eitaa logo
مسجد و مجتمع فرهنگی مذهبی قبا بیرجند
420 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
4.3هزار ویدیو
64 فایل
⭕️ کانال اطلاع رسانی مسجد و مجتمع فرهنگی مذهبی قبا مهرشهر 🕌 آدرس: بیرجند، مهرشهر، خیابان امام علی(ع)، میدان غدیر @QubaMosque 💳 شماره کارت جهت کمک های مردمی ۶۰۳۷۹۹۷۵۹۹۶۷۸۲۸۲ بانک ملی شماره حساب: ۰۱۱۶۹۰۳۳۵۱۰۰۵ ❞ انتقادات و‌ پیشنہاداتتوטּ‌ @m_borhanirad
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 یاد کورش پرست ها افتادم که اصلا دین و قرآن و امامان و مراجع و علما را قبول ندارن اما تا بحث کورش میاد وسط، میگن «حضرت علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ المیزان درباره کورش میفرمایند.....»😂😂😂😂😂😂 کلا باحالن خوش میگذره با اینا اسکلای جذابین هر روز یه شیرین کاری جذاب از خودشون به نمایش میذارن🤣🤣 والا وگرنه به این سوی چراغ قسم اگه اینا بدونن صحیفه نور چند جلده؟ یا علامه به کی میگن؟ یا المیزان را میخونن یا مینویسن! ضمنا خودشیفته خانم! به قول یه بنده خدایی؛ اگه قراره بعد از این قرارداد لختمون کنند، تازه میشیم مثل خودت🙈🤣🙈🤣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔽 براى دانلود كليپ هاى بيشتر به كانالمـــون يه ســرى بزنين دست پُــر مياين بيرون😉👇🏻 @seyedoona_eitaa 🔽 ضمنا از صفحه اينستامــون هم غافل نشين،اونجا هم دورهميم 👉🏻 instagram.com/seyedoona لطفا نشر دهيد🎥💫
♥️ 🔰 ◀️ شهردار بیل به دست:  باران خیلی تند می‌آمد. بهم گفت: «من میرم بیرون» گفتم: «توی این هوا کجا می‌خوای بری؟» جواب نداد. اصرار کردم. بالاخره گفت: «می‌خوای بدونی؟ پاشو تو هم بیا.» با لندروز شهرداری راه افتادیم توی شهر. نزدیکی‌های فرودگاه یک حلبی آباد بود. رفتیم آنجا. توی کوچه پس کوچه‌هایش پر از آب و گل و شل. آب وسط کوچه صاف می‌رفت توی یکی از خانه‌ها. در خانه را که زد، پیرمردی آمد دم در. ما را که دید، شروع کرد به بد و بی راه گفتن به شهردار. می‌گفت: «آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟ نمی‌آد یه سری بهمون بزنه، ببینه چی می‌کشیم.» آقا مهدی بهش گفت: «خیلی خب پدرجان. اشکال نداره. شما یه بیل به ما بده، درستش می‌کنیم؟» پیرمرد گفت: «برید بابا شماهام! بیلم کجا بود.» از یکی از هم سایه‌ها بیل گرفتیم. تا نزدیکی‌های اذان صبح توی کوچه، راه آب می‌کندیم.
IMG_20210226_011910_933.jpg
24.08M
نقشه گنج قراره بااین نقشه باهم حرکت کنیم تا به کلید طلایی و گنج مون برسیم، پس 🔎خوب و بادقت بخون 🧐 ✍و این نقشه رو روی کاغذ بنویس و برامون بفرست 📩 @mezmar_nojavan_rabet 🌱مدرسه تربیت تشکیلاتی؛نوجوان مضمار https://eitaa.com/joinchat/566296620Cb6b44ca14e
خدا قوت دلاور نظام چنج شد!😂😂😂
📖 تربیت دینی 🔸بسیاری از بلاهایی که بر سر ما مسلمان ها می آید ، ریشه در《گزینشی عمل کردن دین》دارد . 🔹ما نماز پیامبر خدا را دیدیم ، اما《بازی کردن ایشان را با بچه ها ندیدیم》و شاید هم نخواستیم ببینیم . ما با تکه تکه کردن دین نمی توانیم به هدفی که دین در تربیت به ما نشان داده برسیم . نتیجه گزینشی عمل کردن ، چیزی جز ذلت در دنیا و عقوبت در آخرت نیست . ✂️ : من دیگر ما، ص 77 👤محسن عباسی ولدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷آرزوهای انسان بعد از مرگ به زبان قرآن🔷 1⃣*يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا* 🔻ﺍی ﮐﺎﺵ خاک میبودم ‏ (ﺳﻮﺭة النبأ‏ء 40) 2⃣*يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي* 🔻ﺍی ﮐﺎﺵ برای آخرت خود چیزی پیش میفرستادم ‏( ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻔﺠﺮ 24 ‏) 3⃣ *يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا* 🔻ﺍی ﮐﺎﺵ فلان انسان را به دوست نمیگرفتم ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻔﺮﻗﺎﻥ 28 ) 4⃣ *يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا* 🔻ﺍی ﮐﺎﺵ فرمانبرداری الله و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم را میکردیم ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻷﺣﺰﺍﺏ 66) 5⃣ *يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا* 🔻ﺍی ﮐﺎﺵ راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را تعقیب میکردم ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻔﺮﻗﺎﻥ 27) 6⃣*يَا لَيْتَنِي كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا* 🔻ﺍی ﮐﺎﺵ من هم با آنها میبودم حال کامیابی بزرگ حاصل میکردم ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻨﺴﺎﺀ 73‏) 7⃣*يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَدًا* 🔻ﺍی ﮐﺎﺵ با رب خود کسی را شریک نمییآوردم ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻜﻬﻒ 42) 8⃣ *يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِين*َ 🔻ﺍی ﮐﺎﺵ راهی پیدا شود که دوباره به دنیا برگردیم و نشانی های رب خود را انکار نکنیم و از مؤمنان باشیم. ✳️ امروز روز عمل است و فردا روز حسرتها و مکافات.
🖼 عکس نوشته 📌بعد از خیبر ، دیگر کسی از فرمانده گردان‌ها و معاون‌هاشان باقی نمانده بود ؛ یا شهید شده بودند یا مجروح ، با خودم گفتم : "بنده خدا حاج مهدی هیچ کسی رو نداره. دست تنها مونده ". رفتم دیدنش. فکر می‌کردم وقتی ببینمش ، حسابی تو غمه. از در سنگر فرماندهی رفتم تو. بلند شد. روی صورتش خاک نشسته بود ، روی لبش هم خنده ؛ همان خنده همیشگی. زبانم نگشت بپرسم 《با گردان‌های بی‌‌فرمانده‌ات چه کار میخوای بکنی؟ 》