسى عليه السلام نوزاد خود را در ميان آن صندوق نهاد، صبحگاهان هنگامى كه خلوت بود، كنار رود نيل آمد و آن صندوق را به رود نيل انداخت، امواج نيل آن صندوق را با خود برد.
🌴اين لحظه براى مادر موسى، لحظه اى بسيار حساس و پرهيجانى بود، اگر لطف الهى نبود، مادر فرياد مى كشيد و از فراق نور ديده اش، جيغ مى زد و در نتيجه جاسوسان متوجه مى شدند، ولى خطاب ✨وَ لا تَخافى وَ لا تَحزَنِى (نترس و محزون نباش، ما موسی را به تو بازميگردانيم)✨قلب مادر را آرام كرد.(سوره قصص/آیه 7)
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_ششم
👈موسى عليه السلام در خانه فرعون
🌴فرعون در كاخ خود بود، و همسرى به نام آسيه داشت آنها فرزندى جز يك دختر به نام (انيسا) نداشتند، و او نيز به يك بيمارى شديد و بى درمان برص مبتلا بود، و همه طبيب هاى آن عصر از درمان او درمانده شده بودند، فرعون در مورد شفاى او به كاهنان متوسل شده بود، كاهنان گفته بودند: اى فرعون! ما پيش بينى مى كنيم كه از درون اين دريا انسانى به اين كاخ گام مى نهد كه اگر از آب دهانش را به بدن اين دختر بيمار بمالند، شفا مى يابد.
🌴فرعون و همسرش آسيه در انتظار چنين ماجرايى بودند كه ناگهان روزى در كنار رود نيل صندوقچه اى را ديدند كه امواج دريا آن را حركت مى داد، به دستور فرعون بى درنگ آن صندوقچه را گرفتند و نزد فرعون آوردند، آسيه درِ صندوق را گشود، ناگاه چشمش به نوزادى نورانى افتاد، همان لحظه محبت موسى عليه السلام در قلب آسيه جاى گرفت.
🌴وقتى كه فرعون نوزاد را ديد، خشمگين شد و گفت: چرا اين پسر كشته نشده است؟!
🌴آسيه گفت: اين پسر بچه هاى اين سال نيست، و تو فرمان داده اى كه پسرهاى نوزاد اين سال را بكشند، بگذار اين كودك بماند. در آيه 9 سوره قصص، اين مطلب چنين آمده:
🌴همسر فرعون (آسيه) گفت: او را نكشيد شايد نور چشم من و شما شود، و براى ما مفيد باشد بتوانيم او را به عنوان پسر خود برگزينيم.
🌴انيسا دختر فرعون از آب دهان آن كودك به بدنش ماليد و شفا يافت، آن كودك را به بغل گرفت و بوسيد، اطرافيان فرعون به فرعون گفتند: به گمان ما اين كودك، همان است كه موجب واژگونى تخت و تاج تو خواهد شد، فرمان بده او را به دريا بيفكنند، فرعون چنين تصميم گرفت، ولى آسيه نگذاشت و با به كار بردن انواع شيوه ها كه شايد يكى از آنها شفاى دخترش بود، از كشتن موسى جلوگيرى نمود.
🌴به هر حال مشيت نافذ پروردگار موجب شد كه اين نوزاد در درون كاخ فرعون، مهمترين كانون خطر، پرورش يافت.(اقتباس از بحار، ج 13،ص 54 و 55/مجمع البيان، ج 7،ص 241)
🌴مادر موسى به خواهر موسى گفت: به دنبال صندوقچه برو و ماجرا را پى گيرى كن.
🌴خواهر موسى عليه السلام دستور مادر را انجام داد و از فاصله دور به جستجو پرداخت، و از دور ديد كه فرعونيان آن صندوقچه را از آب گرفتند، بسيار شاد شد كه برادر كوچكش از خطر آب نجات يافت.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_هفتم
👈موسی علیه السلام در آغوش مادر
🌴طولى نكشيد كه احساس كردند نوزاد گرسنه است و نياز به شير دارد، به دستور آسيه و فرعون، مأمورين به دنبال يافتن دايه حركت كردند، اما عجيب اين كه چندين دايه آوردند، ولى نوزاد پستان هيچيك از آنها را نگرفت، مأمورين همچنان در جستجوى دايه بودند كه ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى برخورد كردند كه گفت: من خانواده اى را مى شناسم كه مى توانند اين كودك را شير دهند و سرپرستى كنند.
🌴آن دختر، خواهر موسى بود، مأمورين كه او را نمى شناختند با راهنمايى او نزد مادر موسى عليه السلام رفتند و او را به كاخ فرعون آوردند تا به نوزاد شير دهد، نوزاد را به او دادند، نوزاد با اشتياق تمام، پستان او را گرفت و شير خورد، همه حاضران خوشحال شدند، و به مادر موسى عليه السلام آفرين گفتند. از آن پس مادر موسى، موسى عليه السلام را به خانه اش می برد و به او شير داد. (يا به كاخ فرعون رفت و آمد مى كرد و به موسى شير مى داد.)
🌴به اين ترتيب خداوند به وعده اش وفا كرد كه به مادر موسى عليه السلام فرموده بود: او را به دريا بيفكن، ما او را به تو بر مى گردانيم.(چنان كه اين مطلب در آيه 13 قصص آمده است) به گفته بعضى غيبت موسى از مادرش بيش از سه روز طول نكشيد.
🌴جالب اين كه روزى در دوران شيرخوارگى در آغوش فرعون بود، با دست خويش ريش فرعون را گرفت و كشيد مقدارى از موى ريش او كنده شد، و سيلى محكمى به صورت فرعون زد، و به گفته بعضى با چوب كوچكى بازى مى كرد با همان چوب بر سر فرعون كوبيد.
🌴فرعون خشمگين شد و گفت: اين كودك، دشمن من است، همان دم به دنبال جلادان فرستاد تا بيايند و او را بكشند.
🌴آسيه به فرعون گفت: دست بردار، اين نوزاد است و خوب و بد را نمى فهمد، براى اين كه حرف مرا تصديق كنى، يك قطعه ياقوت و يك قطعه ذغال آتشين نزدش مى گذارى، اگر ياقوت را برداشت معلوم مى شود كه مى فهمد و اگر آتش را برداشت، معلوم مى شود نمى فهمد، آن گاه آسيه همين كار را كرد، موسى دست به طرف ياقوت دراز كرد، ولى جبرئيل دست او را به طرف آتش برد، موسى ذغال آتشين را برداشت و به دهان گذاشت، زبانش سوخت، آن گاه خشم فرعون فرونشست و از كشتن او منصرف شد. (بحار، ج 13،ص 56)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_هشتم
👈دادرسى موسى عليه السلام از يك مظلوم، و كشته شدن ستمگرى به دست او
🌴هنگامى كه موسى عليه السلام به حد رشد و بلوغ رسيد، روزى وارد شهر (مصر) شد و در بين مردم عبور مى كرد، ديد دو نفر گلاويز شده اند و همديگر را مى زنند، يكى از آنها از بنى اسرائيل، و ديگرى قبطى يعنى از فرعونيان بود، در همين هنگام، بنى اسرائيل از موسى عليه السلام استمداد نمود.
🌴از آن جا كه موسى عليه السلام مى دانست فرعونيان از طبقه اشرافى هستند و همواره به بنى اسرائيل ستم مى كنند، به يارى مظلوم شتافت و تصميم گرفت از ظلم ظالم جلوگيرى كند.
🌴موسى عليه السلام به يارى مظلوم شتافت و مشتى محكم بر سينه مرد فرعونى زد، اما همين يك مشت كار او را ساخت، او بر زمين افتاد و مُرد.
🌴موسى عليه السلام قصد كشتن او را نداشت، نه از اين جهت كه آن مرد مقتول، سزاوار كشته شدن نبود، بلكه به خاطر پيامدهاى دشوارى كه براى موسى عليه السلام و بنى اسرائيل داشت، از اين رو موسى عليه السلام به خاطر اين ترك اولى، از درگاه خدا تقاضاى عفو كرد، و از كار خود اظهار پشيمانى نمود.(مضمون آيات 14 تا 17 سوره قصص)
🌴اين قتل يك قتل ساده نبود، بلكه جرقّه اى براى يك انقلاب، و مقدمه آن به حساب مى آمد، لذا موسى عليه السلام نگران بود و هر لحظه در انتظار حادثه اى به سر مى برد، در اين گير و دار در روز بعد، باز موسى عليه السلام مردى ديگر از فرعونيان را ديد كه با همان مظلوم، گلاويز شده است، و آن مظلوم از موسى عليه السلام استمداد نمود، موسى عليه السلام به طرف او رفت تا از او دفاع نموده و از ظلم ظالم جلوگيرى كند، ظالم به موسى عليه السلام گفت: آيا مى خواهى مرا بكشى همانگونه كه ديروز شخصى را كشتى؟
🌴موسى عليه السلام دريافت كه حادثه قتل، شايع شده، از اين رو براى اين كه مشكلات ديگرى پيش نيايد كوتاه آمد.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_نهم
👈حكم اعدام موسى عليه السلام و فرار او به سوى مَدين
🌴فرعون و اطرافيانش از ماجرا با خبر شدند، و در جلسه مشورت خود، حكم اعدام موسى عليه السلام را صادر كردند.
🌴يكى از خويشان فرعون به نام حزقيل (كه بعدها به عنوان مؤمن آل فرعون معروف گرديد) از اخبار جلسه مشورت فرعونيان، اطلاع يافت، از آن جا كه او در نهان به موسى عليه السلام ايمان داشت، خود را محرمانه به موسى عليه السلام رسانيد و گفت: اى موسى! اين جمعيت (فرعون و فرعونيان) براى اعدام تو به مشورت پرداخته اند، بى درنگ از شهر خارج شو كه من از خيرخواهان تو هستم.
🌴موسى عليه السلام تصميم گرفت به سوى سرزمين مدين كه شهرى در جنوب شام و شمال حجاز قرار داشت، و از قلمرو مصر و حكومت فرعونيان جدا بود، برود و از چنگال ستمگران بى رحم نجات يابد، گرچه سفرى طولانى بود و توشه راه سفر را به همراه نداشت، ولى چاره اى جز اين نداشت، با توكل به خدا و اميد به امدادهاى الهى حركت كرد، در حالى كه مى گفت:
🍃رَبِّ نَجِّنى مِنَ القَومِ الظّالِمينَ🍃
✨خدايا مرا از گزند ستمگران نجات بده.(سوره قصص/آیه21)✨
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_دهم
👈موسى عليه السلام در صحراى مديَن
🌴موسى بدون توشه راه و سفر، با پاى پياده به سوى مدين روانه شد و فاصله بين مصر و مدين را در هشت شبانه روز پيمود، در اين مدت غذاى او سبزى هاى بيابان بود و بر اثر پياده روى پايش آبله كرد هنگامى كه به نزديك مدين رسيد، گروهى از مردم را در كنار چاهى ديد كه از آن چاه با دلو، آب مى كشيدند و چهارپايان خود را سيراب مى كردند، در كنار آنها دو دختر را ديد كه مراقب گوسفندهاى خود هستند و به چاه نزديك نمى شوند، نزد آنها رفت و گفت: چرا كنار ايستاده ايد؟ چرا گوسفندهاى خود را آب نمى دهيد؟
🌴 دختران گفتند: پدر ما پيرمرد سالخورده و شكسته اى است، و به جاى او ما گوسفندان را مى چرانيم، اكنون بر سر اين چاه مردها هستند، در انتظار رفتن آنها هستيم تا بعد از آنها از چاه آب بكشيم.
🌴در كنار آن چاه، چاه ديگرى بود كه سنگ بزرگى بر سر نهاده بودند كه سى يا چهل نفر لازم بود تا با هم آن سنگ را بردارند، موسى عليه السلام به تنهايى كنار آن چاه آمد، آن سنگ را تنها از سر چاه برداشت و با دلو سنگينى كه چند نفر آن را مى كشيدند، به تنهايى از آن چاه آب كشيد و گوسفندهاى آن دختران را آب داد، آن گاه موسى، از آن جا فاصله گرفت و به زير سايه اى رفت و به خدا متوجه شد و گفت:
🍃رَبِّ اءِنَّى اَنزَلتَ اِلىَّ مِن خَيرٍ فَقيرٍ🍃
✨پروردگارا! هر خير و نيكى به من برسانى، به آن نيازمندم(سوره قصص/آیه24)✨
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim