💠#داستان
🔴وقتی در یک جامعه افراد مفسد زیاد میشود
روزی دم یک روباه در حادثه ای قطع شد، روباه های گروه پرسیدند دم ات را چی شد ؟
چون روباهها نسلی مکار میباشند، گفت خودم قطع اش کردم
گفتند چرا؟ این که بسیار بد می شود.
روباه گفت نخیر ، حالا خوب آزاد و سبک احساس راحتی می کنم وقتی راه میروم فکر می کنم که دارم پرواز می کنم
یک روباه دیگر که بسیار ساده بود رفت دم خود را قطع کرد و درد شدیدی داشت و نمی توانست تحمل کند
رفت نزد روباه اولی و گفت برادر تو که گفته بودی که سبک شده ام و احساس راحتی میکنم من که بسیار درد دارم
گفت صدایش را درنیاور اگر نه تمام روز روباه های دیگر به ما میخندند
هر لحظه خوشی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود وگرنه تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرارخواهیم گرفت.
همان بود که تعداد دم بریده ها آنقدر زیاد شد که بعدا به روباه های دم دار می خندیدند
نتیجه: وقتی در یک جامعه افراد مفسد زیاد میشود، آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند و گاهی هم آن ها را دیوانه میگویند...!!!
#خواندنی
@RESANEH_zolfaghar
#داستان#واقعی#مذهبی#عاشقانه#
#عارفانه
#پست_ویژه_یاوران_امام_زمان(عج)
پیرمردي تو حرم به جواني گفت سواد ندارم برام زيارتنامه بخوان...
جوان شروع کرد به خوانـدن ،سـلام داد به معصوميـن تا امام عسکري(علیه السلام).
جوان پرسيـد:امام زمانـت را ميشناسي؟
پيرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟
گفت:پــس سلام کن.
مـرد دستش را روي سينـه اش گذاشت:
السلام عليک يـا حجة بن الحسـن العسکري
جوان لبخند زد:
«و عليک السلام و رحمـة الله و برکاتة»
مبادا امـام زمـان(عجل الله تعالی) کنارمان باشد و او را نشناسيم...
🆔@RESANEH_zolfaghar