ʀᴇᴊᴇsᴛᴇᴅ
-ای بر پدرت دنیا ، آهسته چه ها کردی !.
-تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید .!
ʀᴇᴊᴇsᴛᴇᴅ
یکی که همش باهاش حرف بزنیم چی؟ اونم نداریم
یکی که برامون بسته اینترنت بخره چی؟
اونم نداریم
-من ایستاده بودم و تو از من میرفتی !
پیچیده بود صدای رفتنت در بادها
ستونِ زانوهایم میلرزید و
زمین خوردن
کمترین تلفاتِ دور شدنت بود !
باید تنهاییام را میزدم زیر بغل ،
بلند میشدم و چشمهایم را
به محلِ امنی برای گریه کردن میرساندم
گریه اما درمانِ خوبی نبود !
باید چشمهایم را محکم میبستم
نباید اشك زیادی از من میرفت !
نباید میگذاشتم تو از چشمهایم بیفتی !
مُردم تا زنده بمانم !
نه بهار بود نه تابستان نه پاییز بود
نه زمستان ؛ فصل ، فصلِ فاصلهاَت بود
که دیگر با هیچ شعری نتوانستم پُر کنم : )