#اربعین
#وقایع_روز_اربعین
📜قال الراوي: و لما رجع نساء الحسين عليهالسلام و عياله من الشام و بلغوا العراق ، قالوا للدليل: مر بنا علي طريق کربلاء. فوصلوا الي موضع المصرع فوجدوا جابر ابنعبدالله الأنصاري رحمه الله و جماعة من بني هاشم و رجالا من آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قد و ردوا لزيارة قبر الحسين عليهالسلام فوافوا في وقت واحد و تلاقوا بالکبا و الحزن و اللطم ، و أقاموا المآتم المقرحة للأکباد ، و اجتمع اليهم نساء ذلک السواد، فأقاموا علي ذلک أياما . [...]
قال الراوي: ثم انفصلوا من کربلاء طالبيين المدينة .
📝 راوي گفت: چون زنان و عيالات حسين از شام بازگشتند و به کشور عراق رسيدند، به راهنماي قافله گفتند: «ما را از راه کربلا ببر.»
پس آمدند تا به قتلگاه رسيدند. ديدند جابر بن عبد الله انصاري و جمعي از بني هاشم و مرداني از اولاد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم براي زيارت قبر حسين عليهالسلام آمدهاند. پس همگي به يک هنگام در آن سرزمين گرد آمدند و با گريه و اندوه و سينه زني با هم ملاقات کردند و مجلس عزايي که دلها را جريحه دار ميکرد، برپا نمودند و زناني که در آن نواحي بودند، جمع شدند و چند روزي به همين منوال گذشت.[...].
راوي گفت:«سپس از کربلا به مقصد مدينه حرکت کردند.»
📚ابنطاووس، اللهوف، / 197،196: عنه المجلسي، البحار، 147، 146 / 45؛ البحراني، العوالم، 446 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، 527، 526، القمي، نفس المهموم، / 467، المازندراني معالي السبطين، 203، 190 / 2، الأمين، أعيان الشيعة، 617 / 1، لواعج الأشجان، / 242، 240 - 239، المقرم، مقتل الحسين عليهالسلام، 467، الزنجاني، وسيلة الدارين / 406،401
فهري، ترجمهي لهوف، /197، 196.
•┈┈••✾❀❀✾••┈┈•
ضامن اشک واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FZyB8wtSEIs1huKFB7rOqG
ضامن اشک تلگرام
https://telegram.me/zameneashk
ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
#اربعین
#وقایع_روز_اربعین
📝چون روانه شدند و به نزديک عراق رسيدند، از آن مردي که براي رفاقت ايشان مأمور بود، التماس کردند که ايشان را به کربلا برد و از آن جا متوجه مدينه شود. او مضايقه نکرد. چون به کربلا رسيدند، در آن روز جابر بن عبد الله انصاري و گروهي از بني هاشم و اقارب آن امام مظلوم به زيارت آن حضرت آمده بودند. در آن موضع شريف، يکديگر را ملاقات کردند و نوحه و زاري بسيار کردند. جمعي کثير از زنان اهل قري و نواحي جمع شدند و به مراسم تعزيت و ماتم قيام کردند و از آن جا متوجه مدينه شدند
📚 مجلسي، جلاءالعيون، / 751
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
"کلاس آنلاین مقتل شناسی"
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
"باب الحسین(ع)"
https://t.me/Babolhusein
"ضامن اشک در واتساپ"
https://chat.whatsapp.com/Cx0dX89SiYkBFplIR6e1qv
"باب الحسین ع اینستاگرام"
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=oc7bocnawwxq&utm_content=5ujtwdw
#اربعین
#وقایع_روز_اربعین
🕊🥀 عزاداري اهل بيت در کربلا
📝ايشان اولين کسي بودند که به زيارت آن غريب آمده بودند، چون با يکديگر ملاقات کردند، هر دو طرف صدا به گريه و ناله بلند کردند و سيلي بر رو زنان و ياحسين گويان بر سر قبر مقدس سرور شهيدان ماتمي برپا کردند که دلها را کباب ميکرد، و از گريه و نوحهي ايشان غلغله در آن زمين برپا شد.
اعرابي که در اطراف آن زمين بودند، جمع گرديدند و به دستياري ماتم آن عزاداران و نوحهگران آن غريب بيابان بلا، به نوحهگري خود، آن صحرا را ماتمسرا نمودند.
فناح لسان حال بنات طه
و هن من الکآبة يرتمينا
فقدنا هاهنا قمرا مضيئا
بنور هداه يهدي التائهينا
زبان حال آن زنان سوخته دل به اين مقام مترنم بود که: اينجاست که بدر فلک امامتي که سر گشتگان وادي ضلالت از نور هدايتش به راه حق ميرسيدند، غروب کرد و عالم را ظلماني گذاشت.
فقدنا هاهنا روحا و روحا
و ريحانا و زيتونا وتينا
و اينجاست که روح عالميان و راحت مؤمنان و ريحان پيغمبر آخرالزمان صلي الله عليه و آله و سلم را گم کرديم و تين و زيتوني که خدا در قرآن به آن سوگند خورده است، از ميان ما رفت.
هنا سن الحراب علوج حرب
هنا شنت خيول الحرب فينا
اينجاست که اولاد حرب، اساس حرب را آراستند و ما را غارت کردند، واويلا!
هنا ذبح الحسين بسيف شمر
هنا قد تربوا منه الجبينا
اينجاست که شمر ولدالزنا، حسين عليهالسلام را به شمشير بيداد ذبح نمود و پيشاني نوراني او را به خاک ماليد.
هذا العباس في يوم عبوس
حال الماء قد أمسي رهينا
اينجاست که عباس را در کنار آب فرات بر زمين زدند و دستهايش را بريدند.
هنا ذبحوا الرضيع بسهم حقد فما رحموا صغار المرضعينا
اينجاست که تير بر حلقوم علي اصغر عليهالسلام زدند و به عوض آب، زهر پيکانش نوشانيدند.
هنا قد طيرت أسياف جور
أکف القانتين المنفقينا
اينجاست که به شمشير جور، دستهايي را که يا به دعا به درگاه خدا بلند بود، يا به عطا و بخشش گشوده بود، جدا کردند.
هنا صبغت نواحينا دماء
بذبح بني أميرالمؤمنينا
اينجاست که موهاي ما و پيشانيهاي ما از خون گذشتگان رنگين شد.
هنا علوا رؤوس بني علي
و رؤوس بني عقيل العاقلينا
اينجاست که سرهاي اولاد اميرالمؤمنين عليهالسلام را بر نيزه زدند و سرهاي اولاد عقيل و جعفر را بر نوک سنان آويختند.
هنا حرقوا الخيام و أحرقوها
و قسم فيئنا في الخائنينا
اينجاست که خيمههاي آل عبا را سوزاندند و مال ما را غارت نموده و ما را برهنه کردند.
📚مهیج الاحزان - [ صفحه 750]
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
"کلاس آنلاین مقتل شناسی"
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
"باب الحسین(ع)"
https://t.me/Babolhusein
"ضامن اشک در واتساپ"
https://chat.whatsapp.com/Cx0dX89SiYkBFplIR6e1qv
"باب الحسین ع اینستاگرام"
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=oc7bocnawwxq&utm_content=5ujtwdw
#اربعین
#وقایع_روز_اربعین
وصول زينب الي کربلاء يوم الأربعين
📜قال الراوي: و لما رجعت نساء الحسين عليهالسلام و عياله من الشام، و بلغوا العراق قالوا للدليل: مر بنا علي طريق کربلا، فوصلوا الي موضع المصرع، فوجدوا جابر بن عبدالله الأنصاري رحمه الله و جماعة من بنيهاشم و رجالا من آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قد وردوا لزيارة قبر الحسين عليهالسلام، فوافوا في وقت واحد، و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم ، و أقاموا المآتم المقرحة للأکباد، و اجتمع اليهم نساء ذلک السواد، فأقاموا علي ذلک أياما.
📝راوي گفت: چون زنان و عيالات حسين از شام بازگشتند و به کشور عراق رسيدند، به راهنماي قافله گفتند: «ما را از راه کربلا ببر.»
پس آمدند تال به قتلگاه رسيدند. ديدند که جابر بن عبدالله انصاري و جمعي از بنيهاشم و مرداني از اولاد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم براي زيارت قبر حسين عليهالسلام آمدهاند. پس همگي به يک هنگام در آن سرزمين گرد آمدند و با گريه و اندوه و سينهزني با هم ملاقات کردند و مجلس عزايي برپا کردند که دلها را جريحهدار ميکرد و زناني که در آن نواحي بودند، جمع شدند و چند روزي به همين منوال گذشت.
📚ابنطاوس، اللهوف، /196 - عنه: المجلسي، البحار، 146/45؛ البحراني، العوالم، 446/17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، /526؛ القمي، نفس المهموم، /467؛ القزويني، تظلم الزهراء، /289؛ المازندراني، معالي السبطين، 190/2؛ النقدي، زينب الکبري، /117؛ الميانجي، العيون العبري، /291 - 290؛ الزنجاني، وسيلة الدارين، /401
فهري، ترجمهي لهوف، /196
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
"کلاس آنلاین مقتل شناسی"
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
"باب الحسین(ع)"
https://t.me/Babolhusein
"ضامن اشک در واتساپ"
https://chat.whatsapp.com/Cx0dX89SiYkBFplIR6e1qv
"باب الحسین ع اینستاگرام"
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=oc7bocnawwxq&utm_content=5ujtwdw
#اربعین
#وقایع_روز_اربعین
روایت سید بن طاوس درباره اربعین امام حسین(ع)
بالجمله، سيد بن طاوس عليه الرحمه در لهوف ميفرمايد: چون زنان و عيال حضرت امام حسين عليهالسلام از شام بازشدند و به عراق رسيدند، به آن مرد که دليل ايشان بود، گفتند:«ما را از طريق کربلا عبور ده».
پس ايشان را رهسپار ساخت و چون به کربلا و قتلگاه رسيدند و مصرع شهدا را دريافتند، جابر بن عبدالله انصاري و جماعتي از بني هاشم و مرداني از آل رسول صلي الله عليه وآله و سلم را در آن جا يافتند که براي زيارت قبر منور پسر پيغمبر ورود نموده بودند.
پس اهل بيت و آن جماعت يک دفعه با هم بازخوردند و به ناله و زاري و اندوه و مصيبت پرداختند و ماتمي بزرگ به پا داشتند که دلهارا کباب و روان را بيتاب ميساخت و جمعي کثير از زنان اهل قري و نواحي فراهم شدند و به مراسم تعزيت و سوگواري قيام ورزيدند.
روزي چند به همين حال به پاي بردند. آن گاه به جانب مدينه رهسپار شدند. ابومخنف نيز به همين تقريب مذکور داشته و نيز در اسرار الشهادة از ابومخنف روايتي ميکند که سه روز در قبر حسين عليهالسلام ماتم به پاي داشتند و در روز چهارم وداع با قبر اشعاري از رقيه بنت الحسين عليهالسلام مسطور داشته
و ابواسحق نيز ميگويد: به کربلا رفتند و در بيستم شهر صفر داخل کربلا شدند و جابر بن عبد الله انصاري و جماعتي از اهل کوفه با ايشان بازخوردند و اقامت ماتم و سوگواري نمودند. آن گاه آهنگ مدينه فرمودند.
اعصم کوفي نيز در کتاب الفتوح ميگويد: ايشان به کربلا رفتند و در بيستم شهر صفر سر مبارک را با بدن شريف دفن کردن و به مدينه و جوار قبر جد خود راه سپردند.
•┈┈••✾❀❀✾••┈┈•
ضامن اشک واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FZyB8wtSEIs1huKFB7rOqG
ضامن اشک تلگرام
https://telegram.me/zameneashk
ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
#اربعین
#وقایع_روز_اربعین
متوقف شدن وقایع خاص روز عاشوراء در روز اربعین بواسطه ی اتصال سر مطهر(ع)
📜1-/حدثني بذلک ...، عن فاطمة بنت علي ع [....] و لم يرفع ببيت المقدس حجر عن وجه الأرض الا وجد تحته دم عبيط و أبصر الناس الشمس علي الحيطان حمراه کأنه الملاحف المعصفرة الي أن خرج علي بن الحسين عليهالسلام بالنسوة، و رد رأس الحسين الي کربلاء. .
📝فاطمه دختر حسين عليهالسلام گفت:[...] و در بيت المقدس سنگي برنداشتند جز آن که خون تازه زيرش بود و مردم،خورشيد را بر ديوارها سرخ ديدند؛ مانند پتوهاي رنگين تا علي بن الحسين با زنان بيرون شد و سر حسين را به کربلا برگرداند.
📚الصدوق، الأمالي، / 168،167، عنه: المجلسي، البحار، 140 / 45، البحراني، العوالم، 440 / 17، البهبهاني، الدمعة الساکبة، 119 / 5، القمي، نفس المهموم، / 448، المازندراني، معالي السبطين، 166 / 2، الزنجاني، وسيلة الدارين، / 395؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، / 165، الجزائري،الأنوار النعمانية، 246 / 3؛ کمرهاي،ترجمهي امالي، / 168، 167.
•┈┈••✾❀❀✾••┈┈•
ضامن اشک واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FZyB8wtSEIs1huKFB7rOqG
ضامن اشک تلگرام
https://telegram.me/zameneashk
ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم
#اربعین
#وقایع_روز_اربعین
#ورود_اهل_البیت_ع_در_روز_اربعین_به_کربلاء
#سخنان_اهل_البیت_ع_با_قبور_شهداء_در_ اربعین
شرح مختصر وقایع اربعین از کتاب قصه ی کربلاء
اربعين
اهل بيت عليهم السلام به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهي جادهي عراق و مدينه رسيدند، چون به اين مکان رسيدند، از امير کاروان خواستند تا آنان را به کربلا ببرد، و او آنان را بسوي کربلا حرکت داد، و چون به کربلا رسيدند، جابر بن عبدالله انصاري [1] را ديدند که با تني چند از بنيهاشم و خاندان پيامبر براي زيارت حسين عليه السلام آمده بودند، همزمان با آنان به کربلا وارد شدند و سخت گريستند و ناله و زاري کردند و بر صورت خود سيلي زده و نالههاي جانسوز سر دادند و زنان روستاهاي مجاور نيز به آنان پيوستند [2] ، زينب عليها السلام در ميان جمع زنان آمد و گريبان چاک زد و با صوتي حزين که دلها را جريحهدار ميکرد ميگفت: «وا اخاه! وا حسينا! وا حبيب رسول الله و ابنمکه و مني! و ابنفاطمه الزهراء! و ابنعلي مرتضي! آه ثم آه!»، پس بيهوش گرديد.
آنگاه امکلثوم لطمه به صورت زد و با صدايي بلند ميگفت: امروز محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمهي زهرا از دنيا رفتهاند؛ و ديگر زنان نيز سيلي به صورت زده و گريه و شيون ميکردند.
سکينه چون چنين ديد، فرياد زد: وا محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنجه با اهل بيت تو کردهاند، آنان را از دم تيغ گذراندند و بعد عريانشان نمودند! [3]
عطيه عوفي [4] ميگويد: با جابر بن عبدالله به عزم زيارت قبر حسين عليه السلام بيرون آمدم و چون به کربلا رسيديم جابر نزديک شط فرات رفته و غسل کرد و ردائي همانند شخص محرم بر تن نمود و همياني را گشود که در آن بوي خوش بود و خود را معطر کرد و هر گامي که بر ميداشت ذکر خدا ميگفت تا نزديک قبر مقدس رسيد و به من گفت: دستم را بر روي قبر بگذار! چون چنين کردم، بر روي قبر از هوش رفت.
من آب بر روي جابر پاشيدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: يا حسين! سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه!» و بعد اضافه کرد: چه تمناي جواب داري که حسين در خون خود آغشته و بين سر و بدنش جدائي افتاده است!! و گفت:
فاشهد انک ابنخير النبيين و ابنسيد المومنين و ابنحليف التقوي و سليل الهدي و خامس اصحاب الکساء و ابنسيد النقباء و ابنفاطمة سيدة النساء، و مالک لا تکون هکذا و قد غذتک کف سيد المرسلين و ربيت في حجر المتقين و رضعت من ثدي الايمان و فطمت بالالسلام فطبت حيا و طبت ميتا غير ان قلوب المومنين غير طيبة لفراقک و لا شاکة في الخيرة لک فعليک سلام الله و رضوانه و اشهد انک مضيت علي ما مضي عليه اخوک يحيي بن زکريا.
من گواهي ميدهم که تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنين ميباشي، تو فرزند سلالهي هدايت و تقوايي و پنجمين نفر از اصحاب کساء و عبايي، تو فرزند بزرگ نقيبان و فرزند فاطمه سيدهي بانواني، و چرا چنين نباشد که دست سيد المرسلين تو را غذا داد و در دامن پرهيزگاران پرورش يافتي و از پستان ايمان شير خوردي و پاک زيستي و پاک از دنيا رفتي و دلهاي مؤمنان را از فراق خود اندوهگين کردي پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طريقه رفتي که برادرت يحيي بن زکريا شهيد گشت.
آنگاه چشمش را به اطراف قبر گردانيد و گفت:
السلام عليک ايتها الرواح التي حلت بفناء الحسين و اناخت برحله، اشهد انکم اقمتم الصلوة و آتيتم الزکوة و امرتم بالمعروف و نهيتم عن المنکر و جاهدتم الملحدين و عبدتم الله حتي اتاکم اليقين.
سلام بر شما اي ارواحي که در کنار حسين نزول کرده و آرميديد، گواهي ميدهم که شما نماز را بپا داشته و زکوة را ادا نموده و به معروف امر و از منکر نهي کرديد، و با ملحدين و کفار مبارزه و جهاد کرده، و خدا را تا هنگام مردن عبادت نموديد.
و اضافه نمود: به آن خدائي که پيامبر را به حق مبعوث کرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شدهايد شريک هستيم.
عطيه ميگويد: به جابر گفتم: ما کاري نکرديم! اينان شهيد شدهاند.
گفت: اي عطيه! از حبيبم رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم که ميفرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک في عملهم»[5] «هر که گروهي را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد، و هر که عمل جماعتي را دوست داشته باشد در عمل آنها شريک خواهد بود».
•┈┈••✾❀❀✾••┈┈•
ضامن اشک واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FZyB8wtSEIs1huKFB7rOqG
ضامن اشک تلگرام
https://telegram.me/zameneashk
ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
هدایت شده از ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
#اربعین
#راس_الحسین_علیه_السلام
#مقامات_راس_الحسین_علیه_السلام
#دفن_سر_مطهر_در_روز_اربعین
#وقایع_روز_اربعین
#کتاب_مذبوح_فرات
مقامات رأس الحسین ع از روز عاشوراء تا اربعین
🥀💔🥀 بالاخرة سر پدرم را برادرم سجاد ع در روز اربعین به بدن مقدس ملحق نمود.
در شب یازدهم محرم، ما در کنار گودال بودیم و بدن پدرم حسین ع در گودال افتاده بود اما سر پدرم در کوفه مهمان منزل خولی لع بود. در روز یازدهم سر پدرم مهمان قصر شرورترین فرد روی زمین که از نسل زنا بود، شد. ما او را در روز دوازدهم در بازار کوفه بر فراز نیزه دیدیم و همهی ما بی تاب شدیم و عمه ام با دیدن سر مطهر شعر هلال را خواند و میگفت: ای هلال من چه زود غروب کردی و رفتی و ما را تنها گذاشتی.
ما سر مطهر او را نزد ابن مرجانه در درون طشت دیدیم. فراموش نمیکنم رباب÷ خود را روی سر مطهر انداخت تا سر کمتر چوب بخورد و میگفت: ای حسین ع هرگز تو را فراموش نمیکنم.
ما را به همراه سر مطهر در کوچه و بازار گرداندند تا مردم را بترسانند. سر مطهر پدرم برایشان آیات قران میخواند و مردم را به نور و رهایی از جهالت دعوت مینمود.
هر محلی که سر مطهر پدرم قرار میگرفت، داستانی از عشق و عرفان برقرار میکرد.
در یکی از شبها، زمینِ آن محلی که سر مطهر پدرم در آن قرار گرفته بود، در فراق پدرم تا صبح نالید و همهی مردم شنیدند و مسجد حنانه به یاد پدرم بعدها در آن محل ساخته شد.
🥀💔🥀 در راه با سر پدر همراه بودیم روزها میگذشت، هنوز سر به بدن ملحق نشده بود و بر نیزه از شهری به شهری واردش میکردند و در راه در صندوق قرار میدادند و بر روی صندوق قمار میکردند و شراب مینوشیدند. به دیر راهب نصرانی رسیدیم. یک شب سر مطهر پدرم از شرِّ شراب خواری و قمار لشکر ظالم در امان ماند و راهب را عاشق خویش ساخت تا جایی که او نصرانیتش را رها کرد و به قوم محمّد| پیوست.
از دیر بیرون رفتیم و با سر مطهر حرکت میکردیم تا به شام رسیدیم. سر را بر درخت آویختند تا مردم رذل او را تماشا کنند. آن شب سر مطهر با خواهرم رقیه سخن گفت و به او وعدهی دیدار داد. سر را در بازار و کوچههای شام و در شهرهای اطرف شام گرداندند و ما چشم از سر مطهر برنمی داشتیم. در مجلس یزید لع تا توانستند به سر مطهر جسارت کردند. در خرابهی شام نیز با سر مطهر بودیم. این آخرین باری بود که در شام سر مطهر پدرم را دیدیم. تا اینکه برادرم علی سر پدرم را از یزید لع گرفت و به بدن ملحق ساخت.
سپردن سر امام حسین ع و اصحاب به اهل بیت ع
🥀💔🥀 آنگاه یزید لع اسباب سفر امام زین العابدین× و سایر اهل بیت ع را تهیه کرد و سر مطهر امام حسین ع و سرهای شهداء را به ایشان سپرد و نعمان بن بشیر انصاری را با سی سوار به همراهی آن طایفهی واجب التعظیم مأمور گردانید تا آنها را به مدینه رساند و به نعمان گفت: هر حاجتی داشتند برآورده سازد. امام چهارم ع با خواهران و عمههای بزرگوار و سایر اقربا متوجه مدینهی طیبه شدند.
الحاق سر مطهر به بدن در روز اربعین
🥀💔🥀 وقتی خواستیم برگردیم، برادرم سجاد×، سر مطهر پدرم را از یزید لع گرفت و در روز اربعین، سر مطهر پدر و یارانش را به بدنها ملحق نمود. هیچ یک از ما کیفیت آوردن و الحاق رأس مطهر را نمیدانیم و برادرم هم چیزی به ما نگفت؛ ولی مطمئن بودیم در روز اربعین قبری را زیارت میکنیم که سر مطهر، توسط برادرم به بدن ملحق شده است. عاقبت سر مطهر پدرم بعد از مصائب و آوارگی در کوچه و بازار به کربلاء آمده بود.
«و فی العشرین [من صفر] رد رأس الحسین الی جثته حتی دفن مع جثته، و فیه زیارة الأربعین.»
و در روز بیستم صفر امام سجاد ع، سر مطهر را به بدن مبارک متصل و دفن نمود و در این روز زیارت اربعین وارد است.
ابومخنف و بعضی دیگر گویند: آن وقت سر حضرت سیدالشهداء ع را با مشک و کافور خوشبو ساخته و به امام زین العابدین ع تسلیم کردند و ایشان آن سر مطهر را به کربلاء رسانیدند و ملحق به جسم مطهر فرمود.
متوقف شدن بعضی از علائم با الحاق سر مطهر به بدن در روز اربعین
🥀💔🥀 از روز عاشوراء علائمی در طبیعت بواسطهی شهادت پدرم آشکار شد که تا روز اربعین ادامه داشت. مانند اینکه هر سنگی را که در بیت المقدس برمی داشتی از زیرش خون تازه جاری بود و خورشید دیوارها را سرخ کرده بود و پتوها به رنگ سرخ درآمده بود. تا اینکه در روز اربعین سر مطهر به بدن ملحق شد و علائم محو گردید.
اما خورشید هنوز بعد از روز عاشوراء در غروب با رنگ سرخش بر حسین ع میگرید. سرخی شفق یادگار غروب عاشوراست.
📚برگرفته از کتاب مذبوح فرات فصل اربعین ص ۸۰۱ تا ۸۱۴
•┈┈••✾❀❀✾••┈┈•
ضامن اشک واتساپ
https://chat.whatsapp.com/LaqKPBkqNQlEenYvGztVu1
ضامن اشک تلگرام
https://telegram.me/zameneashk
ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1