✨زندگی مثل جلسه امتحان است
#نکته_آموزنده
#محفل_پندانه_حیدریون
✨بارها غلط مینویسیم، پاک میکنیم
✨و دوباره غلط مینویسیم
✨غافل از اینکه ناگهان
✨مرگ فریاد میزند: برگه ها بالا
#جملات_ناب_کوتاه_آموزنده
#محفل_خودمانی_مذهبی__حیدریون
#کانال_مذهبی_انقلابی_حیدریون
🆔@RESANEH_zolfaghar
#نکته_آموزنده_مذهبی_کوتاه
#نکته_آموزنده
👌چقدر ارزش داریم✨👇
✨زندگی ایستگاه غمگینی است
✨ اول جاده های خیس جهان
✨چمدانی که منتظر مانده,
✨ اتوبوسی که راه می افتد...🌱
#نشر_مذهبی
#نشر_دهید#نشر_حداکثری#
#جملات_ناب_کوتاه_آموزنده
#نکته_آموزنده
#محفل_خودمانی_دورهمی_مذهبیون
#محفل_خودمانی_مذهبی__حیدریون
✨همراه ما باشید👇👇👇
🆔@RESANEH_zolfaghar
#پندانه_محفل_حیدریون
#نکته_آموزنده_مذهبی
✨کاش دهنا ترازو
✨داشت
✨تا متوجه سنگینی
✨حرفایی که میزدن
✨میشدن
#جملات_ناب_کوتاه_آموزنده
#محفل_خودمانی_مذهبی__حیدریون
#کانال_مذهبی_انقلابی_حیدریون
🆔@RESANEH_zolfaghar
✅ این پست متنی را با دقت بخوانید👇
✨✨✨✨✨✨✨
#بادقت_بخوانید_👇
#داستان_آمورنده
#تلنگرانه
#داستان_واقعی_خاطرات_واقعا_واقعی
#خاطره_واقعی
ساعت شش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بودیم. پسرکی حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت: واکس میخواهی؟
کفشم واکس نیاز نداشت، اما از روی دلسوزی گفتم: «بله.»
به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش ها را درآورد. به دقت گردگیری کرد، قوطی واکسش را با دقت باز کرد، بندهای کفش را درآورد تا کثیف نشود و آرام آرام شروع کرد کفش را به واکس آغشتن. آنقدر دقت داشت که گویی روی بوم رنگ روغن میمالد. وقتی کفشها را حسابی واکسی کرد، با برس مویی شروع کرد به پرداخت کردن واکس. کفشها برق افتاد. در آخر هم با یک پارچه، حسابی کفش را صیقلی کرد.
گفت: «مطمئن باش که نه جورابت و نه شلوارت واکسی نمیشود.»
در مدتی که کار میکرد با خودم فکر میکردم که این بچه با این سن، در این ساعت صبح چقدر تلاش میکند! کارش که تمام شد، کفشها را بند کرد و جلوی پای من گذاشت. کفشها را پوشیدم و بندها را بستم. او هم وسایلش را جمع کرد و مؤدب ایستاد. گفتم: «چقدر تقدیم کنم؟»
گفت: «امروز تو اولین مشتری من هستی، هر چه بدهی، خدا برکت.»
گفتم: «بگو چقدر؟»
گفت: «تا حالا هیچ وقت به مشتری اول قیمت نگفتم.»
گفتم: «هر چه بدهم قبول است؟»
گفت: «یا علی.»
با خودم فکر کردم که او را امتحان کنم. از جیبم یک پانصد تومانی درآوردم و به او دادم. شک نداشتم که با دیدن پانصد تومانی اعتراض خواهد کرد و من با این حرکت هوشمندانه به او درسی خواهم داد که دیگر نگوید هر چه دادی قبول. در کمال تعجب پول را گرفت و به پیشانیاش زد و توی جیبش گذاشت، تشکر کرد و کیفش را برداشت که برود.
سریع اسکناسی ده هزار تومانی از جیب درآوردم که به او بدهم. گردن افراشتهاش را به سمت بالا برگرداند و نگاهی به من انداخت و گفت: «من گفتم هر چه دادی قبول.»
گفتم: «بله میدانم، میخواستم امتحانت کنم!»
نگاهی بزرگوارانه به من انداخت، زیر سنگینی نگاه نافذش له شدم.
گفت: «تو؟ تو میخواهی مرا امتحان کنی؟»
واژه «تو» را چنان محکم بکار برد که از درون خرد شدم.
رویش را برگرداند و رفت. هر چه اصرار کردم قبول نکرد که بیشتر بگیرد.
بالاخره با وساطت دوستانم و با تقاضای آنان قبول کرد اما با اکراه. وقتی که میرفت از پشت سر شبیه مردی بود با قامتی افراشته، دستانی ورزیده، شانههایی فراخ، گامهایی استوار و ارادهای مستحکم. مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را در عمل به من میآموخت. جلوی دوستانم خجالت کشیده بودم، جلوی آن مرد کوچک، جلوی خودم، جلوی خدا.✨✨✨
#پسرک_واکسی_داستان_جدید_روز
#آموزنده_ترین_نکات_فرهنگی_مذهبی
#کانال_مذهبی_انقلابی_حیدریون
#محفل_خودمانی_دورهمی_مذهبیون
#محفل_خودمانی_مذهبی__حیدریون
#نشر_مطالب_فرهنگی_انقلابی_مذهبی
#محفل_پندانه_حیدریون
#محفل_یاوران_ظهور_عج
#محفل_محبان_ولایت_منتطران_ظهور
#محفل_دوستانه_مذهبی_حیدریون
🆔@RESANEH_zolfaghar
#نکته_آموزنده
#واقعی_ترین_نکات_آموزنده_زندگی
#پندانه
#تلنگرانه
👌راه رفتن را یاد گرفتیم✨✨
👌تا دویدن را بلد شویم✨✨
👌دویدن را یاد گرفتیم✨✨
👌تاراهی برای زودتر رسیدن بیابیم✨
🔸دویدیم و دویدیم و دویدیم✨
🔸بی آنکه بدانیم سهم ما از زندگی✨
✨فقط دویدن بود✨
✨نه رسیدن✨
#جملات_ناب_کوتاه_مذهبی_انقلابی
#محفل_دوستانه_مذهبی_حیدریون
#محفل_محبان_ولایت_منتطران_ظهور
#محفل_خودمانی_دورهمی_مذهبیون
#محفل_خودمانی_مذهبی__حیدریون
#محفل_حیدریون
#محفل_محبان_ولایت_منتطران_ظهور
#محفل_ویژه_جهاد_تببین
🔸همراه ما باشید🌿✨✨✨✨
قدومتان در کانال سبز و نورانی به نور انوار الهی انشاالله ازیاوران امام زمان و منتظران
روز ظهور باشیم✨✨✨
🆔@RESANEH_zolfaghar
#محفل_پندانه_آموزنده_حیدریون
#آموزنده_فلسفی_عارفانه
#نکته_آموزنده
#داستان_ناب_کوتاه_عارفانه_فلسفی
#محفل_حلقه_صالحین_مجازی_حیدریون
#پندانه_کوتاه_فلسفی_عارفانه
#سخنان_آموزنده_فلسفی_بزرگان
#پست_ویژه_کانال_محفل_حیدریون
✅ داستان کوتاه مذهبی
(نکته آموزنده فلسفی ناب و تاثیر گذار)
🔸فقط با دقت بخوانید👇👇
زاهدی گوید:
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد .
اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه می رفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟ کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت می کرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن .
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
#پندانه
#آموزنده_ترین_نکات_فرهنگی_مذهبی
#محفل_خودمانی_مذهبی__حیدریون
#محفل_خودمانی_دورهمی_مذهبیون
#محفل_محبان_ولایت_منتطران_ظهور
#محفل_یاوران_ظهور_حضرت_عج
#محفل_خانواده_مذهبی_حیدریون
#محفل_دور_همی_پندانه
#محفل_دور_همی_آموزنده
#حیدریون
🆔@RESANEH_zolfaghar