eitaa logo
کانال کمیل
286 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5هزار ویدیو
71 فایل
سفیرعشق شهیداست و ارباب عشق حسین‌علیه‌السلام وادی عشاق کربلاجایی که ارباب عشق سربه‌باد می‌دهدتا اسرارعشاق را بازگوکند که‌برای عشاق راهی‌جز ازکربلا گذشتن نیست🌷 کپی باذکرصلوات برمهدی عج eitaa.com/joinchat/2239103046Cd559387bf0
مشاهده در ایتا
دانلود
خداوندا سفر خود به کربلا را تقدیم میکنم به: ❤️حضرت آدم تا خاتم پیامبران و اصحاب و خانواده پاکشان ❤️۱۴ معصوم و اصحاب و خانواده پاکشان ❤️شهدای صدر اسلام تا کنون و خانواده پاکشان ❤️رهبر عزیز و بزرگان ادیان الهی که برای راه تو قدم بر میدارند ❤️همه بستگان درجه یک تا همسایگان و دوستان ❤️همه رفتگان معتقد به واقعه کربلا و کسانی که این زیارت در آن دنیا کمک شان می کند ❤️همه مریض ها و کسانی که خواستند بیایند اما نشد و دلشان به این سفر گره خورده ❤️🤲و بامید ظهور آقایمان مهدی عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ثواب صلوات روز جمعه 🌹 💐 رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) : ☘️ در روز جمعه فراوان بر من فرستيد ، كه هر كس درودش بر من بيشتر باشد ، مقام و منزلتش به من نزديك تر است . ☘️ و هر كس روز جمعه صد بار بر من بفرستد ، در روز قيامت با چهره نورانى محشور مى شود. ☘️ و هر كس در روز جمعه هزار بار بر من فرستد ، چشم از دنيا نبندد تا جايگاهش را در بهشت ببيند. 📚آثارالصادقین ، ج 11 ، ص 216 🌸🍃🌸🍃 🌸به روی انور مهدی منتظر صلوات 💕به آن ذخیره حق هر چه مستمر صلوات 🌸به یمن مقدم آن منتقم که در عالم 💕کند حکومت الله مستقر صلوات 🌸🍃🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/1648099642Ce44146f4cf
🌺سالروز گرامی باد.🌺 🔴حادثه تظاهرات #۱۷شهریور که به « » معروف شد، به واقعه کشتار و شهادت تظاهرکنندگان در میدان ژاله (شهدا) در یکی از محلات جنوب تهران، توسط نیروهای نظامی ارتش شاهنشاهی شهرت یافت، این واقعه روز جمعه هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷ و در جریان اعتراضات مردمی به رژیم ستمشاهی بود که در نهایت حضور یکپارچه مردم در سراسر کشور، مقابل ستم های طاغوت به پیروزی انقلاب ایران در این سال انجامید.
1_3733439685.mp3
13.88M
🎧 | قرائت کامل زیارت آل‌یاسین به همراه بیانات و ذکر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از فرازهای آن https://eitaa.com/joinchat/1648099642Ce44146f4cf
❤️✋ آقای جمعه های غریبی ظهور کن دهلیزهای شب زده را غرق نور کن یگ گوشه از جمال تو یعنی تمام عشق یا باز گرد یا دل ما را صبور کن آقا چقدر فاصله , اندوه , انتظار فکری به حال این سفر راه دور کن آقا اگر که آمدی و عاشقت نبود یک فاتحه نوازش اهل قبور کن 🔸شاعر: محمد ناصری السلام‌علیک‌یا‌ابا‌صالح‌المهدی ≽ ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ❣ 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) "
نزدیک قله ایم👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان به علی ابن مهزیار اهوازی فرمود:بیشتر شما شیعیان پولکی شدید، کارتون شده پول رو هم گذاشتن، شما مهر و محبت بین خودتون رو قیچی کنید همه به هم بد میگید، همه نسبت به هم کینه دارید، همه همدیگر رو طرد میکنید، همه غیبت یکدیگر را میکنید، این چه زندگی هست، توقع دارید من رو ببینید(اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب🤲🤲)
1_1719273840.mp3
4.09M
ما از مرگ نمی‌ترسیم... با صدای آسید مرتضی آوینی آسمانی شوید...
1_3733439685.mp3
13.88M
🎧 | قرائت کامل زیارت آل‌یاسین به همراه بیانات و ذکر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از فرازهای آن https://eitaa.com/joinchat/1648099642Ce44146f4cf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰🔰مهمترین اخبار خوب و امیدوار کننده‌ی ۲۴ساعت گذشته=۱۴۰۲/۰۶/۱۴ ➖➖➖➖➖➖➖ 💠کانال مکانیک مدیا💠
قسمت هفتم❤️ از همان اول صبح با هر چیزی که تصورش را بکنی زهرا بانو را دیدم که روی سرم می ایستاد و مرا بیدار می کرد نان بربری... کارد پنیرخوری... کفگیرملاقه... حتی با دسته ی جارو برقی اما من دوست نداشتم از تختم جدا شوم. اواخر شهریور بود و هوا حسابی خنک شده بود. بخصوص اوایل صبح که از سرما پتو را دور خودم می پیچیدم. حس لذتبخشی بود. بالاخره با هزار ترفند و توپ و تشر زهرا بانو، دل کندم و بلند شدم. هنوز درست و حسابی دست و رویم را خشک نکرده بودم که دستمال گردگیری توی دستم جای گرفت. همیشه اینطور بود. کافی بود مهمان به منزل ما بیاید کل خانه را پوست می کَند بسکه گردگیری می کرد و جارو و بشوربساب. حالا که بحث خاستگار بود و همین امر بیشتر او را حساس می کرد. بهتر بود برای آرامش خودم هم که شده بی چون و چرا اوامرش را اطاعت کنم. نزدیک ناهار بود و من هنوز صبحانه هم نخورده بودم. البته زهرا بانو مجال نمی داد. بابا از بیرون ناهار آورده بود که گرما و بوی غذا فضای خانه را دم کرده و داغ نکند. به هزار بدبختی و التماس ناهار خوردیم و بقیه ی کارها ماند برای بعد از ناهار. ساعت از 21 گذشته بود که زنگ را فشردند. چادر رنگی ام را روی سرم مرتب کردم و منتظر ایستادم. بلوز و دامن بنفش رنگی پوشیده بودم و روسری لیمویی رنگی که خیلی هم به چهره ی ساده ام می آمد. به اصرار زهرا بانو کمی کرم زده بودم و رژ لب کمرنگ را از همان لحظه، آنقدر خورده بودم که اثری از آن نمانده بود. صالح با شرم همیشگی به همراه پدرش و سلما وارد شد و دسته گلی از نرگس و رز به دستم داد و بدون اینکه سرش را بلند کند با آنها همراه شد. من هم دسته گل را به آشپزخانه بردم و توی گلدانی که از قبل آماده کرده بودم، گذاشتم. کت و شلوار سورمه ای و پیراهن آبی کمرنگ، چهره و قیافه ای متفاوت از بقیه ی ایام به او داده بود. ریشش آنکادر شده بود و بوی عطر ملایمی فضا را گرفته بود. با صدای زهرا بانو سینی چای را در دست گرفتم و رفتم. حتی لحظه ی برداشتن چای سرش را بلند نکرد. حرصم گرفته بود. خواستم دوباره به آشپزخانه بروم که به دستور زهرا بانو توی مبل فرو رفتم و چادرم را محکم به خودم پیچیدم. ــ بشین دخترم... سلما هم جدی بود. سعی می کرد با من رودررو نشود چون قطعا خنده مان می گرفت. مقدمات گفتگو سپری شد و پدر درمورد شغل صالح پرسید. صالح با دستمال عرق پیشانی اش را خشک کرد و گفت: ــ والا ما که توی سپاه خدمت می کنیم و خودتون بهتر شرایط رو می دونید پدرم گفت: ــ ماموریتتون زیاده؟ البته برون مرزی... ــ بستگی داره. فقط اینو بگم که هر جا لازم باشه بی شک میرم حتما. چی بهتر از دفاع؟! پدرم لبخندی زد و سکوت کرد اما زهرا بانو درست مثل دیشب پکر شد. آقای صبوری گفت: ــ دخترم... مهدیه جان... نظر شما چیه؟ صورتم گل انداخت. نمی توانستم چیزی بگویم آن هم جلوی این جمع؟!! ــ والا چی بگم؟؟!! سلما به فریادم رسید و گفت: ــ آقا جون اجازه بدید این مسئله رو بین خودشون حل کنند. اگه پدر و مادر مهدیه اجازه میدن که برن حرفاشونو بزنن. پدرم اجازه را صادر کرد و من و صالح به اتاق من رفتیم و به خواست او درب را نیمه باز گذاشتم. "واقعا که... خودم باز می گذاشتم احتیاجی به تذکر جنابتون نبود" ادامه دارد... 💚🌻