◀️ آخرین نفری که از عملیات برمیگشت خودش بود. یک کلاهخود سرش بود، افتاد ته دره. حالا آن طرف دموکراتها بودند و آتششان هم سنگین. تا نرفت کلاه خود را برنداشت، برنگشت.
گفتیم: «اگه شهید میشدی…؟»
گفت: «این #بیت_المال بود.»
♥️ #اسوه_های_تشکیلاتی
🔰 #حاج_احمد_متوسلیان
♥️ #اسوه_های_تشکیلاتی
🔰 #حاج_احمد_متوسلیان
◀️ همه دور هم نشسته بودیم. اصغر برگشت گفت: «احمد! تو که کاری بلد نیستی. فکر کنم تو جبهه جاروکشی میکنی، ها؟» احمد سرش رو پایین انداخت، لبخند زد و گفت: «اِی… تو همین مایهها.»
از مکه که برگشته بود، آقای فراهانی یک دسته گل بزرگ فرستاده بود درِ خانه. یک کارت هم بود که رویش نوشته شده بود: «تقدیم به فرمانده رشید تیپ بیست و هفت محمد رسولالله، حاج احمد متوسلیان.»
♥️ #اسوه_های_تشکیلاتی
🔰 #حاج_احمد_متوسلیان
◀️ مردم از صبح جلوی در نشسته بودند. بغض گلوی همه را گرفته بود. وضع خود احمد هم بهتر از آنها نبود. قرار بود آن روز از مریوان برود. مردم التماس میکردند میخواستند «کاک احمد»شان را نگه دارند. شانههایشان را میگرفت، بغلشان میکرد و میگذاشت سیر گریه کنند. چشمهای خودش هم سرخ و خیس بود.
رفت بین مردم و گفت«شما خواهر و برادرای من هستید. من هرجا برم به یادتون هستم. اگه دست خودم بود، دوست داشتم همیشه کنارتون باشم. ولی همون که دستور داده بود احمد بره کردستان حالا دستور داده بره یه جای دیگه. دست من نیست. #وظیفه_است. باید برم.»
♥️ #اسوه_های_تشکیلاتی
🔰 #حاج_احمد_متوسلیان
◀️ کنار جاده، یک بسیجی ایستاده بود و دست تکان میداد. حاجی اشاره کرد راننده بایستد. در را باز کرد، طرف را نشاند جای خودش، خودش رفت عقب.
♥️ #اسوه_های_تشکیلاتی
🔰 #حاج_احمد_متوسلیان
◀️ یک بار رفتیم یکی از پاسگاههای مسیر مریوان. توی ایست بازرسی هیچکس نبود. هرچه سروصدا کردیم، کسی پیدایش نشد. رفتم سنگر فرماندهیشان. فرمانده آمد بیرون، با زیرپوش و شلوار زیر. تا آمدم بگویم: «حاج احمد داره میآد.» خودش رسید. یک سیلی زد توی گوشش و بعد سینه خیز و کلاغ پر!
برگشتنی سر راه، همان جا، پیاده شد.
دست طرف را گرفت کشید کناری.
گوش ایستادم.
ـ من اگه زدم تو گوشت، تو ببخش.
اون دنیا جلوی ما رو نگیر.
♥️ #اسوه_های_تشکیلاتی
🔰 #حاج_احمد_متوسلیان
◀️ «شما برادرا باید حسابی حواستون به اطراف باشه. دائماَ چپ و راستو چک کنید. الکی خودتونو به کشتن ندید!»
وقت عملیات که میشد، خودش جلوتر از همه بود. وقتی با او میرفتی، میدانستی که اگر یک پشه هم توی هوا بپرد، حواسش هست.
وقتی هم که عملیات تمام میشد، هرچه میگفتی«حاجی! دیگه بریم» نمیآمد. همهی گوشهکنار را سر میزد که مبادا کسی جامانده باشد. وقتی مطمئن میشد، میرفت آخر ستون با بچه ها برمیگشت.
♥️ #اسوه_های_تشکیلاتی
🔰 #حاج_احمد_متوسلیان
◀️ هر روز توی مریوان، همه را راه میانداخت هرکس با سلاح سازمانی خودش. از کوه میرفتیم بالا. بعد باید از آن بالا روی برفها سُر میخوردیم پایین. این آموزشمان بود. پایین که میرسیدیم، خرما گرفته بود دستش، به تکتک بچهها تعارف میکرد. خسته نباشید میگفت.
خرما تعارفم کرد. گفتم: «مرسی»
گفت: «چی گفتی؟»
ـ گفتم مرسی.
ظرف خرما را داد دست یکی دیگر.
بهم گفت: «بخیز»
هفت ـ هشت متر سینه خیز برد.
گفت: «آخرین دفعهت باشه که این کلمه رو میگی.»
30.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲💭
این بی خبری داده خبر که
خبری هست...
۱۴ تیرماه سالروز ربایش سردار احمد متوسلیان به دست دژخیمان صهیونیست
#حاج_احمد_متوسلیان
#سلام_فرمانده
#برگی_از_شهدا
از #حاج_احمد_متوسلیان سوال شد
چرا اسم تیپی که تشکیل داده را #محمدرسولاللهﷺ گذاشته ؟!
در جواب گفت :
به دلیل آن ڪہ هر وقت
اسم لشکر ۲۷ برده میشود
ذکر #صلوات را بهمراه داشته باشد
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
🕌 مسجد و مجتمع فرهنگی مذهبی قبا📲https://eitaa.com/masjedghobabir
هدایت شده از شهید محسن جعفری🇵🇸🇮🇷
1.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹️
خدایا مرا از یاران و سربازان او ،
و همچنین از مدافعان او ،
و از شتاب کنندگان در برآوردن خواسته های او،
و از پیروان دستورات او،
و از حامیان او،
و از پیشی گیرندگان به جانب خواست او،
و از شهیدانِ در آغوش او،
قرار بده ...
🌷🌷
• بخشی از دعای عهد •
"به نیابت از شهدای عرصه گمنامی"
🇮🇷🇮🇷
#شهید_محسن_جعفری
#سرباز_گمنام_امام_زمان
#لباس_شخصی
#شهید
#وزارت_اطلاعات_جمهوری_اسلامی_ایران
#حاج_احمد_متوسلیان
#شهید_مدافع_امنیت
#شهید_وزارت_اطلاعات
#فدایی_امام_زمان_عج
#شهید_حسن_عشوری
#شهید_مصطفی_نوروزی
#شهید_مهدی_جهانتیغ
#امنیت_اتفاقی_نیست
✅ @shahid_mohsen_jafari