دو سالی بود که بزور کتک بابام زن یه پسر 15 سال از خودم بزرگتر زورگو و پولدار شده بودم🥺❤️🩹
از خانوادش دل خوشی نداشتم چون همیشه بهم گیر میدادنو آزارم میدادن
تا اینکه یروز پدرشوهرم منصور اومد به دیدنمو گفت آماده شو تا بریم خرید! با تعجب پرسیدم : چرا شما اومدین با هومن میرفتم دیگه ، ولی انقد اصرار کرد که ناچار بچه بغل سوار ماشین شدم!
نیم ساعتی گذشت که رسیدیم به یه ویلا خارج از شهر با ترس به پدرشوهرم نگاه کردمو گفتم اینجا که پاساژی نیس! چیزی نگفت و از ماشین پیاده شد و دستمو کشید و گفت : وقتشه ...
😏🔥❤️🔥👇
https://eitaa.com/joinchat/2402419479C537eee0e8e
درگیر گناهی شدم که ناچار بودم🥺❤️🩹
#من_یه_دختر_غربتی_ام
یه دختر #چادرنشین نزدیک تهران که موقع جنگ مشغول گدایی در خونه ها بودم😓
فقط چهارده سالم که در حال گدایی جلوی در خونه ای، #آژیر وضعیت قرمز به صدا دراومد.
توی همون خونه داخل زیر زمینش پناه گرفتم.
اژیر و اون زیرزمین #سرنوشت شومی برام رقم زد😭
به خودم اومدم شکمم بالا اومد و آبروم توی قماش ما غربتی ها رفت.😭
اونقدر تو سری خوردم که بالاخره از چادرمون فرار کردم و به همون خونه ای که ابروم ریخته شده بود رفتم اما اون نامرد پسم زد و منو دست خانوادم داد.😔
بزرگترها تصمیم به #کشتن من کردن و خواستن از پرتگاه پایینم بندازن که یکدفعه😨....
زندگی واقعی سخت و پرماجرای سوما😪👇
https://eitaa.com/joinchat/3519415246C4bf78a3715
.•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :737
مورخ:25/دی/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
5 سالی بود که ازدواج کرده بودم
شوهرم مرد خوبی بود تا توی تصادف فوت کرد من موندم با ترانه 10 ساله
مادرشوهرم مارو از خونش بیرون کرد و هرچی این درو اون در زدم برا اجاره خونه جایی پیدا نکردم ،
تا اینکه خواهرم گفت بیاین خونه ما طبقه بالامون بشینین اجازه هم ماهی ده تومن بده
از ناچاری رفتم اونجا و دوشیفت کار میکردم تا هم کرایه خونه رو بدم هم یچیزی پس انداز کنم🥺
یشب که از سر کار خسته و کوفته برمیگشتم دیدم شوهر خواهرم هوشنگ آروم از در خونم اومد بیرون، دست و پام شروع کرد به لرزیدن و بدو رفتم تو خونه ، با دیدن دخترم که ...😱🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/1681130232C7de61dbbae
بخاطر نداری با بچم بی آبرو شدیم😭😭
.•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :738
مورخ:25/دی/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
اسمم پریچهره هست .
۱۴ سالم بود یک روز با خواهرم شیرین
برای شستن ظرف ها به چشمه رفتیم
اونور چشمه یوسف منو دید ومحو تماشای همدیگر شدیم ولی غافل از این که،
برادرم خان روستا مون کشت 🥶
این وسط منو با کتک به عقد زن دوم پسر ارشد خان در آوردن.
زن خان منو با زور کتک برد تو یکی از اتاق های عمارت و تا شب توی اون اتاق تنها موندم داشتم میخابیدم که یهو یکی کنارم داشت و....😱🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/2238644862C21d298c044
نه خدایا من کاش میمردم اون بلا سرم نمیومد👆👆
.•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :739
مورخ:26/دی/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همش فکر ناهار و شامی😢
آخرشم هم برنج میزاری😏
من از وقتی عضو این کانال شدم دیگه فکر اینکه شام و نهار چی درست کنم نیستم چون کلی
#غذاهای_لاکچری_خوشمزه یاد گرفتم😋😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2007236622C5be7be73d3
بزرگترین دوره همی بانوان سرآشپز 👆
4_5836756423781912858.ogg
542.1K
❤️گلچین آهنگای قدیم و جدید
‼️.حتما عضو بشید عالیه👇
https://eitaa.com/joinchat/3698065577Cc0eb7a8a4f
5 ثانیه ای آهنگ دلخواهتو دانلود کن👆
..•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :740
مورخ:26/دی/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
#ماجرای_شوهرم❌
چند سالی بود با شوهرم یه رستوران محلی راه انداخته بودیم و خدارو شکر کار و بارمون بد نبود،تا اینکه مجبور شدیم یه کارگر خانوم برا آشپزخونه #رستوران بگیریم تا کمک دست شوهرم باشه.
خریدهای رستوران با من بود اونروز هم مثل همیشه رفتم برا خرید اما موقعی که برگشتم دیدم کرکره رستوران پایینه و در قفله😳،هرچیم به شوهرم زنگ میزدم در دسترس نبود. برا اینکه گوشت ها و وسایل دیگه خراب نشه از در پشتی رستوران رفتم تو که یهو دیدم شوهرم.....😭💔
ادامه داستان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2805924589C5429167b83
با یه اشتباه کل زندگیم خراب شد🥀
..•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :741
مورخ:26/دی/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی