eitaa logo
راوی شو
853 دنبال‌کننده
21 عکس
13 ویدیو
0 فایل
هماهنگی و پشتیبانی: @raavisho_admin باشگاه راویان پیشران
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
هوالحبیب امروز فضای مجازی تبدیل به یک زیستگاه واقعی برای مردم و علی‌الخصوص جوون‌ها شده بپذیریم یا نپذیریم این یه واقعیته که مردم اکثر نیازهاشون را از آموزش و سرگرمی گرفته تا اقتصاد و نیازهای روزمره در این بستر برآورده می‌کنند حالا اینترنت فیلتر باشه یا نباشه سکو داخلی باشه یا خارجی مسئله اصلی جریان محتوا و خدماته مهم اینه که مردم چه نیازی دارن و این نیاز رو چه کسی پاسخ میده!؟ مثلاً در موضوع خانواده مردم چه محتوایی استفاده می‌کنند؟ در حوادث اجتماعی چه کسی روایت اول را مطرح می‌کنه و چه موضوعی ترند میشه؟ اعتقاد ما اینه که در این نبرد رسانه‌ای و زیست مجازی هم تنها راه خروج از انفعال و مصرف زدگی، اینه که هر کدام از جوون‌های ما متناسب با تخصص و مزیتی که دارن تولیدگر و توزیع‌گر فعال محتوای سالم و فاخر بشن. و این کاملاً شدنیه. ولی چه میشه کرد که هنوز برخی به این باور نرسیدن و این کار را نشدنی می‌دونن یا اگر هم شدنی می دونن نسبت به تأثیرگذاری چنین کاری پر از تردید و ابهامند. شنیدن قصه کنشگری آدم‌ها (از نقطه شروع و نه از نقطه بلوغ)، بیان موفقیت‌ها و شکست‌‌ها و شرح داستانیِ تأثیرِ اقداماتشون می‌تونه تأثیر جدی در رفع این تردیدها، ایجاد جسارت برای اقدام و آموختن درس‌های واقعی و عینی داشته باشه. ما معتقدیم دنیای امروز دنیاییه که رسانه نقش مؤثری در آن بازی می‌کنه و هر کنشی برای اینکه مؤثر واقع شه باید یک پیوست روایی و رسانه‌ای موفق داشته باشه. «راوی‌شو» به کمک فعالانی از خود مردم بناست محیطی فراهم کنه تا افراد مستعد با این تجربیات آشنا بشن و در خلال مهارت‌آموزی خودشون یه کنشگر مؤثر شن.
🗳️ روایت یک دعوت 🔥 فراخوان ارسال خرده روایت‌های مردمی در دو محور: ۱. دعوت از دیگران به مشارکت در انتخابات ۲. کنش‌ها و تبلیغات مردمی برای یک نامزد خاص ⁦♨️⁩ قالب‌: متن، عکس، ویدیو ⁦⏱️⁩ آخرین مهلت ارسال روایت‌: ساعت ۲۴ روز چهارشنبه ۶ تیر ماه 🔺 آیدی ارسال روایت: @raavisho_admin راوی شو | باشگاه راویان پیشران 🆔️ @Raavi_sho
چشمم رو که باز کردم، فک کردم ساعت خونه خراب شده! اما سالم بود😴 ساعت هفت و نیم بود. من نیم ساعت فرصت داشتم مسیر یک ساعته تا محل کار رو طی کنم 😭 با صورت نشسته و لباس چروک سریع از خونه پریدم بیرون 😵‍💫 ساعت هفت و سی و پنج دقیقه، آفتاب وسط آسمون چکار می‌کنه؟ انگار سر ظهره! بدو بدو رفتم سرکوچه که تاکسی بگیرم و خودمو به مترو برسونم. از دور یه تاکسی زرد خسته بهم نزدیک شد. ای بابا! این راننده پیر خسته لابد میخواد یه ربع این یه ذره مسیر رو طول بده.🚖 چشم چشم کردم شاید ماشین دیگه‌ای پیدا بشه اما خبری نبود. مجبور شدم سوار همون تاکسی خسته بشم.🚕 دو تا مسافر دیگه هم تو ماشین بودن. یه خانوم صندلی جلو نشسته بود و یه آقای سیبیلو با ظاهر عصبی عقب. وقتی سوار شدم، بحث‌شون بالا گرفته بود. راننده تاکسی می‌گفت ما باید رای بدیم و سرنوشت‌مون رو خودمون تعیین کنیم. مسافرا هم مخالف بودن. دیدم اینجوری نمیشه. باید با یه حرکت ایذایی بحث رو جمع کنم که سرعت ماشین بالا بره☺️ با صدای بلند گفتم: آقایون، خانوم محترم. بحث نکنید. هرکی رای میده، کرایه‌ش با من 😐 چند ثانیه همه سکوت کردن. آقای بغل‌دستی‌م یه نگاهی بهم کرد گفتم الان میزنه زیر گوشم. یهو لبخند زد و گفت باشه🤑 هیچی دیگه! هم سر کار تاخیر خوردم. هم به جای ده تومن، چهل تومن کرایه تاکسی دادم😅 خانوم و آقای محترمی که با یه کرایه تاکسی نظرتون عوض شد. اگه رای ندادید، ان‌شاءالله تاکسی‌تون تو راه خراب بشه و دیر برسید سرکار (جمله آخر رو درحالی می‌نویسم که با مشت به سینه می‌کوبم)🥴 راوی: ⁦⏱️⁩ آخرین مهلت ارسال روایت‌: ساعت ۲۴ روز چهارشنبه ۶ تیر ماه 🔺 آیدی ارسال روایت: @raavisho_admin راوی شو | باشگاه راویان پیشران 🆔️ @Raavi_sho