بار دیگر از شر غم هایش به کنج اتاق پناه برده بود .
رد اشک روی گونه هایش خشک شده بود.
باز هم احساس درد و رنج تمام وجودش را فرا گرفته بود .
بار دیگر به او ثابت شده بود که انسان میتواند چندین روز با شکم خالی زنده بماند ،البته مطمئن نبود ؛ شمارش روز ها از دستش در رفته بود .
باز هم زنده بود .
هنوز هم زنده بود .
#دست_نوشته_آیما
به هر حال همه ی ما انسانیم .
حتی اگه یه کسی مشهورترین آدم دنیا باشه یا پولدار ترین یا هر <ترینِ> دیگه ای که بنظرمون خفنش میکنه ،
بازم هممون انسانیم .
هممون میترسیم ؛
استرس میگیریم ؛
گریه میکنیم ؛
ممکنه افسرده شیم؛
تنها باشیم و ...
هممون داریم رنج میکشیم .
زندگی اینه ماهیت اصلیش رنج کشیدنه ،
و به معنای واقعی کلمه ما انسان ها برای رنج کشیدن بدنیا میایم .
حالا یکی کمتر یکی بیشتر .
#دست_نوشته_آیما
Pluviophile 🌙:
پلوویوفیل به افرادی گفته می شه که علاقه شدیدی به ماه هایی که بارون در اون ها شدت بیشتری داره دارن، عاشق آسمون ابری و خاکستری هستن، علاقه به شنیدن صدای رعد و برق و برخورد بارون به شیشه یا به وقت گذروندن در بارون، بدون احساس ترس بدون چتر دارن،
زیر بارون و روزهای ابری احساس شاد تری نسبت به روزهای عادی دیگه دارن و احساسات و مغزشون توی این نوع آب و هوا توی اوج خودشه، علاقه به موزیک هایی که در اون ها از صدای بارون استفاده شده دارن و
از آشامیدن عطر خاک بارون خورده سیر نمی شن.
#دست_نوشته_آیما
من عاشق اینم که اولویت باشم و کسی بین یه عالمه آدم اولین نفر یادم کنه یا ازم اسم ببره یا ببینتم حتی اگه ناخواسته بوده باشه و این چند بار تاحالا توسط یکی تکرار شده و اتفاقا دو سه تاشم امروز بود و من واسه هربارشون یه عالمه ذوق کردم
#دست_نوشته_آیما
تو یکی از دنیاهای موازی من یه دختر جهان گردم که تمام سعیشو میکنه کل دنیا روببینه قبل از اینکه بمیره .
یا یه جای دیگه یه دختر بچه ام که موهاشو بسته و تو کوچه پس کوچه های ونیز میدوعه .
یه بازیگرم که نقشای زیادی بازی کرده و تقریبا تو کل جهان طرفدار داره و با بازی جای یه شخصیت ویولن شناخته شده .
شاید یه نقاش بزرگم که توی آخرین نقاشیش با خون خودش نقاشی رو میکشه و بعد خودکشی میکنه .
شاید یه نویسنده ام که با اینکه نمیتونه بره تو دنیا های دیگه تو اتاق کوچیک بهم ریخته ش دنیاهای قشنگو میاره رو کاغذو تو همون اتاقش سفر میکنه .
شاید یه مادر بزرگم که برای نوه ی کوچیکش داستان جونیاشو میگه و از آرزوهاش میگه .
شاید یه آدم ماجرا جوی عجیب غریبم که میتونه به دنیاهای دیگه سفر کنه .
یه آدم جادویی که هر چی رو که بخواد واقعی میکنه .
یه جای دیگه یه پسرم که خواننده ی راکه و کنسرتای کوچیک میزاره که فقط پول زندگیشو دربیاره .
یه جای دیگه قاتلیم که ۵۰ نفر یا بیشترو کشته و پلیسا نمیتونن پیداش کنن و اون تمام مدت یه افسره پلیسه .
شاید یه فضانوردم که تو فضا میمیره و تک و تنها اونجا جسدش شناور میمونه .
شاید یه جای دیگه من خلبانمو شازده کوچولو رو میبینمو بغلش میکنم و یه دل سیر باهاش حرف میزنم .
شاید یه جای دیگه ..
#دست_نوشته_آیما
اره خب میدونی چیه ؟ مقصرش من بودم ، من بودم که بهش فشار اوردم و به این روز انداختمش ، من بودم که با حال بدیم باعث شدم اذیت شه ، اون زخمامو بست و روشون بوسه کاشت ولی من؟! من جای بستن زخم های عمیق تری به روح کوچولوش زدم ببخشید کوچولوی من..
#دست_نوشته_آیما
نمیدانم اگر موسیقی و چای و قهـوه را نداشتم،
اگر با نور و با گیاه و با کتاب، حالم خوب نمیشد،
اگر پاییز و بهار و باران و برف را دوست نداشتم؛
برای دلخوشی در خالیترین حالات ممکن جهانم
به کدامین اتفاق چنگ میزدم و
کدامین طعم و تصویر را بهانه میکردم و
کدامین دلخوشیِ کوچک را در آغوش میکشیدم
تا به خودم بقبولانم که زندگی هنوز هم زیباست.
#دست_نوشته_آیما