eitaa logo
کانون قرآن و عترت دانشگاه زنجان
389 دنبال‌کننده
516 عکس
101 ویدیو
40 فایل
﷽ 🍃 وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ 🍃اعراف_۵۲ کانون قرآن و عترت دانشگاه زنجان تماس با ما: @Quranetrat_znu_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ما در یک کشتی سوار شدیم همگی در یک کشتی برای اهداف گوناگون سوار شدیم. برخی برای اینکه به نان و نوایی برسند برخی برای اینکه از جای خودشان خسته بودند برخی برای اینکه دیدند جماعت به این سمت می‌رود، آمدند و سوار شدند. برخی سودای حکومت داشتند و چند تن با هدف کشتن اهل کشتی سوار شدند. عده‌ای اما... برای رفتن به جزیره‌ای که سال‌های‌سال تعریفش را از پدرانشان سینه به سینه شنیده بودند، مردم را سوار کردند داعیه دار کشتی اینان بودند. برای رسیدن به ساحل امن آرامش قدم برداشتند و با خون خودشان از حمله تمام فرعونیانی که به دنبال نابودی کشتی بودند جلوگیری کردند. چرا؟ برای این که کشتی سالم به ساحل برسد. من اینجا داخل کشتی نظاره میکنم آدمهایی را که پایشان را روی خون جانباختگان گذاشته‌اند و با یک مته کشتی را سوراخ میکنند. ظاهرا یکی از اهل کشتی که دنبال نان و نوا بوده از طولانی بودن سفر خسته شده و نان اینان را دزدیده بود. من نمیدانستم باید چه بکنم تنها چیزی که میدانستم این بود که کشتی اگر سوراخ شود همه باهم غرق میشویم. چند تن از پاسبان‌ها که باید از اموال مردم صیانت میکردند خوابشان برده‌بود. غفلت که آنان را گرفت مردم طعمه طمع‌کاران شدند و حالا مردم عصبانی کشتی را سوراخ میکردند. من صدایم درنمی‌آمد و فقط نگاه میکردم اما عده‌ای گلو پاره میکردند که نکن کشتی را سوراخ نکنید همه غرق میشویم خودتان هم غرق میشوید برخی به خودشان می‌آمدند و دست از سوراخ کردن کشتی برمیداشتند. برخی ولی ول‌کن نبودند. دیکران را نیز تحریک میکردند تا به آنها ملحق شوند. میگفتند اینجوری اعتراض میکنیم این کشتی چه فایده دارد؟ به کجا میرویم؟ سوراخش کنیم بالاخره یک طوری میشود شاید یک کشتی دیگر بیاید و ما را سوار کند. بی صدا اشک میریختم و... شاید میترسیدم شاید هم نه چشمم به خون مردی خشک شده‌بود که جلوی کشتی ایستاد تا توپ کشتی همسایه به آن نخورَد. حرف قشنگش در گوشم زنگ میخورد میگفت به ساحل که برسیم همه چیز تمام میشود. چشم به خون او خشک شده‌بود که زیر پای یکی از همسفران مانده بود. بی‌صدا اشک میریختم اشک من گرم بود. و درخشان... باید جلوی سوراخ شدن کشتی را میگرفتم راهش آگاه کردن بود پس،،، قلم را برداشتم:« به نام نامی الله به یاد خون شهیدان و به چشم‌انداز راه ایشان، به لاله‌ی در خون خفته شهید دست از جان شسته قسم به فریاد آخر به اشک لرزان مادر... من سختی‌های بیشماری تحمل کرده‌ام یکبار دیگر نیز تحمل میکنم صبوری میکنم به حرمت خون او و به زنگ زیبای صدای امیدبخش او به حرمت ایرانی بودنم و نجیب بودنم به حرمت قداست کشورم که از دستبرد نامحرمان در امان بماند... من رای میدهم. من با کشورم مشکل ندارم باضعف مدیریت در آن مشکل دارم به حرف‌های بی فایده بودن رای توجه نمیکنم اگر واقعا فایده نداشت من را از رای دادن منصرف نمیکردند الکی که نیست تا نباشد چیزکی،،، بمان عزیزم کنارم بایست و بگو خون آن مرد را لگدمال نکنند خواهرش در کشتی نشسته... فکر دلش را بکن اگر تو نمیدانی او آگاه است به این که برادرش که بود و لگدشدن خون برادر داغش میزند. به حرمت خواهر و به حقانیت برادر @Quranetrat_znu