هدایت شده از کافه شعر☕️
🤦♂️اندر احوالات همسایگیِ شعر و روانشناسی!
تو غرق شعری و من محو کیسهای روان
چقدر هر دو شبیهند، غرق در هیجان!
خوشا بحال تو که در پناهِ احساسی
تو را به حال خودت میگذارم از دل و جان
بدا بحال من و این حضورِ بیفرجام
میانِ درد و بلاهای بدتر از سرطان!
نشستهام به تماشای اشکهای زنی
که رود زندگیاش ایستاده از جریان
هلن جنون خودش را گرفته بر سر دست
چقدر زمزمه نشخوار میکند سامان!
و در مشاوره، آتشفشان فعال است
تب گدازهی احساسهاش در فوران
چه مرزها که شکست و به انتها نرسید
چه نقشها که فرو رفت در تب هیجان
و حال مبهم آشفتگی که پیدا شد
چه فرق بین صفائیه یا که پردیسان؟
دوقطبی، اسکیزوئید، اجتنابی و مرزی...
پُر از تعارض و افسردهحال، شِکوهکنان
رسیدهاند به بنبستِ بیقراریها؛
امیدوار به درمانگرانِ دلنگران!
#سیدمحمدبابامیری
https://eitaa.com/joinchat/3303932720C12f5b76c4d