4_6017177279648498276.mp3
1.37M
ترتیل استاد محمود خلیل الحصری
صفحه 211
قَالُوا۟ ( گفتند) یَـٰمُوسَىٰۤ ( ای موسی) إِنَّا ( همانا ما) لَن نَّدۡخُلَهَاۤ ( هرگز داخل آن نمیشویم) أَبَدࣰا ( هرگز، هیچگاه) مَّا دَامُوا۟ ( تا زمانی که باشند) فِیهَا ( در آن) فَٱذۡهَبۡ ( پس برو) أَنتَ ( تو) وَرَبُّكَ ( و پروردگارت) فَقَـٰتِلَاۤ ( پس بجنگید) إِنَّا ( همانا ما) هَـٰهُنَا ( همینجا) قَـٰعِدُونَ ( نشسته ایم،نشستگانیم) *24* قَالَ ( گفت « موسی») رَبِّ ( پروردگارم) إِنِّی ( همانا من) لَاۤ أَمۡلِكُ ( مالک نیستم، در اختیار ندارم) إِلَّا ( مگر، جز) نَفۡسِی ( خودم) وَأَخِیۖ ( و برادرم را) فَٱفۡرُقۡ ( پس جدایی اندازند) بَیۡنَنَا ( میان ما) وَبَیۡنَ ( و میان) ٱلۡقَوۡمِ ( گروه) ٱلۡفَـٰسِقِینَ (نافرمانان، تبهکاران) *25* قَالَ ( گفت « خداوند») فَإِنَّهَا ( پس همانا آن« سرزمین») مُحَرَّمَةٌ ( حرام شده است) عَلَیۡهِمۡۛ ( بر آنها) أَرۡبَعِینَ ( چهل) سَنَةࣰۛ ( سال) یَتِیهُونَ ( سرگردان میشوند) فِی ( در) ٱلۡأَرۡضِۚ ( زمین) فَلَا تَأۡسَ ( پس اندوه مخور، پس غمگین مباش) عَلَى ( بر) ٱلۡقَوۡمِ ( گروه) ٱلۡفَـٰسِقِینَ ( نافرمانان، تبهکاران) *26* وَٱتۡلُ ( و بخوان) عَلَیۡهِمۡ ( بر آنها) نَبَأَ ( خبر) ٱبۡنَیۡ ( دو پسر« هابیل و قابیل») ءَادَمَ ( آدم) بِٱلۡحَقِّ ( به حق) إِذۡ ( هنگامی که، زمانی که) قَرَّبَا ( پیش آوردند) قُرۡبَانࣰا ( قربانی را) فَتُقُبِّلَ ( پس پذیرفته شد) مِنۡ ( از) أَحَدِهِمَا (یکی از آنها « هابیل») وَلَمۡ یُتَقَبَّلۡ ( و پذیرفته نشد) مِنَ ( از) ٱلۡـَٔاخَرِ ( دیگری« قابیل) قَالَ ( گفت « قابیل») لَأَقۡتُلَنَّكَۖ ( البته خواهم کشت تو را) قَالَ ( گفت« هابیل») إِنَّمَا ( جز این نیست که) یَتَقَبَّلُ ( میپذیرد، قبول میکند) ٱللَّهُ ( خداوند) مِنَ ( از) ٱلۡمُتَّقِینَ ( پرهیزکاران)*27* لَىِٕنۢ ( اگر، یقیناً اگر) بَسَطتَ ( بگشایی، بازکردی) إِلَیَّ ( یه سوی من) یَدَكَ ( دستت را) لِتَقۡتُلَنِی ( تا بکشی مرا) مَاۤ أَنَا۠ ( نیستم من) بِبَاسِطࣲ ( گشاینده) یَدِیَ ( دستم) إِلَیۡكَ ( به سوی تو) لِأَقۡتُلَكَۖ ( تا بکشم تو را) إِنِّیۤ ( همانا من) أَخَافُ ( میترسم) ٱللَّهَ (« از» خداوند) رَبَّ ( پروردگار) ٱلۡعَـٰلَمِینَ ( جهانیان) *28* إِنِّیۤ ( همانا من) أُرِیدُ ( میخواهم) أَن ( که، اینکه) تَبُوۤأَ ( باز گردی، برعهده گیری) بِإِثۡمِی ( به بار گناه من، با گناه من) وَإِثۡمِكَ ( و گناه خودت) فَتَكُونَ ( پس باشی) مِنۡ ( از) أَصۡحَـٰبِ ( یاران، همدمان) ٱلنَّارِۚ ( آتش) وَذَ ٰلِكَ ( و این) جَزَ ٰۤؤُا۟ ( سزای) ٱلظَّـٰلِمِینَ ( ستمکاران) *29* فَطَوَّعَتۡ ( پس آراست، پس رام کرد ) لَهُۥ ( برای او) نَفۡسُهُۥ ( نفسش) قَتۡلَ ( کشتن) أَخِیهِ ( برادرش را) فَقَتَلَهُۥ ( پس کشت او را) فَأَصۡبَحَ ( پس شد، پس گردید) مِنَ ( از) ٱلۡخَـٰسِرِینَ ( زیانکاران) *30* فَبَعَثَ ( پس برانگیخت) ٱللَّهُ ( خداوند) غُرَابࣰا ( زاغی را ، کلاغی را ) یَبۡحَثُ ( که کاوش میکرد، جستجو میکرد) فِی ( در) ٱلۡأَرۡضِ( زمین) لِیُرِیَهُۥ ( تا بنمایاند به او،تا نشانش دهد) كَیۡفَ ( چگونه) یُوَ ٰرِی ( پنهان کند، میپوشاند) سَوۡءَةَ ( جسد) أَخِیهِۚ ( برادرش « هابیل» را) قَالَ ( گفت) یَـٰوَیۡلَتَىٰۤ ( ای وای بر من) أَعَجَزۡتُ ( آیا ناتوان شدم) أَنۡ ( که، اینکه) أَكُونَ ( باشم) مِثۡلَ ( مانند) هَـٰذَا ( این) ٱلۡغُرَابِ ( کلاغ، زاغ) فَأُوَ ٰرِیَ ( تا پنهان کنم) سَوۡءَةَ ( جسد) أَخِیۖ ( برادرم را) فَأَصۡبَحَ ( پس گردید) مِنَ ( از) ٱلنَّـٰدِمِینَ ( پشیمانان)*31*
« سوره المائدة آیات ۲۴ تا ۳۱ صفحه ۱۱۲»