eitaa logo
رواق
177 دنبال‌کننده
155 عکس
42 ویدیو
0 فایل
🌹رواق پنجره‌ای رو به خدا🌹 ما در رواق برآنیم تا به لطف خداوند، قدمی موثر در نشر معارف الهی برداشته و مطالب مفید را منتشر کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
✏️ 🏴روز هشتم 🏴نوشته اند که در این روز و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند، بنابراین حضرت، کلنگی برداشت و در پشت ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. 🏴هنگامی که خبر این ماجرا به رسید، پیکی نزد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می کَند و بدست می آورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر او و یارانش سخت بگیر. 🏴در این روز از اجازه گرفت تا با گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه کند بر عمر بن سعد وارد شد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می پنداری پس چرا بر پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند از آنان مضایقه می کنی؟ سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می دانم که آزار دادن به این خاندان است، من در لحظات حساسی قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم، آیا را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می سوزم؟ و یا دستانم به آلوده گردد، در حالی که می دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی بینم که بتوانم از آن گذشت کنم. بازگشت و ماجرا را به عرض رساند و گفت: حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند. 🏴 مردی از یاران خود بنام را نزد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو با هم ملاقاتی داشته باشند. 🏴در این ملاقات هر بار در برابر سؤال که فرمود: آیا می خواهی با من کنی؟ عذری آورد؛ ❌یک بار گفت: می ترسم خانه ام را خراب کنند! ✅ فرمود: من خانه ات را می سازم. ❌ سعد گفت: می ترسم اموال و املاکم را بگیرند! ✅حضرت فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم . ❌ گفت: من در بر جان افراد خانواده ام از خشم بیمناکم و می ترسم آنها را از دم بگذراند. 🏴 هنگامی که مشاهده کرد بن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ جانت را در بسترت بگیرد و تو را در نیامرزد. 🏴به خدا سوگند! من می دانم که از نخواهی خورد! با تمسخر گفت: جو ما را بس است. 🏴پس از این ماجرا، نامه ای به نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین را رها کنند، چرا که خودش گفته است که یا به برمی گردم یا به مملکت دیگری می روم. در حضور یاران خود نامه را خواند، سخت برآشفت و نگذاشت با پیشنهاد موافقت کند. 📚ارشاد، ج۲، ص۸۲ 📚وقایع الایام، ج۵، ص۲۷ 📚کشف الغمة، ج۲، ص۴۷ 📚بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۸ 📚مقتل الحسین، ج۱، ص۲۴۴ ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈