eitaa logo
سخنان بزرگان
11.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
3 فایل
🌴 کانال تخصصی زندگی پس از مرگ 🌴 ✔️ با افتخار منبع اکثر کانال های هم موضوع هستیم ✔️ منبع احادیث تربیتی ✔️ سخن بزرگان ✔️ تلنگر 🌻اینجا تجربه گر مرگ شوید 🌻 تبلیغات البالویی 😍👌 https://eitaa.com/joinchat/2773222186Caac94830d0
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم 🌷 بسیجی شهید حسین معصومی ماهانی 🌷 تولد ۵ مرداد ۱۳۴۴ ماهان استان کرمان 🌷 شهادت ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ عملیات بدر جزیره مجنون 🌷 سن موقع شهادت ۱۹ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ سلام مرا به رهبر عزيزم برسانيد و بگوييد تا آخرين قطره خونم سنگر اسلام را ترك نخواهم كرد ✅ با خداوند پيمان مي بنديم كه در تمام عاشوراها و در تمام كربلاها با حسين (ع) همراه باشیم و سنگر او را خالي نكنیم تا هنگامي كه همه احكام اسلام در زير پرچم اسلامي امام زمان (عج) به اجرا در آيد 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان می‌باشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
حرفش را به کرسی نشاند💙🦋 ✍هرگاه کسی در اثبات نظر خود پافشاری کند و سرانجام آن را به دیگری بقبولاند و یا تحمیل نماید، می‌گویند : "سرانجام حرفش را به کرسی نشاند". 🔹در گذشته پس از آن که بین خانواده عروس و داماد راجع به مهریه و شیربها توافق حاصل می‌شد و قباله عقد را می‌نوشتند، بین عقد و عروسی فاصله زمانی کمی بود و در ظرف چند روز مراسم عروسی را تدارک می‌دیدند و عروس را بزک کرده و به دلیل نبودن مبل و صندلی، بر کرسی می‌نشاندند و در معرض دید و تماشای اقوام قرار می‌دادند. 🔹عروس هنگامی بر کرسی می‌نشست که پیشنهادات پدر ومادر عروس مورد قبول خانواده داماد واقع شده و به کرسی نشانیدن عروس دال بر تسلیم خانواده داماد در مقابل پیشنهادات خانواده عروس بود. 🔹لذا از آن پس دامنه معنی و مفهوم به کرسی نشانیدن حرف گسترش پیدا کرد و اصطلاح، اندک اندک دامنه‌ی معنایی گسترده‌تری یافت و به معنای قبولاندن حرف و عقیده به کار رفت
💠دعای روز سوم ماه رمضان 🔹اللّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ وَ بَاعِدْنِی فِیهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِیهِ وَ اجْعَلْ لِی نَصِیبا مِنْ کلِّ خَیرٍ تُنْزِلُ فِیهِ بِجُودِک یا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِینَ 🔸خدایا روزی کن مرا در آنروز هوش و خود آگاهی را 🔸و دور بدار در آن روز از نادانی و گمراهی 🔸و قرار بده مرا بهره و فایده از هر چیزی که فرود آوردی در آن 🔸 به بخشش خودت ای بخشنده ترین بخشندگان
🌸🌿🌸🌿🌸🌿 💠سوره يونس آيه 23 : 📚فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَينَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 💠ترجمه فارسی : ‌پس همین كه نجاتشان داد، ناگهان در زمین به ناحق سركشی می‌كنند. ای مردم‌! سركشی شما فقط به زیان خود شماست‌. تنها بهره‌ای [كوتاه‌] از زندگی دنیا می‌برید و عاقبت بازگشت شما به سوی ما خواهد بود‌، پس شما را از آنچه انجام می‌دادید با خبر خواهیم كرد. يونس - 23 💠ضرب المثل : روز از نو روزي از نو کانال 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیت المال بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم بهش گفتم: «توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.» گفت: «من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛ همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد. یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛ برداشتمشان تا چیزهایی مه می خواستم،برایش بنویسم،یک دفعه بهم گفت: «ننویسی ها!» جاخوردم،نگاهش که کردم،به نظرم عصبانی شده بود!گفتم: «مگه چی شده؟!» گفت: «اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله.» گفتم: «من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.» گفت: «نه!!.» خاطره ای از سردار شهید مهندس مهدی باکری؛(فرمانده لشکر 31 عاشورا)
احترام به مادر بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم آمده بود بیمارستان،کپسول اکسیژن می خواست؛ امانت،برای مادر مریضش.سرباز بخش را صدا زدم،کپسول را ببرد؛نگذاشت! هر چه گفتم: «امیر،شما اجازه بفرمایید.؛قبول نکرد!،خودش برداشت...» گفت: «نه!خودم می برم،برای مادرمه.» خاطره از امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی؛(جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح)! یادگاران ص ۶۹
اگر مردم حلالمون نکنن چی؟/شهید مصطفی چمران بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم موسسه جبل عامل در لبنان مخصوص پسر ها ومدینه الزهرا مخصوص دختر های یتیم شیعه بود، از چند ساله تا 16 - 17 ساله. مجتمعی بود فرهنگی که هم مدرسه بود وهم خوابگاه . دکتر چمران محبوبیّت خاصی در بین آنها داشت. یک بار با بی سیم خبر دادند که دکتر دارد برای دیدنتان با ماشین به مدینه الزهرا می آید . به محض شنیدن این مطلب بچه ها ومسئولان مجتمع رفتند و با اسلحه اتوبانی را که از بیروت به سمت دریا می رفت رو بستند . دکتر که از دور آمد و دید راه بسته است تعجب کرد و پرسید : مگه اتفاقی تو مدینه الزهرا افتاده ؟! چرا ماشین های مردم معطلند؟! او بلا فاصله خود را به افراد مسلح رساند وگفت : چرا اتوبان را بستین؟! کی قراره به این جا بیاد؟ وقتی جواب شنید به احترام شما اتوبان را بستیم ، هر دو دستش را بلند کرد و بر سر خود زد و گفت : وای بر من وای بر من ! اگر مردم حلالمون نکنن چی؟ بچه ها با تعجب پرسیند :مگه اشتباهی از ما سر زده ؟ دکتر گفت: برای همین چند دقیقه ای که به خاطر من از عمرشون تلف شده فردا باید جوابگو باشیم وبعد دوباره گفت :وای برتو مصطفی باید از تک تکشون حلالیّت بطلبیم او به سراغ ماشین ها رفت سرش را از شیشه تک تک ماشین ها داخل می کرد ومی گفت آقا منو حلال کنید؛این بچه های منو حلال کنید ، نفهمیدن اشتباه کردن ؛ [ خاطراتی از شهید دکتر مصطفی چمران ، سیده هیام عطفی ، کتاب چمران مظلوم بود به کوشش علی اکبری ، چاپ هفتم ،زمستان 93 ، ص 11 ]
دروغ رزمنده بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم اومد و بهم گفت: میشه ساعت چهار صبح بیدارم کنی تا داروهامرو بخورم؟ سـاعت چهـار صبح بیـدارش کردم. تشـکر کرد و بلند شـد از سـنگر رفـت بیرون، بیسـت الی 25 دقیقه گذشـت، اما نیومد. نگرانش شـدم. رفتم دنبالش؛ دیدم یه قبر کنـده و توش نمـاز شـب میخونـه و زارزار گریه میکنه. بهش گفتم: مرد حسابی! تو که منو نصف جون کردی؟! میخواسـتی نماز شـب بخونـی چرا بـه دروغ گفتی مریضـم و میخـوام داروهامرو بخورم؟! برگشـت و گفت: خدا شـاهده من مریضم، چشـمای من مریضه، دلـم مریضه، من 16 سـالمه؛ چشـام مریضـه چـون توی این 16 سـال امـام زمان رو ندیـده؛ دلم مریضـه، بعـد از 16 سـال هنـوز نتونسـتم با خدا خـوب ارتبـاط برقرار کنم؛ گوشـام مریضـه، هنوز نتونسـتم یه صدای الهی بشـنوم... مجله آشنا..شماره ۱۹۶
حرام است حرام! شهید حسن آقاسی زاده شعرباف بسم الله الرحیم الرحیم نگذاشت تالار بگیریم ،ما هم تمام مجالس را در منزل گرفتیم. خا نمها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم ،داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایا ی خانواده ها تقدیمشان شود. گفتم:مادر جان !عروسی است همه منتظر هستند چرا نمی آیی؟ اگر نییایی فکر می کنند عیبی داری !! گفت : نه هر فکری می خواهند بکنند از نظر اسلام درست نیست جایی بروم که این همه خانم آنجا جمع هستند. کنترل نگاه ها در این شرایط سخت است سخت!!! منبع:. شهاب ص۶۷ امام على علیه السلام : مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ؛ هر كس چشم خود را [از نامحرم] فرو بندد، قلبش راحت مى ‏شود. تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 260 ، ح 5555
وقتی ریشه داشته باشی، وقتی ریشه‌ات درون خاک باشه، ممکنه لبه‌ پرتگاه بیایی ولی ریشه هایت نگهت می‌دارند! ریشه همان شعور، تربیت،شخصیت، انسانیت واقعی و شرف است و ربطی به پول و تحصیلات ندارد. @joinchat907
پياله گر شود خالي، زمين ويرانه ميگردد به وقت تنگ دستي آشنا بيگانه ميگردد مَشو هم صحبت نامرد كه كامت تلخ ميگردد مصيبت ميكشد مردي كه با نامرد ميگردد ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎ @joinchat907
پياله گر شود خالي، زمين ويرانه ميگردد به وقت تنگ دستي آشنا بيگانه ميگردد مَشو هم صحبت نامرد كه كامت تلخ ميگردد مصيبت ميكشد مردي كه با نامرد ميگردد ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎ @joinchat907
خطا کار را به روزگار بسپار محکمه عجیبی ست نه شاکی میخواهد و نه شاهد @joinchat907
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلطان دل‌ها باش اما دل نشکن پله بساز اما از کسی بالا نرو دورتو شلوغ کن اما تو شلوغیا خودتو گم نکن طلا باش اما خاکی ...👌👌 @joinchat907
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 پروین اعتصامی محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست! گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: می‌باید تو را تا خانهٔ قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست؟ گفت: تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم گفت: پوسیده‌ست، جز نقشی ز پود و تار نیست گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت: در سر عقل باید، بی‌کلاهی عار نیست گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست @joinchat907
هدایت شده از حکایت های بهلول
🔞 30 ثانیه به نقطهْ قرمز رنگ خیره شو بعد بزن رو لینک زیر 👇🏻 ببین چی میشه 😳😱😱 https://eitaa.com/joinchat/2569405149Cbf642c6941 https://eitaa.com/joinchat/2569405149Cbf642c6941 https://eitaa.com/joinchat/2569405149Cbf642c6941 😳🍂
هدایت شده از حکایت های بهلول
بزن رو پیام ببین چی میشه 😰👇🏿🥵 /ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ـ╄ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ‌╄‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــٰٖஆـٰٖ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူــ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ـ╄ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ‌╄‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــٰٖஆـٰٖ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူــ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ـ╄ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ‌╄‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــٰٖஆـٰٖ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူــ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ـ╄ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ‌╄‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــٰٖஆـٰٖ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٍـَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူــ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ـ╄ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ‌╄‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــٰٖஆـٰٖ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙೂೃـٖٖٜٜٜٖۗۗူـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ـ‌ـ꯭‌❃‌ٌٍٍٍٍٍٍ‌َ۪۪ٜۘۘۘۘؓؔইٌ‌꯭‌ইٌ‌꯭‌ــٰٖஆـٰٖ‌ـ꯭‌ইٌ‌꯭‌ــَٰٖٖٙ برای 99 درصد اعضا باز نشده😨☝️🏼
اذان، تلفن خدا بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم حاج عبدالرزاق زین الدین، پدر شهیدان مهدی و مجید زین الدین، می گوید: شهید رجایی ـ رحمة الله علیه ـ می فرمود: چطور وقتی تلفن زنگ می زند، شما مضطربید که زود بروید و جواب دهید تا آقایی که پشت خط هست زیاد معطل نشود، حتی اگر در نماز هستید، نماز را سریع می خوانید تا بیایید جواب تلفن را بدهید! اذان که می گویند، خداوند پشت خط است; وظیفه ما این است که لبیک بگوییم. به نقل از: مجله خیمه، شماره 8، آبان 82، ص 22
چمران آذربایجان بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم شهید سید رفیع رفیعی در سال 1341، در یکی از محلات جنوبی تبریز، و در خانواده ای متدین دیده به جهان می گشاید. از شاخصه های شهید رفیعی در سنین کودکی و بعد از آن، حافظه قوی و هوش سرشارش بود. لوح های تقدیر و کارنامه های به جا مانده از او گواهی می دهند که تا هنگام گرفتن دیپلم، بدون استثنا در هر سال تحصیلی، شاگرد ممتاز و برگزیده می شد. شاخصه دیگر سید رفیع، حساسیت بیش از حد در مورد استفاده از وقتش بود، چنانچه حاضر نمی شد حتی لحظه ای از عمر خود را به بطالت بگذراند. او حتی برای ایام تابستان نیز برنامه داشت که حتماً به کار و حرفه ای بپردازد. ایشان همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، پس از اخذ دیپلم و به سبب انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها، موقتاً به همکاری با سپاه پاسداران روی می آورد تا پس از بازگشایی دانشگاه ها، مجدداً تحصیل خود را ادامه دهد. اما جوّ معنوی آن زمان سپاه چنان او را شیفته می کند که دیگر برای همیشه قید دانشگاه را می زند. او مدتی در واحد بسیج عشایری سپاه مغان، به عنوان مربی عقیدتی و نظامی، چنان در روستاها و مناطق محروم مغان فعالیت می کند که پس از شروع جنگ، نیروی زیادی از آنجا راهی جبهه می شوند. سال شصت، مدتی به جبهه بستان می رود و توفیق می یابد تا در کنار شهدای بزرگواری چون علی تجلایی و مهدی باکری، سهمی در پیروزی عملیات طریق القدس داشته باشد. او را برخلاف میل باطنی اش در تبریز نگه می دارند تا از وجودش برای آموزش نیروهای مردمی بهره گیرند. سید رفیع ابتدا زیر بار این امر نمی رفت و اصرار داشت به منطقه برگردد، اما وقتی به او تکلیف می کنند و مجبور به ماندن می شود، چنان مردانه و با صلابت، قدم در میدان می گذارد که همگان را به تحیر وا می دارد، چنانچه به سبب نبوغی که از خود نشان می دهد، به زودی نزد دوستانش ملقب می گردد به «چمران آذربایجان». خاطراتی به یاد ماندنی از ایشان به جای مانده که از زبان برادر ایشان نقل می شود: مسیرهای دوگانه برف سنگینی باریده بود. صبح همه جا یخبندان بود و سرما. اتفاقاً سید رفیع شب قبلش با لندرور سیاه آمده بود خانه. صبح همین که پدرم از خانه رفت بیرون، او هم به فاصله کمی دنبالش رفت. مدتی بعد از شهادت سیدرفیع، پدرم تعریف کرد: «اون روز قصد داشتم با تاکسی و این جور چیزها برم سرکار. هنوز توی کوچه چند قدمی نرفته بودم که رفیع با لندرور کنار پام نگه داشت. من هم از خدا خواسته سوار شدم. سر جاده سنتو که رسیدیم، نگه داشت. بعد از این که کلی ازم معذرت خواهی کرد، گفت: «پدرجان ما مسیرمون تا این جا باهم یکی بود، از این جا راه پادگان از راه کارخانه شما جدا می شه، من دیگه بیشتر از این نمی تونم خدمتت باشم». ادامه دارد....
دروغ رزمنده بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم اومد و بهم گفت: میشه ساعت چهار صبح بیدارم کنی تا داروهامرو بخورم؟ سـاعت چهـار صبح بیـدارش کردم. تشـکر کرد و بلند شـد از سـنگر رفـت بیرون، بیسـت الی 25 دقیقه گذشـت، اما نیومد. نگرانش شـدم. رفتم دنبالش؛ دیدم یه قبر کنـده و توش نمـاز شـب میخونـه و زارزار گریه میکنه. بهش گفتم: مرد حسابی! تو که منو نصف جون کردی؟! میخواسـتی نماز شـب بخونـی چرا بـه دروغ گفتی مریضـم و میخـوام داروهامرو بخورم؟! برگشـت و گفت: خدا شـاهده من مریضم، چشـمای من مریضه، دلـم مریضه، من 16 سـالمه؛ چشـام مریضـه چـون توی این 16 سـال امـام زمان رو ندیـده؛ دلم مریضـه، بعـد از 16 سـال هنـوز نتونسـتم با خدا خـوب ارتبـاط برقرار کنم؛ گوشـام مریضـه، هنوز نتونسـتم یه صدای الهی بشـنوم... مجله آشنا..شماره ۱۹۶
حافظان بیت المال بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم حاج حسین مجروح شیمیایی بود کمیسیون پزشکی تصویب کرد که برای درمان بره خارج از کشور حاجی مخفیانه با پزشک معالج خودش تماس گرفت ازش خواست صادقانه با او در موردی بیماری اش صحبت کنه دکتر گفت: هیچ درمانی برا بیماریش وجود نداره و اعزامش بی فایده است حاج حسین هم بلافاصله با مسئولین مربوطه تماس گرفت و گفت: حاضر نیستم بیت المال رو صرف کاری کنین که نتیجه نداره... خاطره ای از زندگی شهید حاج حسین محمدیانی راوی : عموی شهید منبع: کتاب حافظان بیت المال ، صفحه 145
🔴 کیفر بد اخلاقی هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله ومردم از خاکسپاری بازگشتندپرسیدند:ای رسول خدا با سعد کاری کردی که با هیچکس دیگری نکردی جنازه اش را بدون ردا و کفش مشایعت کردی؟فرمود:فرشتگان بدون کفش و ردا در تشیع او حاضر شدندومن به آنان تاسی کردم .گفتند:یکبارسمت راست تابوت و بار دیگر سمت چپ آن را گرفتی! فرمود: دستم در دست جبرئیل بود و هر جا را که او می‌گرفت می‌گرفتم. گفتند: به غسل او فرمان دادی و خودت بر جنازه اش نماز گزاردی و خودت به خاکش سپردی؛ آنگاه فرمود همانا عذاب قبری بر سعد اصابت کرد؟ فرمود: آری، رفتار او سعد با خانواده اش تند بود. 1 در مذمت سختگیری بر خانواده از رسول خدا به روایت شده است که فرمود: بدترین مردم مرد سختگیر بر خانواده است. 2 شخصی پرسید: ای رسول خدا! مراد از سختگیری بر خانواده چیست؟ فرمود: مرد هرگاه وارد خانه شد همسرش بترسد و فرزندش بهراسد و بگریزد و هرگاه از خانه بیرون رفت همسرش بخندد. 3 1.علل الشرایع، ص۳۱۰ 2.الجامع الصغیر، ج2، ص77 3.مجمع الزوائد، ج8، ص ه٢
همت چاره ساز است ...شهیدان زنده اند بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ یک استاد دانشگاه می گفت: شبی در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد به من گفت: بپر بالا. از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم. و بعد از خواب پریدم ... به اطرافیان گفتم به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟ گفتند: آدرس خانه را بلدی؟ گفتم: بله. گفتند معلوم است، حاج ابراهیم گفته آنجا بروی. خودم را به در آن خانه رساندم. در زدم. پسر جوانی دم در آمد. گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟ یک دفعه رنگش عوض شد و شروع به گریه کرد. رفتیم داخل و گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت. گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه. الآن هم شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید. کتاب «شهیدان زنده‌اند» چاپ موسسه شهید ابراهیم هادی را حتما تهیه کنید. خاطره 40 شهیدی که بعد از شهادت برگشتند و حماسه ای خلق کردند، در آن کتاب نوشته شده است