eitaa logo
راه بهشت
341 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
7.5هزار ویدیو
91 فایل
👤 اگر يك نفر را به او وصل كردي، براي سپاهش تو سردار ياري كانال راه بهشت 🔰آدرس کانال راه بهشت درایتا: http://eitaa.com/joinchat/192937986Cc3d3516fe6🔰 با ذکر صلوات برای سلامتی وظهور صاحب الزمان کپی کردن بلامانع می باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
👇👇👇 🔰تشرف راننده ی گرفتار در برف و کمک امام زمان. 🎤 عهد با امام زمان استاد عالے💠 💯 ✅حتما گوش کنید @RAHEBEHESHT2
🔹دیدن امام زمان (ع) در میان زمین وهوا 🔰شهید هاشمی نژاد می گوید: «شبی مرحوم استادم « فریدةالاسلام» در ایوان اطاق فوقانی که در قم برای زندگی اجاره کرده بودیم، رو به حیاط منزل ایستاده بود وحضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) را با زیارت «آل یس» زیارت می کرد وبا آن حضرت مناجات می نمود. من هم در کنار او منقل آتش را برای کُرسی درست می کردم ♦️ناگهان دیدم مرحوم استاد تکانی خورد وحال توجّه اش، بیشتر شد وگریه اش شدّت کرد. ⭐️من سرم را بالا کردم تا ببینم چه خبر است، با کمال تعجّب دیدم: «حضرت بقیّةالله (ع) در میان زمین وآسمان مقابل استادم ایستاده وبه او تبسّم می کند ومن در آن تاریکی شب، تمام خصوصیّات قیافه وحتّی رنگ لباس آن حضرت را می دیدم». 🔆سپس سرم را پائین انداختم باز دو مرتبه وقتی سرم را بالا کردم آن حضرت را با همان قیافه وهمان خصوصیّات دیدم. بالأخره چند بار این عمل تکرار شد ودر هر مرتبه جمال مقدّس آن حضرت را مشاهده می کردم، تا آنکه در مرتبه آخر که سرم را پائین انداختم متوجّه شدم که استادم آرام گرفت. 🔺وقتی سرم را بالا کردم وبه طرف آن حضرت نگاه نمودم دیگر آن آقا را ندیدم معلوم شد که مناجات استادم با رفتن آن حضرت تمام شده است. وقتی من واستادم پس از این جریان در میان اطاق، زیر کرسی نشسته بودیم، استادم به گمان آنکه من چیزی ندیده ام می خواست موضوع را از من کتمان کنند. 🔰من ابتداء به او گفتم: «استاد! شما آقا را به چه لباسی می دیدید؟» او با تعجّب از من سؤال کرد وگفت: «مگر تو آن حضرت را دیدی؟!» گفتم: «بلی! با لباس راه راه وعمّامه ای سبز وقیافه ای جذّاب که خالی در کنار صورت داشت» وخلاصه آنچه از خصوصیّات در آن حضرت دیده بودم به او گفتم واو مرا تصدیق کرد وتشویق نمود وخوشحال شد که من لیاقت ملاقات با آن امام معصوم (ع) را پیدا کرده ام» 📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی @RAHEBEHESHT2
، هفته‌ای یک‌ مرتبه به محضر حضرت صاحب ‌الزمان (ارواحنافداه) مشرف می‌شد❗️ . او در «ری» و جوار سید عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) می‌زیست. ✨ روزی حضرت مهدی(عجل الله فرجه) از او می‌پرسد: اگر ما را نبینی چه خواهی کرد؟⁉️ می‌گوید: می‌میرم! ❗️ حضرت به او فرمودند: اگر چنین نبودی، ما را نمی‌دیدی. ❌ وقتی از او علت باز شدن راه ملاقات را پرسیدند، فرمود: یک شب، جدم پیامبر ختمی مرتبت(صلی الله علیه وآله) را در عالم رؤیا دیدم، از ایشان تقاضای ملاقات با حضرت را نمودم؛ فرمودند: در شبانه‌روز، دو مرتبه برای فرزندم سیدالشهدا(علیه السلام) گریه کن. ❗️ از خواب بیدار شدم و این برنامه را به مدت یک‌سال اجرا نمودم، لذا به تشرّف خدمت آن حضرت نایل آمدم.✨ 🌹 خوشا دردی که درمانش حسین است خوشا جانی که جانانش حسین است🌹 بود فرمان‌ روای کشور دل خوش آن کشور که سلطانش حسین است🌹 در توقیع شریف از ناحیه‌ی مقدسه‌ی امام زمان(عجل الله فرجه) رسیده ‌است: «فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً وَ لَاَبکَينَّ لَکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً»؛ هر آینه صبح و شامگاهان بر تو می‌گریم و به جای اشک، برایت خون گریه می‌کنم. 😔 پس یکی از خصوصیات حضرت، گریه بر جدش حسین بن علی(علیه السلام) است و کسی که این عمل را انجام دهد، موجبات خشنودی آن حضرت را فراهم نموده است.✨ ✨✨✨✨✨✨
☁️🌞☁️ 🔴سید کریم پینه دوز؛ مردی که 19 سال آقا امام زمان(عج) به دیدنش میرفت.. ✳️نامش سید کریم محمودی بود؛ حجره ی کوچکش در بازار، جایی بود که سالها در آن پینه دوزی کرده بود و شهرت سید کریم پینه دوز را هم به همین خاطر به او داده بودند. 🌹همانجایی که بارها و بارها، امام زمان (عج) به دیدارش رفته و با او هم صحبت شده بودند. 🌸آنچه در مورد سید کریم پینه دوز مشهور است، ملاقاتهای 19 ساله ی او با صاحب الامر (عج) در شبهای جمعه بود. ☘راز این کرامت بزرگ و دائمی را خود سید کریم اینگونه تعریف می کند: شبی در عالم خواب، جدم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را دیدم. از ایشان تقاضای ملاقات امام عصر (عج) را نمودم. 🌟 آن حضرت فرمودند: «در طول شبانه روز، دو مرتبه برای فرزندم سیدالشهدا (علیه السلام) گریه کن.» از خواب بیدار شدم و این برنامه را به مدت یک سال اجرا کردم تا به خدمت آن حضرت نایل آمدم. 🔵وقتی توسل و صبر، گره ها را باز کرد ✳️مهلت اجاره خانه تمام شده بود، کنار دیوار چادر زده بود و خودش اسباب اثاثیه را توی کوچه آورده بود و با ناراحتی روی یک صندلی کهنه نشسته بود و به آقایش متوسل شده بود. 🌸آقا آمده بود و بهش گفته بود: «سید نگران نباش! اجدادمان هم مصیبتهای زیادی کشیده اند.» سید لبخندی زده بود و به شوخی گفته بود: ❤️«درست است آقا جان! اما هیچ کدام به درد اجاره نشینی مبتلا نشده اند!» 🌷حضرت مهدی(عج) تبسمی کرده بودند و فرمودند: «منزل درست می شود.» 💠و به صبح نرسیده کسی آمده بود و گفته بود خواب دیده که حضرت ولی عصر(عج) به او فرموده اند: «برو، فلان خانه را، در فلان خیابان بخر، به اسم سید کریم محمودی...» و در طول یک شب تا صبح خانواده بی سرپناهش، صاحب خانه شدند. 🔵آزمایش وفای عهد 💥صدای قدمهای کسی روی سنگهای کف مغازه توجهش را جلب کرد. سرش را که روی کفش خم کرده بود، بالا آورد. لبخندی صورتش را پوشاند. «شمایید آقا!» ♻️ برای چند لحظه کار را کنار گذاشت و سلام احوالپرسی گرمی کرد. طبق عادت همیشگی، آقا روی صندلی رو به رویش نشست. 💠سید سرش به کار گرم شد. 🌹«کفش ما را هم می دوزی؟» 💠«بله آقا جان! بعد از اینکه این 3 تا کار تمام شد مال شما را هم می دوزم.» ✳️سید سرعتش را بالاتر برد. حواسش بود که کفش میرزا را باید بعد از نماز تحویل بدهد. خوش قولی و مهارتش در بازار معروف بود. 🌹آقا دوباره پرسید: « سید کریم! کفش ما را هم می دوزی؟» 💠کریم لحظه ای دست از کار کشید و لبخندی زد. دست بر چشم گذاشت و گفت: «چشم آقا جان! این 3 تا کار تمام شد با جان و دل کفش شما را هم می دوزم.» ✳️دوباره مشغول شد. دستهای کریم انگار با سوزن و کفش بازی می کرد. 🌸دوباره آقا فرمود: «سید کریم! کفش ما را هم می دوزی؟» 🔰این بار کریم کفش را رها کرد. عبا را روی دوشش محکم کرد و با سرعت به طرف آقا رفت. با لبخند شیطنت آمیزی دست در کمر آقا انداخت و محکم نگهش داشت. سرش را نزدیک گوش مبارک حضرت (عج) برد و گفت: «من غلام و نوکر و خاک پای شمایم، این همه مرا امتحان نکنید! 🌺اگر یکبار دیگر تقاضای خود را بفرمایید و مرا شرمنده خود کنید، من هم مردم کوچه و بازار را خبردار می کنم که شما در مغازه من هستید.» 🌼آن گاه حضرت او را دلداری داده و عمل او را در تعهد به قول و پیمان، تایید فرموده بودند... 📙 زندگینامه آقا شیخ مرتضی زاهد، محمد حسن سیف اللهی ،ص50 📙. نقل قول از استاد کاظم صدیقی
☁️🌞☁️ 🏴 عزاداری علامه سید بحرالعلوم به تأسی از در دسته عزا 🔻خاطره حجت الاسلام قرائتی 🔹توفیقى بود چند عاشورا كربلا بودم. روز عاشورا مردم كربلا عزادارى را زود تمام كرده و به استقبال هیئت طویریج[1] مى روند. من علماى زیادى را دیدم كه پابرهنه در این هیئت شركت كرده و به سر و سینه می‌زدند، از جمله شهید محراب آیت اللّه مدنى. از ایشان پرسیدم: راز این قصه چیست؟ 🔸فرمودند: سیدبحرالعلوم كه از علماى بزرگ نجف بود، براى زیارت به كربلا آمده بودند. در مسیر راه حرم، به تماشاى هیئت عزادارى طویریج می‌ایستد. ناگهان مردم می‌بینند سید بحرالعلوم عبا و عمّامه را به كنارى گذارده وبه داخل جمعیّت رفته و یاحسین! یاحسین میکند. طلبه ها میروند آقا را از داخل جمعیّت نجات دهند تا زیر دست و پا له نشود؛ امّا اجازه نمی‌دهند. بعد از عزادارى می‌بینند سید در آستانه غش كردن است، علّت این حركت را می‌پرسند 👈 سید میگوید: همین كه مشغول تماشاى هیئت بودم، حضرت مهدى علیه السلام را دیدم كه با پاى برهنه و سر بدون عمامه، در میان عزاداران به سر و سینه میزند، من شرم كردم كه تماشاچى باشم. ✅ پی نوشت: [1] طویریج شهری است در چهارفرسخی کربلا منبع : سایت هدانا برگرفته از خاطرات حجت الاسلام قرائتی(ج 1)ص 66
☁️🌞☁️ 👈 سفارشات سرنوشت سازِ امام زمان عج به آیت‌الله مرعشی نجفی ره 💠 آیت‌الله مرعشی نجفی رحمه الله علیه در دوران جوانی به حضور امام زمان ارواحنافداه مشرف می شوند، در این دیدار پر از خیر و برکت حضرت صاحب الزمان ارواحنافداه سفارشاتی به آیت‌الله مرعشی ره توصیه می نمایند. 🔰 کسانی که موفق در عمل به این سفارشات شده اند نقل می کنند پس از انجام این دستورات معنوی، جریان کلی زندگی شان تغییر یافته و بعد از مدت کوتاهی در مدار نورانیِ محبت امام زمان ارواحنافداه قرار گرفته اند. این سفارشات با وجود کوتاه بودن تأثیرات مادی و معنوی عمیقی بر زندگی شما خواهد گذاشت ✅ خواندن سوره مبارکه ی یس بعد از نماز صبح، سوره مبارکه ی نبا بعد از نماز ظهر، سوره های مبارکه ی نوح، واقعه و مُلک بعد از نماز های عصر، مغرب و عشا
* 🔻از یکی از اولیاء الهی که تشرفات متعدد خدمت امام زمان علیه السلام داشته بود، پرسیده بودند چطور به همچنين مقامي رسيدید؟ 🔸گفته بود: نمي دانم انتخاب خدا بود اما ظاهرا اوائل زمان رضا شاه بود؛ من پارچه كفنم را آماده كرده بودم و هزار تومان زير آن براي كَفْن و دفن و مجلس عزاداري و پذیرایی از اهالي روستا گذاشته بودم. اين پول کل سرمايه من بود که كنار گذاشته بودم. مؤمن صادقي آمد كه آثار صدق و شكستگي در چهره اش پيدا بود و نيازمند بود. 🔹گفت: من ورشكست شده ام؛ قرض دارم و فكرم مشغول است. مي تواني كمكي به من بكني؟ گفتم: هزار تومان دارايي من است که گذاشتم براي كفن و دفن و مجلس عزايم. پانصد تومان آن مال خودم و پانصد تومان هم مال تو؛ بعد که رفتم پول را بردارم در راه به نظرم رسيد كه تو كه هنوز نمردي! اين چه احتياطي است مي كني؟! اين مومن به این هزار تومان احتياج دارد؛ تو هم که مي داني راست مي گويد. اين هزار تومان را به او بده ، خداي تو هم كريم است. بعد هم رفتم هزار تومان كه تمام سرمايه ام بود را آوردم و به او دادم و به او گفتم: ناراحت نباش؛ شتر ديدي نديدي؛ نمي خواهد پول را برگرداني. شب آن روز بود كه در خواب ديدم كه اشاره شد: با اين كار راهي براي خودت به ما باز كردي! ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
⭕️داستان واقعی_وقتی امام زمان عج حُکمِ اعدام را بر می گردانند! ❄️ دین و آئینش مسلمانی نبود، ولی در بین مردم جایگاه خوبی داشت،بخاطر گناهی نکرده متهم شده بود به اعدام!،آمد خدمت یکی از علمای شیعه که آی حاج آقا دستم به دامانت که حکم اعدام من دوشنبه اجرا می شود. 🔰 عالم شیعه با خودش گفت:طریق و مذهبش مسلمانی نیست اما همه ی خلایق از وجود مبارک امام زمان ارواحنافداه بهره مند می شوند، رو کرد به مَرد غیر مسلمان: «صبح جمعه لباسی تمیز به تن می کنی و می روی فلان قبرستان مسلمان ها، صدا می زنی یا اباصالح المهدي...» 🌀رساند صبح جمعه خودش را به قبرستان،یا اباصالح المهدي... یا اباصالح المهدي... سید زیبارویی مقابلش ظاهر شد و سلام کرد و گفت :«مشکل تو چیست؟»، مشکلش را گفت و توضیح داد فلان عالم بزرگ شهر مرا راهنمایی کرد که دامنتان را بگیرم،مولاجان با مهربانی به او گفتند:«مشکل تو حل شد.» 💠 مرد غیر مسلمان به مولا گفت:من غیر مسلمان هستم و حاجتم را روا کردی، چرا مشکل مسلمانان را حل نمی کنی!؟ مولا فرمودند به او:« اگر مسلمانان، با این حال که تو دارى و حاجت خود را خواستى حاجت خویش را از ما بخواهند،مشکل آنان را نیز حل خواهیم کرد.» 🌸 مرد غیر مسلمان می گفت دوشنبه در دادگاه حاضر شدم و درحالی که خودم باور نمی کردم قاضی مرا تبرئه کرد، که چقدر قبل از آن دیدار، خرج وکیل کردم و چه دوندگی هائی...اما فایده نداشت که نداشت... 💚می دانی اینروزها که اجابت دعایم به تأخیر افتاده است با خودم می گویم من هم باید مثل آن مرد، خاکی و دِلی درِ خانه ی مولا را بکوبم،انگار از یاد برده ام که او از همه ی دلمشغولی هایم با خبر است،آقا جان! چقدر شما به من نزدیک هستید و من از شما دور... ❤️مثل عکسِ رخِ مهتاب که افتاده به آب در دلم هستی و بینِ من و تو فاصله هاست... ❤️ 📚برداشتی آزاد از کتاب شریف جواهر الکلام فی معرفه الامامه و الامام
⭕️ وقتی امام زمان عج کامیون در راه مانده را تعمیر می کنند! ❄️ کامیونش میان یک جاده ی بی عبور و مرور خراب شده بود و حرکت نمی کرد، هر چه از غروب می گذشت هوا سردتر می شد، برف جاده را سفید پوش کرده بود،راننده ی تنها برای بار چندم به موتور وَر رفت اما فایده ای نداشت که نداشت.. ♻️ داخل اطاق کامیون سرد بود، بخاری از کار افتاده بود و سرما رمقش را گرفته، چشمانش سیاهی می رفت، یاد زن و بچه اش افتاد،به ذهنش رسید عهدی ببندد با خدای خودش در آن وانفسا، که نمازم را اول وقت می‌خوانم تا آخر عمرم اگر نجاتم دهی از این یخ بستگی، که فلان گناه را که مبتلایش هستم برای همیشه کنار می گذارم، بعد هم یادِ ذکری افتاد که شنیده بود در لحظات بحرانی خیلی به کار می آید: «یا صاحب الزمان ادرکنی» 💟 با چشمانی کم سو دید جوان زیبارویی از دور به او نزدیک می شود، خیال کرد راننده یکی از کامیون های جاده باشد، جوان مؤدبانه سلام کرد و پرسید چه اتفاقی افتاده؟ سپس دقایق کوتاهی مشغول موتور ماشین شد،به راننده گفت استارت بزن، ماشین روشن شد، جوان آمد پشت شیشه،تا راننده از فکرش گذشت که شاید ماشین دوباره خراب شود جوان خوش سیما ذهنش را خواند، دلنگران نباش، تا مقصد تورا می رساند» 💚 راننده به جوان گفت ما کامیون دارها حق نمک را بجا می آوریم، درازای این لطفت چه خدمتی از من ساخته است؟ جوان زیبارو تبسمی کرد و گفت : «لازم نیست برای ما کاری انجام بدهی، فقط عهدی که با خدای خودت بستی را فراموش مکن، نماز اول وقت و ترک آن گناه»، این را گفت و از دیدِ راننده ناپدید شد... 🔰اما آقا جان! کاش شبی هم از جاده ی دلتنگی هایِ ما گذر می کردی و کلبه ی غريبانه ی مارا در این شبهای سرد زمستانی بهار می کردی،من، این روزها، بیشتر از هر کس، به خودت احتیاج دارم «عشق جان» دلم برای کسی می تپد بیا ای دوست بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم 📙 برداشتی آزاد از سخنرانی استاد عالی
24-Tasharof ayatolah movahed Abtahi.mp3
9.15M
▫️خوشا دردی که درمانش تو باشی! آیت الله موحّد ابطحی به محضر امام زمان عجّل الله فرجه، در حرم امام رئوف سلام الله علیه بمناسبت ولادت علیه السلام 💐