#توبه
#بازگشت
قرآن مى گويد:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُواْ
إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا).
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از گناهان خود توبه راستين وخالص كنيد.
تدبّرى در آيه:
براى اين مفهوم «بازگشت» در زبان عربى دو واژه وجود دارد: «رجوع» و «توبه». ميان اين دو واژه تفاوتى دقيق وجود دارد:
فرض كن كه پسر شما براى تحصيل در دانشگاه به كشور ديگرى رفته است. شما دلت براى او تنگ شده است. چند سال مى گذرد و پسر شما مدرك دكتراى خود را مى گيرد. شما از او مى خواهيد به وطن برگردد و به كشور خود خدمت كند. پسر شما هم قبول مى كند و به كشور باز مى گردد.
امّا ممكن است يك نفر مال باخته باشد و براى اين كه از دست طلب كارها نجات پيدا كند از كشور فرار مى كند. پدرش از او هيچ خبرى ندارد. بعد از مدّتى به پسر تلفن مى زند و مى گويد: «پسرم! بلند شو بيا ايران! من خانه و ماشين خودم را مى فروشم و قرض تو را مى دهم». آن پسرِ فرارى هم حرف پدر را قبول مى كند به وطن باز مى گردد.
حالا خوب دقّت كن، ما در زبان فارسى براى اين دو جريان كلمه «بازگشت» را به كار مى بريم. بازگشت پسرى كه دكتر شده است و بازگشت پسرى كه فرارى بوده است.
امّا در زبان عربى به بازگشت آن دكتر، «رجوع» مى گويند و به بازگشت آن پسر فرارى، «توبه» مى گويند.
پس در «توبه»، بازگشت از گناه همراه با پشيمانى وجود دارد؛ امّا در «رجوع» مى توان بازگشت افتخارآميز را ملاحظه كرد.
خدا در قرآن بندگان خوب خود را صدا مى زند و از آنها مى خواهد به سوى او رجوع كنند. خدا به امام حسين (ع) مى گويد: اى بنده من! به سوى من رجوع كن.
امّا
خدا به بندگان فرارى و خطاكار خود مى گويد كه توبه كنند. در آيه بالا خدا آنها را صدا مى زند و به آنها مى گويد: از گناهان خود پشيمان شويد و توبه كنيد و به سوى من بازگرديد.
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊رضا سگ باز(!)
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ🐶 خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی🗻 برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!📝
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل👩🦲 با تو ام.....! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“
رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار🚬 بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!
شهید چمران: چرا؟!
رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....
شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....
..... رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه😭 می کرد!
تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.
..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه #توبه و #نماز واقعی........
ب نقل از کتاب "خاطرات شهید مصطفی چمران"
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d