eitaa logo
قرآن و امام حسین ع
840 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
726 ویدیو
366 فایل
مطالب کانال: ارتباط امام حسین ع با قران در موارد مختلف عاشوراء آیات الولایه : آیاتی که در قرآن درباره ی 14 معصوم آمده است. علوم قرانی برای تحکیم ایمان و اعتقاد تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
مشاهده در ایتا
دانلود
برای زراعت به وسیله باران فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاء صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا (سوره مبارکه عبس آیات ۲۴_۲۸)؛ «و انسان باید به غذایش نظر کند؛ که ما آب را با بارشى فرو ریختیم؛ سپس زمین را کاملاً شکافتیم؛ و در آن دانه (ها) رویاندیم؛ و (نیز) انگور و سبزى». نکته علمی در آغاز، سطح زمین را قشر عظیمی از سنگ‌ها پوشانده بود. باران‌های سیلابی پی در پی فرو باریدند و سنگ‌ها را شکافتند. ذرات آن را جدا کردند و در قسمت‌های گود زمین گستردند و به این ترتیب توده خاک قابل زراعت تشکیل شد و هم اکنون نیز سیلاب‌ها قسمتی از آنها را در خود حل کرده، به دریا میریزند. اما خاک‌های جدیدی که به وسیله برف و باران مجدداً تشکیل می‌شود، جای آن را میگیرد وگرنه انسان گرفتار کمبود خاک زراعتی می‌شد. به این ترتیب آیه اشاره به یکی از معجزات علمی قرآن دارد که نشان میدهد اول باران‌ها فرو می‌بارند و سپس زمین‌ها شکافته می‌شوند و آماده زراعت می‌گردند. نه تنها در روزهای نخست این عمل صورت گرفته که امروز نیز ادامه دارد. کانال قرآن و امام حسین علیه السلام http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
الله الله یکی از نامهای خداست. نامگذاری هائی که برای افراد و یا اشیاء می کنند گاهی از نوع علامت است و گاهی از نوع وصف. در قسم اول گرچه اسماء خودشان دارای معانی هستند ولی معنای آنها منظور نظر نگردیده; بلکه تنها برای تشخیص و بازشناسی این اسم گذاشته شده است و لذا حکم یک علامت را بیشتر ندارد. چه بسا در اینگونه موارد معنای نام علاوه بر اینکه حکایتگر اوصاف صاحب نام نیست، ممکن است ضد آنهم باشد مثل آنکه نام غلامان سیاه را کافور می نهادند! (بر عکس نهند نام زنگی کافور) در قسم دوم نام، حکایتگر شانی از شئون صاحب نام است و صفتی از صفات او را بیان می کند. پروردگار متعال نامی که صرفا جنبه علامت داشته باشد، ندارد و تمام نامهای او، نمایانگر حقیقتی از حقایق ذات مقدس او است. در قرآن کریم در حدود صد اسم برای خداوند آمده است که در واقع صد صفت است که نمونه آنها را در همین سوره ملاحظه می نمائید:الله، رحمن، رحیم، مالک یوم الدین، ولی هیچکدام جامعیتی را که این نام دارد، ندارند; چون آنها هر کدام یکی از کمالات او را نشان می دهند ولی این نام، نمایانگر ذات مستجمع جمع صفات کمالیه است. کلمه الله در اصل الاله بوده است و همزه بخاطر کثرت استعمال حذف گردیده است. درباره ریشه لغت الله چند نظر وجود دارد بعضی گفته اند این کلمه از اله مشتق است و بعضی دیگر گفته اند که از وله گرفته شده است و اله فعال بمعنای مفعول است مانند کتاب بمعنای مکتوب. اگر از اله مشتق شده باشد یعنی ذات شایسته پرستش که کامل از جمیع جهات است. چون موجودی که خودش مخلوق دیگری است و یا دارای نقص است; شایسته پرستش نخواهد بود، پس همینکه گفته می شود الاله یعنی آن ذاتی که بگونه ایست که او را باید پرستش کرد و قهرا این معانی در این کلمه نهفته است، ذات مستجمع جمیع کمالیه و مبرا از هر گونه سلب و نقص. و اگر از وله مشتق شده باشد، وله یعنی تحیر، واله یعنی حیران و یا بمعنی عاشق و شیدا است و از این جهت خداوند را الله گفته اند که عقل ها در مقابل ذات مقدسش حیران و یا متوجه و عاشق او و پناهنده به اویند. سیبویه، از ائمه علمای صرف و نحو ادبیات عرب است و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم هجری زندگی می کرده است. وی که در فن خودش نبوغ داشته و کتابش را که با الکتاب معروف است در این فن نظیر منطق ارسطو در منطق و مجسطی بطلمیوس در علم هیئت، شمرده اند و سخنش در ادب عربی سند محسوب می گردد و از طرفداران این نظر است که ریشه کلمه الله «وله » به معنای حیرت در مقابل عظمت و یا وله و عشق است: مثنوی مولوی نظر او را نقل کرده و می گوید. معنی الله گفت آن سیبویه یولهون فی الحوائج هم لدیه گفت الهنا فی حوائجنا الیک و التمسناها و جدناها لدیک مولوی آن حالتی را یاد آوری می کند که انسان دردی پیدا کرده و بیچاره گشته و بی اختیار بسوی نقطه ای روی می آورد وپناهنده می شود، او «الله » است!! و احتمال قوی دارد که اله و وله دو لهجه از یک لغت باشد، یعنی اول وله بوده و بعد آنرا بصورت اله استعمال کرده اند; و وقتی آنرا بصورت اله تلفظ نمودند معنی پرستش هم پیدا کرده است; بنابراین معنی الله چنین می شود: آن ذاتی که همه موجودات; ناآگاهانه واله او هستند و او تنها حقیقتی است که شایستگی پرستش دارد. ترجمه الله می توان گفت که در فارسی لغتی مترادف کلمه الله که بشود جای آن گذارد نداریم، و هیچکدام رساننده تمام معنی الله نیستند. زیرا اگر بجای الله «خدا» بگذاریم رسا نخواهد بود، چون خدا مخفف «خودآی » است و رساننده تعبیری است که فیلسوفان می کنند، یعنی «واجب الوجود» و یا شاید به کلمه غنی که در قرآن آمده است نزدیک تر باشد تا به الله. و اگر خداوند استعمال شود باز رسا نخواهد بود زیرا خداوند یعنی صاحب، و اگر چه الله خداوند هم هست ولی مرادف با خداوند نیست; خداوند یک شان از شئون الله است. کانال قرآن و امام حسین علیه السلام http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
۲ بجای این دو کلمه در فارسی نمی توان واژه ای یافت که عینا ترجمه آن باشد و اینکه بخشنده مهربان معمولا ترجمه می کنند ترجمه رسائی نیست. زیرا بخشنده ترجمه جواد است و مهربان ترجمه رؤوف و هر دو از صفات پروردگار است که در قرآن آمده است. جواد (بخشنده) یعنی کسیکه چیزی دارد و بدون عوض به دیگران می بخشد. ولی رحمان و رحیم هر دو از رحمت مشتقند و در کلمه رحمت یک معنای اضافه ای نهفته است و آن اینکه در مواردی که موجود نیازمند و مستحق باشد با لفظ و یا با زبان تکوین دستش دراز است و به اصطلاح قابل ترحم است و استحقاق دارد که چیزی به او برسد در اینگونه موارد رحمت کاربرد دارد. منتهی رحمت انسان وقتی به مستحقی می رسد که تحت تاثیر حالت او قرار گیرد و رقت قلبی رد او پدید آید، ولی خدای متعال از این امور منزه است. پس وقتی می گوییم رحمان و رحیم دو معنا در ذهن ما مجسم می گردد: یکی نیاز عظیم و فراوان مخلوقات که گوئی سراسر مخلوقات با زبان قابلیت های خودشان همه دست نیاز بدرگاه بی نیاز او دراز کرده و التماس می کنند، و دیگر اینکه او رحمت بی حساب خویش را بسوی آنان فرستاده و نیازهای آنان را تامین نموده است. این است که بعضی از مترجمان اخیر وقتی دیده اند که هیچ کلمه ای رساننده معانی این کلمات نیست ، آیه شریفه "بسم الله الرحمن الرحیم" را «به نام الله رحمن الرحیم » ; ترجمه نموده اند. فرق رحمان با رحیم چیست؟ در زبان عربی کلماتی که بر وزن فعلان است دلالت بر کثرت می کند مثل عطشان که به معنای عطش کثیر است. و کلماتی که بر وزن فعیل است که اصطلاحا آنرا صفت مشبه می گویند دلالت بر نوعی ثبات و دوام می کند. رحمان که بر وزن فعلان است دلالت بر کثرت و وسعت می کند و می رساند که رحمت حق همه جا گسترش پیدا کرده و همه چیز را فرا گرفته است. اصولا هر موجودی موجود بودنش مساوی با رحمت حق است چون وجود و هستی عین رحمت است ، چنانکه در سوره اعراف آیه ۵۶ آمده است "و رحمتی وسعت کلی شئ" (رحمت من همه چیز را فرا گرفته است) و در دعای کمیل می خوانیم "و برحمتک التی وسعت کلی شئ". درسی که می توان از جمله بسم الله الرحمن الرحیم آموخت این است که آنچه که از خدا به عالم می رسد دو گونه نیست : خیر و شر. بلکه آنچه از او می رسد جمله نیکو و رحمت است و این رحمت شامل جماد و نبات و حیوان و انسان به تمام اقسامش می گردد چون اصولا فاتحه و گشایش هستی با رحمت حق است. و اما رحیم که بر وزن فعیل است دلالت بر رحمت لاینقطع و دائم حق می کند. رحیم نوعی از رحمت است که جاودانگی دارد و تنها شامل آن بندگانی است که از طریق ایمان و عمل صالح ، خود را در مسیر نسیم رحمت خاصه حق قرار داده اند!‌ پس رحمت خداوند دو نوع است : رحمت رحمانیه خداوند که فراگیر و مطلق و عام است و نقطه مقابل آن "عدم" است. و رحمت رحیمیه که رحمت خاصه و در مقابل " غضب " است.  پیامبر اکرم (ص) در این مورد می فرماید: خداوند بزرگ صد باب رحمت دارد که یکى از آن را به زمین نازل کرده است و در میان مخلوقاتش تقسیم نموده و تمام عاطفه و محبتى که در میان مردم است از پرتو همان است، ولى ۹۹ قسمت را براى خود نگاه داشته و در قیامت بندگانش را مشمول آن می سازد. بسم الله  گفتن بسم الله در آغاز هر کار هم به معنى استعانت جستن به نام خدا است، و هم شروع کردن به نام او و این دو یعنى استعانت و شروع که مفسران بزرگ ما گاهى آن را از هم تفکیک کرده اند و هر کدام یکى از آن دو را در تقدیر گرفته اند به یک ریشه باز مى گردد. در واقع این دو لازم و ملزوم یکدیگرند یعنى هم با نام او شروع مى کنم و هم از ذات پاکش استمداد مى طلبم. پس بسم اللهی که در اول قرآن است انسان به نام خدا شروع می ‌کند که به هدف این قرآن که نورانی شدن است، برسد. چون خدای سبحان قرآن را نور نامید بسم اللهی که در اول قرآن است برای این است که انسان به این هدف واحد قرآن که نورانی شدن است، برسد. بسم اللّهی که در هر سوره است برای رسیدن به هدف خاص آن سوره است. در بعضی از تعبیرات بزرگان آمده است که همهٔ معارف قرآن کریم در سورهٔ حمد جمع شده است که آن فاتحة الکتاب است. ام الکتاب است و مانند آن؛ و همهٔ معارف سورهٔ فاتحهٴ الکتاب در بسم الله الرحمن الرحیم جمع شده است و همهٔ آن اسرار در" باء" بسم الله الرحمن الرحیم جمع شده است و امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: من نقطة باء بسم الله الرحمن الرحیم هستم. کانال قرآن و امام حسین علیه السلام http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
" وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ "[۳] آنگاه كه پيامبر با يكى از زنان خود رازى در ميان نهاد، چون آن زن آن راز با ديگرى باز گفت، خدا پيامبر را از آن آگاه ساخت و او پاره‌اى از آن راز را بر آن زن آشكار كرد و از افشاى پاره‌اى ديگر سرباز زد. چون او را از آن خبر داد، گفت: چه كسى تو را از اين ماجرا آگاه كرده است؟ گفت: آن خداى داناى آگاه به من خبر داده است. (۳) " إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ "[۴] اگر شما دو زن توبه كنيد بهتر است، زيرا دلهايتان از حق باز گشته است. و اگر براى آزارش همدست شويد، خدا ياور اوست و نيز جبرئيل و مؤمنان شايسته و فرشتگان از آن پس ياور او خواهند بود. (۴) ⏺ برخورد بعضی از همسران پیامبر ص: از مـجموع اين آيه برمى آيد كه بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نه تنها او را با سخنان خود ناراحت مى كردند، بلكه مسئله رازدارى كه از مهمترين شـرایط يـك هـمـسـر باوفا است نيز در آنها نبود، *⃣ عکس العمل پیامبر ص : اما به عكس ، رفتار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با آنها با تمام اين اوصاف چنان بزرگوارانه بود كه حتى حضرت حـاضـر نـشـد تـمـام رازى كـه او افـشا كرده بود به رخ او بكشد، تنها به قسمتى از آن اشاره كرده. لذا در حديثى از اميرمؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : ما استقصى كريم قـط، لان الله يـقـول عرف بعضه و اعرض عن بعض : (افراد كريم و بزرگوار هرگز در مـقـام احـقـاق حـق شخصى خويش تا آخرين مرحله ، پيش نمى روند، زيرا خداوند در اينجا براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: او قسمتى را خبر داد و از قسمتى خوددارى كرد). 💠 مخاطب صغت قلوبکما سپس روى سخن را به اين دو همسر كه در توطئه بالا دست داشتند كرده مى گويد: (اگر شـمـا از كـار خـود تـوبـه كـنـيـد، و دسـت از آزار پـيـامـبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بـرداريـد بـه سـود شـمـا اسـت ، زيـرا دلهـاى شـمـا بـا ايـن عـمـل از حـق مـنـحـرف گـشـتـه ، و بـه گـنـاه آلوده شـده ) (ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبكما). مـنـظـور از ايـن دو نـفـر بـه اتـفـاق مـفـسـران شـيـعـه و اهل سنت ، (حفصه ) و (عايشه ) است كه به ترتيب دختران (عمر) و (ابوبكر) بودند. (صـغـت ) از مـاده (صـغـو) (بـر وزن عـفـو) بـه مـعـنـى مـتـمـايـل شـدن بـه چـيـزى اسـت و منظور از (صغت قلوبكما) در آيه مورد بحث ، انحراف دلهاى آنها از حق به سوى گناه بوده است . ✳️ دفاع خدا از پیامبر ص سـپـس اضـافه مى كند: (اگر شما دو نفر بر ضد او دست به دست هم دهيد كارى از پيش نـخـواهـيـد بـرد، چـرا كـه خـداونـد مـولى و يـاور او اسـت ، و هـمـچـنـيـن جـبرئيل و مؤ منان صالح ، و فرشتگان نيز بعد از آنها پشتيبان او هستند) (وان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائكة بعد ذلك ظهير). 🔹 آزرده شدن قلب پیامبر ص ايـن تـعـبـير، نشان مى دهد كه تا چه حد اين ماجرا در قلب پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) و روح عـظـيـم او تـاثـيـر مـنـفـى گـذاشت ، تا آنجا كه خداوند به دفاع از او پـرداخـتـه و بـا ايـنـكـه قـدرت خـودش از هـر نـظـر كـافـى اسـت ، حـمـايـت جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان ديگر را نيز اعلام مى دارد. از (ابـن عـبـاس ) نقل شده كه مى گويد: از عمر پرسيدم آن دو نفر از همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) كـه بـر ضـد او دست به دست داده بودند چه كسانى بودند؟ عمر گفت : حفصه و عـايـشـه بـودنـد، سـپـس افـزود: بـه خـدا سـوگـنـد مـا در عصر جاهليت براى زنان چيزى قـائل نـبـوديـم تـا ايـنـكـه خـداونـد آيـاتـى را دربـاره آنـان نازل كرد، و حقوقى براى آنان قرار داد، (و آنها جسور شدند). بعد از اين ماجرا پيامبر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) از هـمـسـرانش كناره گيرى كرد. در آخرين آيه خداوند روى سخن را به تمام زنان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) كـرده ، بـا لحنى كه خالى از تهديد نيست به آنها هشدار مى دهد تصور نكنند كه پيامبر هرگز آنها را طـلاق نـخـواهـد داد، و نـيـز تـصـور نكنند كه اگر آنها را طلاق دهد همسرانی بهتر از آنان جـانـشـيـن آنـهـا نـمـى شـود، دسـت از توطئه و مشاجره و آزار بردارند، و گرنه از افتخار همسرى پيامبر براى هميشه محروم مى شوند. و زنانى بهتر و با فضيلت تر جاى آنها را خواهند گرفت !. کانال قرآن و امام حسین علیه السلام http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
۳ براى پى بردن به عمق و عظمت این جمله لازم است ، به تفاوت ((حمد)) و ((مدح )) و ((شکر)) و نتایج آن توجه شود: *⃣ ((حمد)) در لغت عرب به معنى ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیک اختیارى است ، یعنى هنگامى که کسى آگاهانه کار خوبى انجام دهد، و یا صفتى را براى خود برگزیند که سرچشمه اعمال نیک اختیارى است ، ما او را حمد و ستایش مى گوئیم . *⃣ ((مدح )) به معنى هر گونه ستایش است ، خواه در برابر یک امر اختیارى باشد یا غیر اختیارى ، فى المثل تعریفى را که از یک گوهر گرانبها مى کنیم مدح است. به تعبیر دیگر مفهوم مدح ، عام است در حالى که مفهوم حمد خاص مى باشد. *⃣ مفهوم ((شکر)) از همه اینها محدودتر است ، تنها در برابر نعمتهائى شکر و سپاس مى گوئیم که از دیگرى با میل و اراده او به ما رسیده است. ❇️ اگر به این نکته توجه کنیم که الف و لام ((الحمد)) به اصطلاح الف و لام جنس است و در اینجا معنى عمومیت را مى بخشد، چنین نتیجه مى گیریم که هر گونه حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است . حتى هر انسانى یا موجودی که سرچشمه خیر و برکتى است ، ستایش آنها از ستایش خدا سرچشمه مى گیرد، چرا که همه این مواهب در اصل از ناحیه ذات پاک او است ، و یا به تعبیر دیگر حمد اینها، حمد خدا، و ستایش اینها ستایشى براى او است . ❇️ به تعبیر دیگر جمله الحمدلله رب العالمین ، اشاره اى است هم به توحید ذات و هم صفات و هم افعال. ✨ اصولا توصیف ((الله )) در اینجا به ((رب العالمین ))، در واقع از قبیل ذکر دلیل بعد از بیان مدعا است ، گوئى کسى سؤ ال مى کند چرا همه حمدها مخصوص خدا است ، در پاسخ گفته مى شود: براى اینکه او ((رب العالمین )) و پروردگار جهانیان است . ❇️ از کلمه ((حمد)) این نکته نیز به خوبى استفاده مى شود که خداوند همه این مواهب و نیکیها را با اراده و اختیار خود ایجاد کرده است ، بر ضد گفته آنان که خدا را همانند خورشید یک مبدء مجبور فیض بخش مى دانند. *⃣ جالب اینکه حمد تنها در آغاز کار نیست ، بلکه پایان کارها نیز چنانکه قرآن به ما تعلیم مى دهد با حمد خدا خواهد بود. در مورد بهشتیان مى خوانیم دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام و آخر دعواهم ان الحمدلله رب العالمین : ((سخن آنها در بهشت نخست منزه شمردن خداوند از هر عیب و نقص ، و تحیت آنها سلام ، و آخرین سخنشان الحمد لله رب العالمین است )) (یونس ۱۰ ). ❇️ اما کلمه ((رب )) در اصل به معنى مالک و صاحب چیزى است که به تربیت و اصلاح آن مى پردازد. این کلمه بطور مطلق تنها به خدا گفته مى شود. در تفسیر ((مجمع البیان )) معنى دیگرى نیز بر آن افزوده است و آن شخص بزرگى است که فرمان او مطاع مى باشد، اما بعید نیست که هر دو معنى به یک اصل باز گردد. *⃣ کلمه ((عالمین )) جمع عالم است و عالم به معنى مجموعه اى است از موجودات مختلف که داراى صفات مشترک و یا زمان و مکان مشترک هستند، بنابراین ((عالم )) خود به تنهائى معنى جمعى دارد و هنگامى که به صورت ((عالمین )) جمع بسته مى شود اشاره به تمام مجموعه هاى این جهان است . ✅ در اینجا این سؤال پیش مى آید که جمع با((ین )) معمولا براى جمع عاقل است در حالیکه همه عالمهاى این جهان صاحبان عقل نیستند، به همین دلیل بعضى از مفسران کلمه عالمین را در اینجا اشاره به گروه ها و مجموعه هائى از صاحبان عقل مى دانند مانند فرشتگان و انسانها و جن . این احتمال نیز وجود دارد که این جمع بخاطر تغلیب باشد (منظور از تغلیب این است که مجموعه اى از صاحبان صفات مختلف را با وصف صنف برتر توصیف کنیم.) اگر چه کلمه عالمین مفهومش گسترده و وسیع است ، ولى از آنجا که گل سر سبد مجموعه موجودات جهان انسان مى باشد، گاهى انگشت روى او گذارده مى شود، و بقیه را تابع و در سایه او مى بیند، بنابراین اگر در روایت امام سجاد (علیه السلام ) تفسیر به انسانها شده بخاطر آن است که هدف اصلى در این مجموعه بزرگ انسانها هستند. *⃣ این نکته نیز قابل توجه است که بعضى عالم را به دو گونه تقسیم کرده اند: عالم کبیر و عالم صغیر، و منظورشان از عالم صغیر وجود یک انسان است ، چرا که وجود یک انسان خود به تنهائى مجموعه اى است از نیروهاى مختلفى که حاکم بر این عالم بزرگ مى باشد، و در حقیقت انسان نمونه بردارى از همه جهان است . آنچه سبب مى شود که مخصوصا ما روى مفهوم وسیع عالم تکیه کنیم آن است که بعد از جمله الحمدلله آمده در این جمله همه حمد و ستایش را مخصوص خدا مى شمریم ، سپس رب العالمین را به منزله دلیلى بر آن ذکر مى کنیم ، مى گوئیم : همه ستایشها مخصوص او است چرا که هر کمالى و هر نعمتى و هر موهبتى که در جهان وجود دارد مالک و صاحب و پروردگارش او مى باشد. کانال قرآن و امام حسین علیه السلام http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
۱ " يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ" [۱۲] اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، از گمان فراوان بپرهيزيد. زيرا پاره‌اى از گمانها در حد گناه است. و در كارهاى پنهانى يكديگر جست و جو مكنيد. و از يكديگر غيبت مكنيد. آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناخوش خواهيد داشت. و از خدا بترسيد، زيرا خدا توبه‌پذير و مهربان است. (۱۲) شیخ انصاری (ره) در تعریف غیبت می گوید: از مجموع اخبار و کلمات فقها در تعریف غیبت به دست می آید که غیبت عبارت است از: سخن گفتن پشت سر مردم، به کلامی که غیبت شونده از کلام بدش می آید. ⛔️ غیبت از گناهان کبیره است و در آیات و روایات شدیداً از آن نهی شده است. بر اساس روایات رسیده از پیشوایان دین، حقیقت غیبت آن است که کسی درباره دیگری چیزی بگوید که اگر بشنود، خوش نمی دارد. خواه در باره نقص و عیب باشد که در خود او، یا در بدن او، و یا در دین یا دنیای او است، و یا در چیزی است که وابسته به او است. *⃣ لازم به ذکر است که در امر غیبت شرایطی معتبر دانسته شده است که با حصول مجموع آنها عنوان غیبت تحقق پیدا می کند؛ مثلا: ۱. فردی که از او غیبت می شود در جمع حاضر نباشد. ۲. آن سخن عیب و نقص محسوب شود. ۳. این عیب از عیوب پنهان باشد. ۴. فرد از شنیدن آنچه در موردش گفته می شود کراهت داشته باشد. 📖 در قرآن از غیبت کردن همانند ‼️ خوردن گوشت برادر مؤمن در صورتی که مردار است یاد شده است. 📚 در روایات از غیبت کننده بعنوان ❗️منفورترین مخلوقات ❗️بدترین مردم ❗️شریک شیطان و ❗️منافق یاد شده و 🌚❗️برای غیبت تعبیراتی از قبیل خورشت سگان اهل جهنم و ❗️عملی زشت تر از زنا بکار رفته است. *⃣ چه کسانی غیبتشان حرام است؛ آیا همه مؤمنان و مسلمانانی که خدا و رستاخیر را باور دارند و به اسلام پای بندند، یا ...؟ گرچه غیبت از گناهان بزرگ اخلاقی و اجتماعی بوده و مفاسد و بی سامانی های خطرناکی بر آن مترتب است، اما بر اساس احادیث ائمه (ع)، در موارد ویژه ای که پای مصلحت و خیر انسان ها در میان است و هدفی مشروع و عقلایی دارد که مفاسد آن را جبران می کند، یا این که مفسده ای ندارد، به لحاظ شرعی جایز شمره شده است. از پیامبر اکرم (ص) آمده است: "من القی جلباب الحیاء عن وجهه فلاغیبة له"؛ کسی که پرده حیا و شرم را از روی خود کنار زند غیبتش حرام نیست. از مفهوم این روایت می توان بهره برد که اگر فردی به زشتی ها افتخار می کند و هیچ حیایی قایل نمی شود، و با این عمل خویش نوعی فساد و بی بندوباری را در جامعه ترویج می کند، حرمت و شخصیت خود را از بین برده و این رفتار اوست که موجب تجویز بدگویی (غیبت) شده است. در روایتی نیز از امام باقر علیه السلام آمده است: "سه گروه دارای حرمت و احترام نیستند (غیبت شان مباح) است: ۱. هوسباز بدعتگذار ۲. پیشوا و حاکم ستمگر ۳. فاسقی که گناهش را علنی کند. در هر صورت برخی از موارد غیبت های مجاز عبارت اند از: ۱.دادخواهی از ظالم ۲. نهی از منکر ۳. پرسش و استفتا ۴. غیبت دانشمند نمایان ۵. غیبت متجاهر به فسق. البته طبق دیدگاه فقهای شیعه درباره متجاهر به فسق باید گفت: غیبتشان جایز است در همان گناهی که به آن تجاهر می کنند، نه گناه های مستور و پوشیده. و گر نه همه مردم از آن جهت که معصوم نیستند گناهانی انجام می دهند و اگر قرار باشد غیبت کسی که گناهی مرتکب شد جایز باشد، در جامعه آبرویی برای کسی باقی نمی ماند. در بسیاری موارد از اعلام عیب فرد (غیبت) این عمل برای کسب یک اجماع کلی برای هدایت فرد به مسیر خیر و صلاح است؛ مانند شورای پزشکی که در مورد بیماری یا عیوب مخفی یک فرد گفت و گو می کنند، تا بتوانند راهی جهت بهبود وضعیت جسمانی بیمار بیابند، در نتیجه مجوز برای غیبت در احکام شرعی داریم. لکن آنچه مهم است، این است که در این حالت حتماً شرایط امر به معروف و نهی از منکر لحاظ شده و طبق آن عمل شود. کانال قرآن و امام حسین علیه السلام http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin