10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدار آرمیتا رضایینژاد فرزند شهید رضایینژاد با رهبر انقلاب در حاشیه نمایشگاه دستاوردهای صنعت هستهای کشور
شهید مهدی بام افکن
شهید مهدی سال ۴۹ از دیار لواسان کوچک دنیا آمده. فرزند آخر خانواده است.
پدرش نانوا بود. در ایام حکومت نظامی در یکی از سحرهای آبان ماه سال ۵۷ زمانی که برای تهیه خمیر نان از خانه بیرون میرود ناپدید میشود.
شهید مهدی هشت ساله است. با این غم بزرگ رشد میکند.
انشاءهای دوران مدرسه او همه را متحیر میکند. متحیرتر آن است که در سن پانزده سالگی با تلاش بسیار خود را به منطقه جنگی کردستان میرساند و تاریخ ۶۵.۳.۲۳ به شهادت میرسد.
#علاج #مشکلات_کشور #دولت_جوان #انقلابیست
❌️ در قضیهی به شهادت رساندن شهید مدافع امنیت سروان قنبری که پدر پنج فرزندبود،
جرثومه های فساد، خانواده معاند پیرفلک، که ازغفلت ومماشات مسئولان قضایی،دارن ازفضا خوب استفاده ونظام مقدس جمهوری اسلامی ایران راعلنی به چالش وتهدید درفضای مجازی می کنند...!
⁉️چرا نهادهای امنیتی و قضایی در بازداشت این خائنین و وطن فروشان کوتاهی می کنند!
🔶️ حالا امثال ما یه کلمه حرف حساب بزنیم، زارت فرداش دادسراییم!
❗️صد تا صاحبم پیدا میکنه پرونده ی ما!
حالا؛
❗️وقتی اینا نظام ولایی را به چالش بکشن!
از هفت دولت آزادن؟!
⁉️مثل اینکه نون دربرعندازی، وطن فروشی، خیانت به کشوره!!
باور نمی کنید؛ آ، آ، آ، آ، والا.
😜مصونیت داره،
معروفیت داره ،
فالوور را نگو،
وای نگو؛ وطن فروشی پول داره،
همه چی توشه...
🧿 همه آزادن بجز انقلابی ها وحزباللهی های فدايي ولایت وایران اسلامی ،
✍ محمد رستمي
دبیر جوانان انقلابی تهران
#مطالبه_گری
#فضای_بی_در_و_پیکر_مجازی
#انقلابی #صریح #بی_ملاحظه
💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
#لبیک_یا_خامنهای
#جوانان_انقلابی_تهران
🔺برای دیدن تحلیلهاواخبار ، عضو گروه جوانان انقلابی تهران شوید🔻
❣از اصفهان به قم میرفت .صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو ازار میداد.رفت با خوشرویی به راننده گفت : اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید،یا برا خودتون بذارین راننده با تمسخر گفت:اگه ناراحتی میتونی پیاده شی ! جلال رفت توی فکر، هوای سرد ، بیابان تاریک و….
قصد کرد وجدان خفته راننده رو بیدار کنه ، اینبار به راننده گفت : اگه خاموش نکنی پیاده میشم.راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد،پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت بفرما !
جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همینکه جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت :بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم
❣شهید جلال افشار🕊🌹
برای شادی روح شهید افشارِ عزیز و توسل به ایشان ۳صلوات بفرستیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ پای حرفِ سردار دلها
🔹 رماندن مردم از دین، نتیجه اش همین آمارهایی میشود که میگوییم از هر ۱۰ نفر ۸ نفر در تهران طلاق میگیرند. خب مفاسد اجتماعی رشد پیدا میکنه...
🔹 چرا مفاسد اجتماعی رشد پیدا میکنه؟
وقتی که #ارزشها تضعیف شد این حادثه اتفاق می افتد. دختر من است، دختر شما است.
🔹 من اصلا قبول ندارم در بین بچه حزب اللهی ها بگوئیم این آدم با آن شکل طور دیگری است. همان دختر کم حجاب دختر من است. دختر ما و شما است. نه دختر خاص من و شما است اما جامعه ما است؛ دختر ما است.
🔹 ما باید به او توجه کنیم. ما باید با او #رابطه_صمیمی (برخورد کنیم).من به دخترانم که این بالا نشسته اند این را میگویم.
🔹 فقط رابطه حزب اللهی با حزب اللهی که معناندارد. رابطه حزب اللهی با کسی که دینش ضعیف تر است موضوعیت دارد. باید این کار را بکنیم.
❤️ شهید حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ پای حرف سردارِ دلها
🔹من و آدمای خودم، من و رفقای خود، من و مریدای خودم، مداح هستم با مریدای خودم
🔹این #بی_حجابه، این #باحجابه، این اینجوریه، اون اونجوریه، این چپه، این راسته، این اصلاح طلبه، اون اصولگراست... خب کیه میخواین حفظ کنید؟!!!
🔹من اصلا قبول ندارم در بین بچه حزب اللهی ها بگوئیم این آدم با آن شکل طور دیگری است. همان دختر کم حجاب دختر من است. دختر ما و شما است. نه دختر خاص من و شما است اما جامعه ما است؛ دختر ما است.
🔹فقط رابطه حزب اللهی با حزب اللهی که معناندارد. رابطه حزب اللهی با کسی که دینش ضعیف تر است موضوعیت دارد. باید این کار را بکنیم.
🔹جامعه ما، خانواده ماست.اینا مردم ما هستند، بچه های ما هستند...
❤️ شهید حاج قاسم سلیمانی
این جوان
با موهای فرفری و شلوار جین و آستین کوتاه،
یه جوان با تیپ روز اون موقعها( ظاهرا هیپی)
کسی نیست جز ، پدر موشکی ایران،
کسی که آرزو و آرمانش جنگ و حذف اسرائیل بود.
«شهید تهرانی مقدم»
جوانهایمان را باظاهرشان قضاوت نکنیم،
و ارتباط بگیریم،
حرف و مسلک ما چون با فطرت آدم همراهه، وقتی با صداقت ما و اخلاص ما ، همراه و عجین بشه،
و به گوش جوانها و نوجوانان هامون برسه ،
قابل درک و پذیرشه.
اون وقت میشه از این نسل اعجوبه دهه ۸۰ و ۹۰
نابغه ها بیرون بیاد.
ان شاءلله
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
‼️ حجاب؛ حتی پس از مرگ
🔅گلدسته، چون تنها دخترم بود خیلی به او علاقه داشتم. یکبار که در زمان جنگ به خانهاش در دزفول رفته بودم، دیدم شب موقع خواب با پوشش کامل میخوابد! تعجب کردم؛ در آن هوای گرم جنوب، خوابیدن با لباس زیاد کار آسانی نبود!
علت را که پرسیدم، گفت: «پدر جان، اینجا هر لحظه ممکن است بمباران شود؛ پس باید از هر نظر آمادگی داشته باشیم. ممکن است فردا صبح زنده نباشیم. پس باید پوشش کامل داشته باشیم تا وقتی ما را از زیر آوار خارج میکنند، مشکلی وجود نداشته باشد.»
📍شهیده گلدسته محمدیان
📚کتاب بوستان حجاب صفحه 54
#شهید
#حجاب
#عفاف
➖➖➖➖➖➖➖➖
🟢 برگی از یک خاطره
🔸رضا سگ باز!!!
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ خرید و فروش می کرد،
هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
🔸یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید
یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“
داره تعقیبش میکنه.
🔸شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
- رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
- چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
🔸مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
(فحشای رکیک!)
اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام.....! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:
بله عزیزم!
چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا؟
چه اتفاقی افتاده؟
- رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
- رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيدهای، چیزی؟!!
- شهید چمران: چرا؟!
- رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!!
- شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!!
یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....!
تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
🔸رضا جا خورد!....
رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد!
تو گریه هاش میگفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود.
رفت وضو گرفت.
سرِ نماز،
موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز،
صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......!
(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی........
(به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران)
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
📅 31 خرداد 1360 - سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
⚪️ کانال "دفاع مقدس"
اینجا بیت شهداست☝️
قرائت خطبه عقد خواهر شهید قربانخانی توسط رهبر انقلاب
👈 خطبه عقد خواهر شهید مجید قربانخانی از شهدای مدافع حرم که سال ۱۳۹۴ در منطقه خانطومان سوریه به شهادت رسیده بود توسط رهبر انقلاب قرائت شد.
🔹 خانواده شهید مجید قربانخانی به همراه تعدادی دیگر از خانواده شهدای مدافع حرم در فهرست میهمانان ویژهای قرار داشتند که صبح روز سهشنبه ۳۰ خرداد مصادف با اول ذیحجه سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) در حسینیه امام خمینی(ره) میهمان رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای بودند.
🔹 در این دیدار خانواده شهید درخواست کردند تا خطبه عقد دخترشان زینب قربانخانی توسط رهبر انقلاب جاری شود. به این ترتیب حسینیه امام خمینی(ره) و توصیههای حضرت آیتالله خامنهای نقطه شروع زندگی مشترک زینب قربانخانی و احسان عطایی شد و مهریه نیز به رسم مالوف همیشگی ۱۴ سکه بهار آزادی مقرر شده بود.
🔹 رهبر انقلاب بعد از جاری شدن خطبه عقد دعا کردند این زوج زندگی شیرینی داشته باشند: «باهم بسازید، صفا و صداقت داشته باشید تا زندگیتان شیرین باشد.» این اما همه ماجرا نبود.
🔹 پس از قرائت خطبه عقد، پدر شهید قربانخانی از حضرت آیتالله خامنهای درخواست کرد تا از مادر شهید بخواهند تا لباس مشکی خود را عوض کند؛ درخواستی که با پاسخ مثبت ایشان روبرو شد: «لباس مشکی را عوض کنید. ما چشم حقیقتبین نداریم و نزدیکبین هستیم. اگر چشم حقیقتبین داشتیم و جایگاه شهدا را در آن دنیا میدیدیم قطعاً برای آنها خوشحالی و شادی میکردیم و عزا نمیگرفتیم.»
📄 وصيتنامه دکتر چمران به امام موسی صدر
💠 متني كه در زير ميخوانيد، وصيتنامهاي از سردار رشيد اسلام، شهيد دكتر مصطفي چمران است كه خطاب بهامام موسي صدر نگاشته شده است.
اين وصيتنامه در 29 خرداد سال 1355 تنظيم شده يعني در روزگاری که لبنان در سياه ترين روزهاي جنگ داخلي بسر می برده. از يكسو نيروهاي فلسطيني و احزاب چپ لبنان با سوريه درگير شده بودند؛ و از سوي ديگر احزاب دست راستي و در رأس آنها فالانژيستها، با سوءاستفاده از غفلت جبهه ملي و اسلامي لبنان، مناطق آنان را مورد هجوم قرار داده بودند. در چنين روزهايي كه از آن به عنوان دومين دوره جنگ داخلي نام برده ميشود، امام صدر به دكتر چمران مأموريت داد تا براي سازماندهي مقاومت شيعيان، راهي شهرك نبعه گردد. و اين وصيتنامه قبل از عزيمت تنظيم شده👇👇
✍️ وصيت ميكنم …
وصيت ميكنم به كسي كه او را بيش از حد دوست ميدارم! به معبودم! به معشوقم! بهامام موسي صدر! كسي كه او را مظهر علي ميدانم! او را وارث حسين ميخوانم! كسي كه رمز طايفه شيعه، و افتخار آن، و نماينده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختي، حق طلبي و بالأخره شهادت است! آري بهامام موسي وصيت ميكنم …
براي مرگ آماده شدهام و اين امري است طبيعي كه مدتهاست با آن آشنا شدهام. ولي براي اولين بار وصيت ميكنم. خوشحالم كه در چنين راهي به شهادت ميرسم. خوشحالم كه از عالم و ما فيها بريدهام. همه چيز را ترك گفتهام. علايق را زير پا گذاشتهام. قيد و بندها را پاره كردهام. دنيا و ما فيها را سه طلاقه گفتهام و با آغوش باز به استقبال شهادت ميروم.
از اينكه به لبنان آمدم و پنج يا شش سال با مشكلاتي سخت دست به گريبان بودهام، متأسف نيستم. از اينكه آمريكا را ترك گفتم، از اينكه دنياي لذات و راحتطلبي را پشت سر گذاشتم، از اينكه دنياي علم را فراموش كردم، از اينكه از همه زيبائيها و خاطره زن عزيز و فرزندان دلبندم گذشتهام، متأسف نيستم …
از آن دنياي مادي و راحت طلبي گذشتم و به دنياي درد، محروميت، رنج، شكست، اتهام، فقر و تنهايي قدم گذاشتم. با محروميت همنشين شدم. با دردمندان و شكسته دلان هم آواز گشتم.
از دنياي سرمايه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومين و مظلومين وارد شدم. با تمام اين احوال متأسف نيستم …
تو اي محبوب من، دنيايي جديد به من گشودي كه خداي بزرگ مرا بهتر و بيشتر آزمابش كند. تو به من مجال دادي تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهاي بي نظير انساني خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زير پا بگذارم و ارزشهاي الهي را به همگان عرضه كنم، تا راهي جديد و قوي و الهي بنمايانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا ديگر خود را نبينم و خود را نخواهم، جز محبوب كسي را نبينم، جز عشق و فداكاري طريقي نگزينم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قيد و بندهي مادي آزاد شوم…
تو اي محبوب من رمز طايفه اي، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش ميكشي، اتهام و تهمت و هجوم و نفرين و ناسزاي هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل ميكني، كينههاي گذشته و دشمنيهاي تاريخي و حقد و حسدهاي جهان سوز را بر جان ميپذيري، تو فداكاري ميکني، تو از همه چيز خود ميگذري، تو حيات و هستي خود را فداي هدف و اجتماع انسانها ميكني، و دشمنانت در عوض دشنام ميدهند و خيانت ميكنند، به تو تهمتهاي دروغ ميزنند و مردم جاهل را بر تو ميشورانند، و تو اي امام لحظهاي از حق منحرف نميشوي و عمل به مثل انجام نميدهي و همچون كوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوي حقيقت و كمال و قدم بر ميداري، از اين نظر تو نماينده علي (ع) و وارث حسيني… و من افتخار ميكنم كه در ركابت مبارزه ميكنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت مينوشم…
اي محبوب من، آخر تو مرا نشناختي!
زيرا حجب و حيا مانع آن بود كه من خود را به تو بنمايانم، يا از عشق سخن برانم يا از سوز دروني خود بازگو كنم…
اما من، مني كه وصيت ميكنم، مني كه تو را دوست ميدارم… آدم سادهاي نيستم! من خداي عشق و پرستشم، من نماينده حق و مظهر فداكاري و گذشت و تواضع و فعاليت و مبارزهام، آتشفشان درون من كافيست كه هر دنيايي را بسوزاند، آتش عشق من به حدي است كه قادر است هر دل سنگي را آب كند، فداكاري من بهاندازهاي است كه كمتر كسي در زندگي به آن درجه رسيده است …
به سه خصلت ممتاز شدهام:
1. عشق كه از سخنم و نگاهم و دستم و حركاتم و حيات و مماتم ميبارد. در آتش عشق ميسوزم و هدف حيات را جز عشق نميشناسم. در زندگي جز عشق نميخواهم، و جز به عشق زنده نيستم.
2. فقر كه از قيد همه چيز آزاد و بي نيازم. و اگر آسمان و زمين را به من ارزاني كنند، تأثيري در من نميكند.